عروسی پسر عموم کاوه بود بعد از یه عمر دختر بازی و ترتیب دخترا رو دادن به فکر ازدواج افتاده بود اون هم به قول خودش با یه دختر ساده شهرستانی از همه جا بیخبر اما راسش به نظر من دختره از کاوه هم زرنگتر بود و شاید اون بود که اینو خر کرده بود به هر حال برای منی که منشی مدیر عامل بودم مرخصی گرفتن خودش یه پروژه بود از طرف دیگه نه از عمو کمال و زنش خیلی خوشم میومد و نه پسر کاکل زریشون کاوه این بود که قید رفتن به آرایشگاه زدم و تصمیم گرفتم به جای رفتن به کرج و اومدن با بابا اینا از تهران مستقیم برم عروسی از محل کار تو میدون نور تا محل تالار تو یوسف آباد راهی نبود اما باید یه دوش میگرفتم قبلش و حداقل خودم خودم رو آرایش میکردم خوشبختانه دختر عمم زری هم تنها بود کار شوهرش تو جزیره خارک بود و شوهرش نبود خونشون جنت آباد بود و نزدیک به محل کار من باش هماهنگ کردم که من ساعت 4 30 تعطیل میشم و تا 5 اونجام و از 5 تا 6 حموم و زدن موهای دست و پا و از 6 تا 7 هم آرایش کردن و 7 30 هم تالار باشیم اما همیشه کارها مطابق انتظار پیش نمیره و متاسفانه اونروز آقای امانی مدیر عامل منو تا ساعت 4 50 سر کار نگه داشت و تا رسیدم خونه زری ساعت 5 15 بود اما از اون بدتر اینکه زری تازه داشت آماده میشد تا بره حموم سرش داد کشیدم که زری مگه من نگفتم که تا قبل از ساعت 5 حمومت رو برو من میخوام ساعت 5 برم حموم زری هم با خونسردی گفت خب بابا منم کار داشتم باید موهامو رنگ میکردم گفتم 10 دقیقه ای میتونی بیای زری گفت برو بابا من یک ساعت کار دارم خیلی عصبی بودم که زری گفت خب بیا با هم بریم حموم خوبه که دوتامون زنیما چاره ای نبود دو تا مون لخت شدیم سوتینهامونو هم در آوردیم و فقط شورتهامون پامون بود و رفت حموم و شروع کردیم به شستن یه کم که گذشت زری شروع کرد موهای دستها و پاهاشو زدن بعد به شوخی گفت من تازه برنامه داشتم موهای جاهای دیگه رو هم بزنم آخه محسن فردا میاد میدونیکه مردا تا میان میخوان گفتم خب بزن من نگات نمیکنم گفت برنگردی ها گفتم بابا اینجوری که نمیشه حمومت هم که خیلی کوچیکه بعد بش گفتم بابا مگه من مردهستم یا تا حالا کس ندیده ام در بیار شرتتو من چیکار کس تو دارم مال خودمو بتونم اداره کنم بسه اونم نامردی نکرد و شرتش رو در آورد کسش مو داشت اون گفت تو نمیخوای موهای کستو بزنی با هم راحت بودیم همسن بودیم و از بچگی در این موارد با هم صحبت کرده بودیم ولی اینطوری به هم هیچ وقت نشون نداده بودیم من هم شرتم رو کشیدم پایین من هم میخواستم کسم رو تمیز کنم موهای کسای هر دومون تقریبا یه اندازه بود ناگهان زری گفت من مال تو رو میزنم تو هم مال منو نمیدونم چه طوری این پیشنهاد رو قبول کردم اما به خودم که اومدم دیدم دارم موهای کس زری رو میزنم بش گفتم برگرد موهای کونتم بزنم راسش اینجا اولین برای بود که حسی از تحریک جنسی رو در وجودم حس کردم زری هم بی حیا هم همینطوری پشتش رو به من کرد و من هم داشتم سراخ کونشو میدیدم بش گفتم زری کونم میدی به محسن یا نه گفت گه خورده اون مال دوست پسرای راهنمایی و دبیرستان بود بعد اون گفت تو چی پرده ات که جر نخورده گفتم نه خدا رو شکر سالمه گفت کون چی کون میدی گفتم آخرین بار همون دبیرستان بود نمیزارم به اونجا ها برسه زری موقع زدن پشمای کس من شروع به معاینه کسم کرد و به شوخی شروع کرد باش بازی کردن گفتم زری آروم بشین محسن فردا میکنتت ما که کسیو نداریم چی کار کنیم گفت آره لامصب کس لیس قهاریه گفتم همیشه ارضا میشی گفت آره همیشه ناگهان گفت میخوای برات بخورمش گفتم چی میگی زری دیوونه شدی گفت کی میفهمه به قول تو من محسن رو دارم تو که کسیو نداری منتظر جواب من نشد و شروع کرد به لیس زدن کسم با وجود اینکه هنوز آماده نبودم اما چیزی نگفتم و در اثر لیسهای زری کاملا خیس شدم و بی اختیار این بار من بودم که شروع کردم به خوردن کس زری ناگهان زری گفت بریم اتاق خواب حوله ها رو پوشیدیم و رفتیم اتاق خواب و همونطوری خیس به حالت 69 رو هم قرار گرفتیم من زیر بودم و کون بزرگ زری تمام صورتمو پوشونده بود دو تامون میخواستیم این اولین تجربه این شکلی من بود زری حتی کونمو هم لیس زد و من هم مجبور شدم متقابلا این کار رو انجام بدم با فاصله زمانی چند ثانیه دو تامون ارضا شدیم و بعد سریع آماده شدیم و رفتیم عروسی من و زری بعد از اون روز هیچ وقت در مورد اون اتفاق تا حالا با هم صحبت نکردیم نوشته همشهری
0 views
Date: August 23, 2018