یادمه سوم دبیرستان که بودم از حرفهایی که هم کلاسیهام درباره دوست پسر هاشون وجنس مخالف میگفتند یه جورایی یه حس خوبی بهم دست نمیدادو هیچ وقت نمیتونستم حتی تصور کنم که بایه پسرحتی کنار هم باشیم و یا سکس کنیم و دوستانه دختر دهه 60 بهتر میدونن اون زمان نسبت به الان حیا واقعا پررنگتر بود خیلی روابط کنترل شده بودند بعضیی اوقات چنان فشاری بهم میومد که ناچار بودم در دسشویی یا اتاق خواب یا یه گوشه خلوت پیشونی کسم رو مالش میدادم وهمزمان نوک سینه هامو که اون زمان 60سایزشون بود رو لیس میزدم واز اینکار لذت زیادی میبردم و کم کم برام عادت شده بود وهرروز اینکارو میکردم بحدی که هر کجا به هر طریقی اینکارو انجام میدادم پیش خودم به دختران هم سن وسالم که خودشونو در اختیار پسرها قرار میدادن و100 درصد هم ازشون سوء استفاده میشد به خودم میبالیدم وافتخار هم میکردم که دست کسی بهم نخورده این عادت ادامه داشت ویه جورایی برام این لذت گنگ بود ونمیتونستم درک کنم که چرا با بقیه متفاوتم ونمیتونم از جنس مخالف لذت ببرم وان تعریف و تمجیدهای که دخترها تومدرسه میکردن البته تعداد اینگونه دخترها کمتر بود نسبت به دختران بی حاشیه وسالم که مثلا در کلاس 35 نفره ما 4 تاشون اینکاره بودن ولی همون 4 تا کافی بود که ذهن هزارتا دخترو خراب کنن وکنجکاو بشن که این لذتها چیه مگه که مثلا با دوست پسرشون رفتن تفریح ولایی زده براش وکیرشو لیس زده ویا سینه هاشونو خورده و اینگونه موارد و من انگیزه ای برای پیداکردن دوست پسر نداشتم تا اینکه وارد دانشگاه یه شهر غریب شدم ومجبور بودم خوابگاه ویا خونه مجردی بگیرم اوایل با 3 تا دختر از مشهد هم خونه بودیم که اوناهم اهل سکس وهرکدوم 2تا یا یکی دوست پسر داشتند وهر روز بایکیشون بودن من مونده بودم بافشارهایی که بهم میومد ونمیتونستم حرف دلمو به کسی بزنم تا اینکه یه روز عصر که زهره ومریم هم خونه ای هام رفته بودند بیرون بادوست پسراشون من ومینا تنها تو اتاق دراز کشیده بودیک ومشغول حرف زدن از هر دری شدیم که از من سوال کرد که چرا دنبال دوست پسر نیستی واین حرفها ومنم بس که برام عقده شده بود ومنتظر یه هم دل برای درد دل بودم کلی قسم دادمش وقضیه روتا حدودی که متوجه منظورم بشه واگه یوقت اینکاره نبود برام حرفی درست نکنه گفتم تا یه کم سبک بشم تا اینو گفتم از خوشحالی بغلم کرد و گفت دختر تو یه لز بین هستی برای همین تمایلی به پسر وجنس مخالف نداری وکلی از لز برام حرف زد و مقاله هایه زیادی هم خودم در این خصوص بعدش خوندم وکاملا اشنا شده بودم با لز وباخوندن این مطالب انگاری ازروی ذهن من نوشته شده بود ومطابق خواسته ها وسلایق سکسیه من بود خوب حالا با این شرایط باید دنباله کسی میبودم که مثل خودم باشه که با کمک مینا که واقعا دختر زرنگ وباهوشی بود با یکی از هم دانشگاهی هام که خودش تشخیص داده بود که اونم لز هستش چگونگیه شناخت اون رو من اصلا متوجه نشدم ومینا میگفت از رفتارها ویه سری موارد ریزه دیگه فهمیده بود من و اشنا کرد و ودوستیه منو راحله که اهل کاشمر خراسان بود شکل گرفت و به نحوی که هر روز منو راحل که یه دختر بتمام معنی سکسی با رونهایی پر وباسنی بزرگ گندمی رنگ وسینه 80 و صورتی بدون ارایش جذاب وسکسی که دل خیلی هارو از استاد و دانشجویان پسر رو برده بود با هم میگشتیم وبجز ساعات خواب وکلاس بقیه شو با