سلام به دوستان شهوانی عزیز من مدتی که داستان های سکسی رومیخونم بقول دوستان تخیلی یاجغی بگذریم میخوام یکی ازداستان خودم روبنویسم اول ازهمه خودمومعرفی میکنم اسمم فروغ20سالمه قد160وزن78پوستم سفید اندامم تپلی داستان من لز هست که برمیگرده به دو ماه پیش که خانواده ی دوستم رفتن کربلا زیارت که دوستم به اسم مینا و خواهروبرادرکوچکترازخودش موندن خونه منم بین چن روز میرفتم بهشون سرمیزدم ولی یکی دیگه ازدوستام به اسم حدیث شبا هم میموندخونه مینا که یه روز مینا زنگ زدگفت بیاخونمون واسه نهارگفتم باشه صبح میرم کلاس نزدیک ساعت12میام خونتون گفت باشه که من هم روزبعدسرقرارمون واسه نهاررفتم خونه مینا من بامینا صمیمی ام ولی زیادنمیرم خونشون ولی حدیث خیلی بامیناصمیمی که شب روزخونشون بگذریم بریم سراصل مطلب من رفتم خونه مینا فقط مینا وحدیث خونه بودن خواهروبرادرمیناخونه مادربزرگشون بودن خلاصه وقت نهاربودونهارگذاشت خوردیم وظرفاروشستن رفتیم تواتاق مینا روتخت نشستیم لپ تاپشوروشن کرداهنگ گذاشت رقصیدن من حال نداشتم آخه عادت دارم ظهربخوابم راسی میناوحدیث اینقدرلاغرن که سوتین نمیپوشن حدیث گفت من برم دوش بگیرم حوله حموم شامپوشوبردورفت چن دقیقه دیگه اومدتواتاق لخت ولی باحوله حموم بودگفت ابگرمکن خاموش روشن نمیشه اومدجفتم درازکشیدگفت فروغ خوش بحالت تپلی سینه هات بزرگن من عاشق سینه بزرگم شوهراینده ات کیف میکنه باسینه هات پرسیدسینت سایزش چندگفتم 80ولی خیلی بزرگن چین که توازشون خوشت اومده گفت خیلی دوس دارم بدنم خیلی حساس تاکسی با نظربهم دست میزنه موبدنم سیخ میشه خودمومیکشم عقب ولی خوشم نیومدعکس العمل نشون بدم درازکه کشیده بودیم با گوشی بازی میکردیم که پاشو انداخت روکونم چیزی بهش نگفتم یه خورده به کاراش توجه کردم دیدم ازعمداین کاراررومیکنه منم یه خورده کسم انگارمیخواریدکرمش گرفته بود هی منقبض میشد حدیث شروع کردباسینه هام بازی کردن پاشم انداخته بودروکونم ومیمالیدراسی یادم رفت بگم مینا سرش تولپ تاپش بود چت میکردوآهنگ گوش میدادحدیث هم توگوشیش فیلم سوپرداشت گذاشته بودواسم نگاه میکردم تواوج سکس رفتم که سرم روبلندکردولب تولب شدیم داشتیم لب همدیگه رومیخوردیم زبون همدیگه رومیمکیدیم ولیس میزدیم که حدیث بلوزمودراوردوسوتینموبازکرد شروع کردبه مالیدن سینه هام ولب میگرفت که مینامتوجه کارامون شدکه گفت وای اینجاروشهوت برده ومن سرم تولاک خودم که اونم بلوزشوکنداومدسراغ سینه هام شروع کردبه مکیدن انگارداشت شیرمیخورد لیس میزدمنم رفتم تواوج شهوت اه وناله هام شروع شدن حس کردم کسم خیس خیس شده حدیث لباموول کردورفت سراغ یکی ازسینه هام یکی تودهن مینایکی تودهن حدیث بود میناسوتینش رودراوردوشروع کردبه لب گرفتن حدیث هم که دیددوتامون لخت شدیم خودش که فقط حوله حموم روش بود