من لادن هستم 24 سالمه ما به خاطر کار پدرم چند تا شهر مختلف بودیم سک چند سالی هم شیراز بودیم از 9 تا 13 سالگی من اونجا یک همسایه داشتیم دیوار به دیوار که اسمش مهسا بود و یک سال از من کوچیک تر بود اونها از شیرازی های اصیل و قدیمی بودن و خیلی پولدلر بودن خیلی با هم بازی می کردیم بعد از شیراز ما رفتیم کرمانشاه و اهواز و بعد تهران و دیگه ازش خبری نداشتم تا چند ماه پیش تهران خیابون ولیعصر تو شلوغی داشتم بدو بدو می رفتم یک دختر سبزه خوشگل قد بلند دیدم که برام خیلی آشنا بود اونم من رو دید یک لحظه ایستاد باید اعتراف کنم اون اول من رو شناخت و بعد با تردید اومد سمتم گفت لادن تویی و یهو پریدیم بغل هم خیلی خوب بود دیدن یک دوست قدیمی رفتیم نشستیم یک جا و کلی حرف زدیم و تعریف کرد از خودش که اصلا ایران نبودن و 4 ساله رفتن هلند با خانواده و الان برای انجام کارهای اداری باباش اومده و این حرفها و گفت هتله و هرچی اصرار کردم نیمد پیش ما و قرار شد فرداش من برم هتل پیش اون و بعد بریم بیرون مهسا خیلی خوشگل شده بود قد بلند شاید نزدیک 10 سانت از من بلندتر بود سبزه موی لخت مشکی بلند و اندام خیلی خوب فردا صبحش رفتم هتل آماده نبود با پذیرش صحبت کردم و گفتم میرم بالا که آماده شیم و بریم بیرون بالا رفتم در رو که باز کرد یک تی شرت تا بالای رون تنش بود اینقدر کوتاه که خط شرتش معلوم بود از زیرش گفت بشینم تا آماده شه بعد اومد بهش گفتم چرا آماده نشدی گفت حالا عجله ای نیست و رفت سمت یخچال و آب پرتقال و کیک و پسته آورد گفت حالا می ریم و نشست رو تخت من یک نگاهیش کردم و گفتم ای شیرازی و مانتومو درآوردم و نشستم رو مبل یک لگ کوتاه پام بود تا بالای ساق و یک تاپ تقریبا کوتاه مشکی مهسا اندانش خیلی خوب بود کشیده و لوند با چشمای درشت بهش گفتم مهسا چه خوبی تو اون دختر سیاه نق نقوئه کو خندید و گفت تو هم خوشگل شدی عزیزم و اومد یک ماچ گذاشت رو لپم خیای احساس خوبی بهم داد و همینجوری که راه می رفت و با کیفش ور می رفت و حرف می زد و از خودش و دوست پسر سابقش می گفت من عمیق نگاهش می کردم که یهو گفت با توام حواست کجاست یهو به خودم اومدم گفتم هااان گفت می گم تو سر کار میری گفتم نه اومد گفت حواست نیستااا کجاست یهو بی اختیار گفتم پیش تو کثافت خوشگل زد زیر خنده من دستشو گرفتم و عمیق نگاهش کردم ببینم چه عکس العملی نشون میده که یهو سرش رو آورد جلو و لبش رو گذاشت رو لبم و من سفت گرفتمش یهو خندید گفت نکن دیوونه اما من گرفتمش نشوندمش روی پام گفت شوخی کردم بی جنبه اما من ادامه دادم به خوردن لباش اونم آروم شد و شروع کرد به خوردن بعد ولش کردم بلند شد رفت نشست رو تخت من ایستادم جلوش و آروم شروع کردم به لخت شدن تا جاییکه من موندم و شورت و سوتی مشکی تور بندی و رفتم جلوش دستشو گذاشتم رو گره شورتم اونم آروم باز کرد شورتم افتاد سرش رو گرفتم فشار دادم آروم رو کسم و شروع کرد به خوردن و نشوندم تو بغلش و سینمو مالید و سوتینمو باز کرد لخت بودم تو بغلش چشمامو بستم و خودم رو ول کردم تو بغلش منو خوابوند و آروم اومد روم و سینمو مالید و لبمو خورد و زانوش رو فشار داد رو کسم خیلی آروم و حرفه ای مضطرب نبود م معلوم بود بار اولش نیست بعد خودشم لخت شد خوابید روم و سینش رو مالید به سینم آه کشیدم حسابی لبم رو خورد بهد سینم رو خورد و آروم شروع کرد انگشتشو کرد تو کسم منم تنش رو می مالیدم اما حسابی کنترل همه چیو گرفته بود دستش و حسابی منو می خورد و می مالید یهو احساس کردم کسم پر شد سرمو بلند کردم دیدم دسته برس رو داره تلمبه می زنه تو کسم آه کشیدم داشت دیوونم می کرد منم فقط نفس نفس می زدم بعد خودش به موقع قبل از اورگاسم نگه داشت داشتم نفس نفس می زدم بعد کسش رو گذاشت رو کسم و شروع کرد به کسمالی یک کم که سر حال شدم دوباره شروه کرد به تلمبه زدن تو کسم و همزمانن سینمو می خورد ادامه داد تا حسابی اورگاسم شدم و آبم پاشید بیرون یک کم بعد که من آرومتر شدم اونو ارضا کردم و بعدش رفتیم بیرون ناهار خوردیم مهسا رفت شیراز 2 روز بعد و از اونجا رفت دوبی و برگشت هلند و قراره سال دیگه که اومد با هم بریم مسافرت نوشته
0 views
Date: April 1, 2019