هم بودیم هر روز بیشتر از همدیگه شناخت پیدا میکردیم که انگار دوجسم در یک رو ح هستیم ودر این مدت تقریبا 3 ماهه یک دوستی عمیق بین ما بوجود امده بود فکر میکردیم همه دانشجوها میدونن از دوستیه ما ودلیللش البته چنین فکر میکردیم چون حتی احدی بو نبرده بود چون خیلی عادیه دوستیه دوتا دختر در دانشگاه با هم تا اینکه صبرم از شلوغی خوابگاه وسروصداهاش وشوخی های بی موقع وگاها خرکی دخترها بتنگ امده بود با راحله حرف زدم که اگه حاضری وبا خانوادت حرف بزن تا یه خونه کوچولو توی شهر اجاره کنیم هم بهتر درس میخونیم وهم راحتتریم اونم قبول کرد و هفته بعدش پدرش امدو یه سوییت شیک برامون اجاره کرد ویه مقداری هم وسایل داشت ویه کمی هم بابای راحله برامون خرید وزندگیمونو شروع کردیم البته دنگی دونگی بود همه چی همون شب اول بعد از کلی خستگی دو تاپتو توی اتاق کنارهم پهن کردیم و کنار هم دراز کشیدیم هیچکدوم رو مون نمیشد لخت بشیم که کم کم به بهانه مثلا گرما و لباسم تنگه همه لباسهامونو در اوردیم ومن فقط یه شورت لامبادا پام بود چرخیدیم روبروی هم ورفتیم تو بغل همدیگه وای خدای من نمیدونید چه حسی داشتم اون لحظه انگاری وجودم اتیش گرفته بود همین الانم که یادش افتادم همون حس بهم دست داد دوباره وراحل هم خیلی داغ تر از من وشروع کردن سینه هاشو فشار میداد به دهنم که منم شروع کردم نوک سینه هاشوخوردن چنان شهوتی فرا گرفته بود راحله رو که میلرزید بودش ونمیتونست حرف بزنه دستمو گذاشتم جلوی کوسش که دیدم خیسه خیسه دوتا انگشتمو فشار دادم جلوش که مچمو گرفت تا ته ناخن هامو فرستاد داخل کسش خودش میگفت اوپنه خودشو جلو عقب میکرد ومنم که حالم از حال راحل کم نداشت پاهاشو گذاشتم بین پاهام وکسمو فشار میدادم که با چند با ر این کارو کردن ابم اومد واولین لذتم بود بشکل واقعی راحله هم دوبار تخلیه شد وهربار کلی نعره میزد و دادو بیداد میکرد یه کم اروم شدیم وامدیم بغل همدیگه سر هامون رو دست هم بود و تقریبا کس و سینه هامون بهم میخورد ونمیدونم چطور شد یهویی باز شهوتم اوج گرفت و امدم بالای شکم راحله وپیشونی کسمو به کسش میمالیدم چون دقیقا کس هامون بالای همدیگه قرار گرفته بود وسینه هامونم بهم دیگه فشار میدادیم وسینه های هردوتامون هم بزرگ وسفت وسکسی بود هردو نقطه حساس بدنمون در سکس ولز دقیقا نوک سینه امون بود که با یک دست ویا زبون زدن حالمون عوض میشد که گاهی به شوخی بهمدیگه میگفتیم اگه کسی این نقطه ضعف مارو بدونه تو خیابون هم اگه به نوک سینه هامون دست بزنن همونجا دراز میکشیم ومیگیم بیا بکن منو خخخخخ ودوباره برگشیم به اوج شهوت و بعد از کمی مالش رفتم پایین ودیدم وای چه کس سفید وتپل تمیزی داره این راحل جانه من با نوک زبون شروع کردم لیس زدن چوچولش و اونم فقط سرمو فشار میداد به کسش وداد میزد که فکر کنم صاحب خونمون که یه زوج مسن بودن حتما فهمیده بودند خلاصه یکساعت دیگه کامل با هم وررفتیم وچند باری تخلیه شدیم اونشب بهترین شب زندگیم بوده تاالان فرداش نتونستیم بریم دانشگاه وخواب افتادیم ساعتهای 11 بیدارشدیم وهردومون لخت وهر تیکه از لباسمون یه جایی افتاده بود وهردوزدیم زیر خنده و اونجا چند تا قول بهمدیگه دادیم که 1 توی خونه فقط با شورت وسوتین باشیم همیشه والبته وقتی خودمونیم 2 چون سلایق سکسیمون برای هم روشن شده بود ومطلع بودیم قرار شد که هر