لز اجباری با خواهر

0 views
0%

من مهسا هستم 16 سالمه ستاره هم صدام میکنن یه خواهر دارم 17 سالشه اسمش پریا ست خیلی منو ازییت میکنه هرچی میخرم ازم میگیره بعضی وقتا هم منو میزنه اخه من خیلی ضعیفی ام حتی از خواهر کوچکم ه 2 سال ازم کوچیک تره هم میترسم پریا به خوشگلی من حسودیش میشه ولی من خیلی دوسش دارم اما اون اخلاقش گوههه…
من واقعا دوسش دارم واسه این هر چی میگه قبول میکنم
من دوس پسر ندارم اصلانم اهلش نیستم اما یه پسره همسایه مونه بازیگره(نمیتونم هویتشو بگم…)بهم پیشهاد دوستی داد منم از سینما و بازیگری خوشم میاد قبول کردم(البته نه این که منو بازیگر کنه چون دوسش داشتم با تمام وجودم)منو اون با هم اس ام اس بازی میکردیم تا این که یه روز خواهر اس ام اس خوند من رفته بودم با دوستام سینما اما گوشیمو یادم رفته بود ببرم(این قدر هول بودم)فهمید که من باهاش دوستم وقتی من اومدم خونه بهم گفت:دوست پسر داری؟/وقتی گوشیمو تو دستش دیدم و دیدم که اونو گفت از ترس صدام در نمیومد
گریم گرفته بود و باهاش حرف میزدم بهش گفتم:ببخشید غلط کردم تورو خدا به کسی چیزی نگیاااااا/اونم که خیلی بد جنس بود گفت:من به همه میگم تا ابروت بره
_دفه آخرمه غلط کردم
+خفه شو کثافت بی پرده واسه من فیلم بازی نکن(واقعا از ترس داشتم گریه میکردم)
(افتادم زمین پاشو محکم بقل کردم کی هم خونه نبود مامان و بابامو خواهرم رفته بودن مهمونی من الکی گفتم امتحان دارم با دوستام پیچوندم رفتم سینما پریا هم کلاس داشت نمیتونست بره مهمونی)بهش گفتم:هر کاری بخوای واست میکنم خواهش میکنم به کسی نگو
گفت:هر کاری که بخوام؟
_اره
+باشه پس لخت شو
_چی؟
+کری؟میگم لخت شو!
منم سریع پیرهنمو در اوردم فقط سوتین داشتم که بهم گفت:سوتین و شلوارتم در بیار
گفتم:واسه چی؟گفت:میخوام باهات حال کنم وگرنه میرم به همه میگم دوست پسر داری
منم که خشکم زده بود اخه قبلا یه بار هم کلاسیم ماجاری هم جنس بازی با خواهرشو واسم گفته بود …اصلا فک نمیکردم سر منم بیاد
داشتم دیوونه میشدم گفتم:من نمیتونم خودت بکن
شروع کرد به لخت کردم همه چیمو از تنم در اورد خودشم لخت شد منم هیچی نمیدونستم گیج شده بودم و افتاده بودم روی تخت اونم همه جای بدنمو خوردب بعد رفت سراغ لبام شروع کرد به خوردن یهو زبونشو کرد تو دهنم حالم داشت به هم میخورد یه جوری شده بودم تا اومدم بلند شم محکم مو هول داد رو تخت منم واسه این که ابروم نره مجبور شدم بی حرکت باشم بعد بهم گفت:کسمو بلیس(از خجالت داشتم میمردم)گفتم:نه گفت:چرا؟گفتم:بدم میاد یهو از دهنش پرید گفت:منم اول بدم میومد اما بعدش خیلی حال داد
من بلند شدم اون خوابید روی تخت منم کسشو خوردم اولش خیلی بدم اومد اما بعدش…مثل کس ندیده ها میخوردم تا این که ارضا شد
بد جوری چندشم شد اون رفت حموم منم نشستم و فکر کردم که کار خوبی بود یا نه
از حموم اومد بیرون و به من گفت بخواب(فهمیدم میخواد کسو بلیسه)اولش دوست نداشتم اما مجبور بودم
اون شروع کرد به خوردن کس من وای خیلی حال کردم نفسم بند اومده بود هی سرمو بلند میکردم تا این که ارضا شدم
وقتی ارضا شدم از کاری کردم بدم اومد با خودم قول دادم دیگه نه نزدیک پسرا بشم نه لز کنم
اما فرداش همه چیز برگشت به روز اولش
وقتی گوشیمو ازش پس گرفتم همه اثار رو پاک کردم شماره X رو حفظ بودم اما از اون روز هر بار اس ام اس میده جواب میدم و پاک میکنم که کسی نفهمه
خواهش میکنم کسایی که میخونن فحش ندن همش واقعی بود
ازم نخواید بازم بنویسم چون غیر از این چیز دیگه ای ندارم

Date: March 19, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *