تابستون بود یه روز دوستم سحرو دعوت کردم خونه واسه ناهار سحر دوست دوران دبیرستان من بود هیکل فدق العاده سکسی داشت قد حدود 167 و 65 کیلو سینه هایی درشتی داره من از همون دوران دبیرستان تو کف سحر بودم اما میترسیدم بهش نزدیک بشم همکلاسم بود نمیدونستم عکس العمل اون راجب لز چیه تا اینکه ی روز تو مدرسه ب شوخی سینمو فشار داد بگذریم سال اخر مدرسه ها تموم شد من سحرو دعوت کردم خونه خصوصیات اخلاقیش و میدونستم که هاته اون ازدواج کرده بود و گهگاهی از سکساش با شوهرش برام میگفت سحر اومد خونمون بعد از کلی مسخره بازی و خنده باهم ناهار خوردیم و کلی گپ زدیم داشتیم حرف میزدیم ک سحر گفت من عروسی دعوت شدم ازت لباس میخوام منم در کمدمو باز کردم گفتم بیا لباسارو امتحان کن داشت لخت میشد چشمم افتاد ب اون دوتا هلوهاش دهنم اب افتاده بود دلم میخواست بپرم وسط خط سینش اخه خیلی سکسی و گنده ان ِ یدفعه نگام کرد و با لحن تحریک امیزی گفت هیزی نکن ی لباس لخت انتخاب کرد و پوشید ازم خواست ازش عکس بگیرم منم گرفتم لباسارو دراورد رفتم نزدیکش داشتم دیوونه میشدم لبامو چسبوندم ب لباش اونم بدش نیومده بود لبامو مک میزد دست میکشید رو کونم الان ک یادش میوفتم کسم خیس شده اروم اروم اومدیم سمت تختم لباسامو دراورد از رو سوتینش سینه هاشو میمالوندم طاقت نیوردم سینشو از تو سوتین دراوردم ی سینه خیلی سفید و تپل با نوک قهوه ای دستش رو کسم بود داشت میماالید سینشو کردم تو دهنم و مک میزدم وای طعمش عالی بود رو سینش حساس بود اینو میدونستم سینشو بیشتر زبون زدم اهش در اومده بود سرشو بردم سمت کسم شلوار شورتمو کند همین ک زبونش و گذاشت رو کسم بیهوش شدم ناله میکردم و اه میکشیدم اینکارم انگار بیشتر شهوتیش میکرد تند تند زبون میزد اب کسم حسابی راه افتاده بود غرق شده بودم چوچولم و مک میزد تو چشام نگا میکرد اونقدر کسموخورد تا بدنم ی تکون شدید خورد و ارضا شدم اومد بالا دهنش مزه کسمو میداد ی لب اساسی گرفتیمو جاهامونو عوض کردیم دوتا انگشتم و بردم وسط کس ابدارش حسابی اب کنده بود زبونمو گذاشتم رو کس نرمش اوپن بود دوتا انگشتمو فرو کردم داخل کسشم میخوردم بدنش تاب میخورد میگفت اه جون بخوررررر کسموووووو منم با این حرف بیشتر میخوردم براش انگشتمو تو کسش تاب میدادم اینقدر اینکارو کردم تا ی جیغ کشید و ارضا شد این خاطره لز من اولین بار ک خاطره مینویسم اگه بد بود ببخشید نوشته
0 views
Date: March 2, 2019