من زنیم بي نهايت حشري عاشق هيكلاي هم جنسامم هميشه توسايتهادنبال عكسايه لختي دختراميگشتموحال ميكردم خواهر شوهرم اسمش فرزانه است خيلي خوشگلوسفيد هيكلش سكسي من ك یه زنم باديدنش حال ميكردم خيلي باهم صميمي بوديم وهرحرفي روپيش هم ميزديم هميشه باشوخي بش ميگفتم خوش بحال شوهرت که تو رومیگا د چه حالي ميكنه اونم ميخنديد خودمن هم هيكلم خوب بود اونم ازهيكل من تعريف ميكرد يروز زنگ زد بمن وگفت بياخونمون ك بعدباهم بريم بيرون بگرديم منم رفتم خونشون هيچكس نبود رفتم تو خونه ديدم يه تاپ صورتي چسبونه نيم تنه تنشه با يه شلوارك تنگ هيكلش ديونم كردولي چيزي نگفتم رفتيم تواتاقش لباساشو ميخواست عوض كنه منم فقط نگاه ب سينه هاش ميكردم آرزوم بود باش حال كنم قبلا ك شوخي ميكرديم ازروشوخي گاهي سينه هاشوتودسام فشارميدادم اونم اينكاروميكردولي فقط از روي شوخي نشسته بودروزمين منم روتختش بودم قاچ سينه هاش پيدابود بش گفتم فرزانه ميخام لباس هاي تو رو تنم كنم امروز اونم چند دست لباساشو آوردو بم داد مانتومو درآوردم بدتيشرتمم بم گفت چيكارميكني روتيشرت تن كن گفتم من اينجوري راحتترم رفت روتخت نشستونگام كرد شلوارمم درآوردم اونم زدزيرخنده من بش خنديدمو رفتم جلو پريدم روش گفتم مسخره نكن فرزانه مگه چيكارميكنم واي روش بودم كاملاحسش ميكردم يكم بغل كرديم همديگرو ميخنديديم من ك داشتم حال ميكردم نگاش كردم وچشمكش زدم اونم خنديد فهميدم اوكيه تاپشودرآوردم شلواركشم همينطور يكم بهم لب داديم سوتينموبازكردوپاشدم شورتمو دربيارم ك اونم لخت كرد خودشو وااااي خدايا چي بود اين فرزانه پريدم روش انقد لباي هموخوردين هي سينه هاشوميمالوندم سايزسينه هاي 2تامون 80بود شروع كردم ب ليسيدن سينه هاش آخ آخ چي بودن اين مرواريدا سفيدوگرد يه سينه هاشو ميمكيدم تندتند بايه دستامم اون سينه شو ميمالوندم اون حشري شده بود آهش در اومده بود واقعاداشتم حال ميكردم خودمم مثه وحشيا ميمكيدم دستشو برد رو كسم انگشتاشو كردبين كسم كسم خيس بود انگشتاشو ك خيس كردباكسم جلويه چشام انگشتاشو ميلسيد واااي خدايا باورتون نميشه ولي اگ كير داشتم دريغ نميكردم بااين كارش ديونه شدم رفتم سراغ كسش اونم كسش خيس بود پاهاشو بازكردموكلموبردم توكسش وااااي چي بود اين كس همه جايه كسشوليس ميزدمو زبونمو ميچرخوندم تو كسش اونم هي خودشو عقبو جلوميكردو ناله ميكرد آهش بلندترشدو منم تندتر واسش مك ميزدمو زبونمو ميچرخونم تو كسش يدفه آه بلندي كردوديگ تكون نخورد ارضاشده بود سينه هاشومالوندمومكيدم حالش ك جااومد من لم دادم ب تختو پاهامو تاجايي ك ميتونسم بازكردم اونم اومد رويه منوسرشوبردطرف كسمو اونم كونشو آوردجلو صورتم شروع كردمثل وحشياكسمو ميكيدن عوضي همچين ميمكيد و زبون ميكرد ك انگار كارشه منم انگشتمو كردم تو سوراخ كونش خيلي تنگ بود انگشتمو تا ته كردم توشو عقب جلو ميكردم از اونطرف هم من داشتم حال ميكردم تو ابرابودم وااااي چي بود داشتم ارضاميشدم وبش گفتم تندتند بكن تو كسم آه و نالم ب هوارفته بود ك يدفعه آبم اومد منم ب كونش ي ليس زدمو افتادم رو تخت فرزانه اومد روم و بش گفتم قربونت برم بعد يكم ديگه بازي كرديمو حاليدم بداز اون ماجرا هروقت تنهاميشديم باهم حال ميكردم لز خيلي بيشتر از اونيكه فكرشوميكردم حال ميداد خوش باشين نوشته
0 views
Date: August 22, 2018