رودراوردوای اندامش مث یه خطکش میمونه منم که سردردداشتم ظهربایدمیخوابیدم توان هیچ کاری نداشتم سردردوشهوت قاطی بشن ادم سست سست میشه مینا هم شلوارشودراوردحدیث اومدشلواروشورتموباهم کشیدپایین حدیث اومدازم لب گرفت ومینا شروع کردبه لیسیدن بدنم جای نموندکه بازبونش خیسش نکردولی کسمونخوردمنم یکی ازدستم توکوس حدیث یکی دیگه توکوس مینابودداشتم باچوچولوشون بازی میکردم به حدیث گفتم بخواب اونم خوابیدمنم شروع کردم به خوردن سینه هاش چقدخوردن سینه لذت داره مینابلندشدنشست روصورت حدیث که براش کوسشوبخوره من سینه میخوردم حدیث کوس میخورد میناهم داشت بدن منونوازش میدادیالیس میزدومیبوسیدیه نگاه به کوس اون دوتا انداختم دیدم بدترمنن که اب ازکوسشون ریخته بعدحدیث گفت بیاین هریکی کوسیکی دیگه روبخوره وای چه لذت داره کسی کوستوبخوره الانم که دارم مینویسم یادصحنه میفتم کوسم منقبض میشه داشتیم میخوردیم وصدای اه وناله ها اتاق روپرکرده بودبوی شهوت ولی واقعا نیازبه کیرنداشتیم لذت میبردیم تمام سکسمون واسه لذت بود نه ارضای جنسی یه خورده کوس هم دیگه روخوردیم میناگفت یکی هم بیادسینه هامنوبخوره که منوحدیث دوتایی افتادیم به جون سینه های خوشکل مینا که بهشون میگم مث انارمیمونن سه تایمون پوستمون سفیده وتمیزبودکه خوردنشون چندش اورنبودمیناگفت بسه دیگه میخوام ارضابشم تمام بدنم دردگرفت بهش گفتم من دوس دارم ارضات کنم حدیث گفت منم میشینم نگاه تون میکنم که مینااماده درازکشیده بودمنم صورتموجلوکوسش گرفتم وشروع کردم بوخوردن کوسش ولیسش میزدم چوچلوشومک میزدم مینا همش اه ه ه ه ه میکردبه حدیث نگاه کردم دیدم داره باکوسش بازی میکنه وبه مانگاه میکنه چن دقق کوس میناروخوردم جیغ بلندی زدواب کوسش پاشیدتودهن وصورتم که توفش کردم روکوسش اومدازم لب گرفت وتشکرکردمنم رفتم دهنمو بشورم که دیدم حدیث خوابیده ومینا داشت کوسشومیخوردمنم رفتم نسشتم کنارشون با بدنشون بازی میکردم که حدیث زودارضاشداخه قبلش باکوسش ورمیرفت نوبت من شدکه ارضابشم بهشون گفتم دوتاتوبایدارضام کنین حالش بیشترخلاصه سکسمون باهم باشه حدیث شروع کردبه خوردن ولیسیدن کوسم میناهم اومدازم لب گرفت بعدگردنم وسینه هام ومک میزدکه حدیث روکنارزدگفت فروغ به من لطف داره خودم بایدارضاش کنم مینا هم دوباره کوسموخوردزبونشویه خورده میکردداخل چوچولمومک میزدتا ارضاشدم اب کوسموخورد سه تای ازهم دیگه لب گرفتیم لباس پوشیدیم یه خورده گپ زدیم منم برگشتم خونه رفتم حموم به یادلزبادوستام خودارضای کردم الان هم مدتی میناوحدیث قهرن خداییش حدیث ادم خیلی حشری هست دوسدارم دوباره باهاش لزکنم ولی باهاش زیادرابطه ندارم با مینا هم زیاد روم نمیشه از این کارابکنم اخه اگه حدیث نبود لز نداشتیم ببخشید اگه طولانی بود نوشته
0 views
Date: September 25, 2018