کسی هر وقت دلش لز خواست بدون تعارف باید بگه وطرف مقابل هم همکاری کنه 3 هیچوقت از همکلاسی هامون از این قضیه بویی نبرن که البته نشد وچند نفری که اوناهم جنده بودن فهمیدنو ولی ضایع نشد 4 رفاقتمون تا اخر عمر ادامه داشته باشه که هنوزم بعد از چندین سال ادامه داره و هر دومون هم شوهر کردیم وبچه داریم علی الرغم 700 کیلومتر راه سالی 3 باریا 4 مرتبه یا میریم کاشمر یا اونا میان شهر ما بعد ازدواج این مورد رو صادقانه به شوهرامون بگیم که یه وقت برداشت اشتباهی نشه که تبعات ایجاد کنه و خلاصه چندتا شرط شخصی دیگه دوستیه ما ادامه داشت تا 4 سال دانشگاهمون تموم شد وعین 4 سال رو ما با هم بودیم و واقعا لذت میبردیم از اینکه سلیقه سکسیمونو شناخته بودیم ومثل خیلی از دختر ویا پسر ها این نیازمونو سرکوب نمیکنیم که عواقبش دچار مشکلاتی مثل افسردگی یابیماریهای روحی وروانی ویا غیره نشیم منظور همجنسگرایی است ودر حال حاضر هم قراره هفته اینده راحله جون با شوهرش ودوتا بچه اش بیان شهر ما و دیدارمون تازه بشه والبته اینم بگم شوهرامون با اینکه کاملا در جریان رابطه ما هستن مخالفتی که ندارن هیچ خودشون موقعیت رو برامون مثلا با بردن بچه ها به پارک فراهم میکنن ولی مرد ها هیچ وقت به روی هم نیاوردن ودر این مورد با هم حرفی نزدن وانگار نه انگار به امید روزی که همجنسگرایی بارعایت خیلی از حریم ها ونه البته هرزگی وبی بندو باری در کشور ما ازاد بشه وهر کسی با هر سلیقه ای ونظری برای همه قابله احترام ودرک متقابل باشه وسیبل توهین ها وفحاشی وجسارت های افراد خودخواه ونااگاه ومغرور وخوداگاه بین قرار نگیره چون میدونم حداقل 10 درصد دخترها لز محض ان و50 درصد هم اگر در شرایط قرار بگیرن واقعا لذت میبرن و بازهم حرف همون تعصبات کورکورانه ما پیش میاد اینجاست که کسی خصوصا دخترها جرات ابراز هیچ احساس وتمایلی ندارن چونکه براحتی برچسب جنده ای هرزگی و کافر این موارد قرار میگیره وبا چشم بسته ویا به اجبار میرن جلو تا جایی که چوب اعتماد بی جا به یک پسری رو میخوره ودرنهایت مثل دستمال چرکین دور انداخته میشه وباز همین دختر با وارد شدن به یک زندگیه زناشویی مشترک وازدواج تازه تمام مشکلات روحی جسمی وروانیشو میاره خونه شوهرشو هر کدوم از این موارد سراغاز یک طلاق میتونه باشه وان همه گرفتاری وعواقب خطرناکه بعدش ازاجتماعی وبقیه موارد ودر خصوص پسرها هم اگه یه سر بزنید به سایت های سکسی مختلف میبینید 80 درصد از پسرها گی هستند ویا مفعول ویا فاعل ویا دوطرفه ان واین به این منظور نیست که دیگه کسی ازدواج نکنه وزندگی تشکیل نده نه ازدواجم میکنن ولی در کنار همسرشون وبا رضایت ایشون از لز ویا گی بودن هم لذت ببرن اخه مگه ما چند بار میخوایم متولد بشیم ویا چقدر عمر کنیم که همشو بخاطر حرف مردم وکلماتی مثل زشته عیبه اگه مردم بفهمن مردم چی میگن واین جور مگرها ازدست بدیم و واز لذتی که دوسش داریم خودمونو محروم کنیم بخدا قصد ترویج هیچ موردی یا بی بندوباری رو ندارم فقط منطقی باید فکر کنیم که هر کسی یه نظر وسلیقه ای داره که حتما برای خودش قابل احترامه شانس من خوشبختانه یه مردی سر راهم خدا قرار داد که شوهرم باشه ودر این گونه روابط واقعا ذهن باز ومنطقی داره من جونمو براش میدم اگه بخواد وفقط یه اشاره کنه چون در کنار چنین مردی که هیچ احساس سرکوبی درونی نمیکنی یه زن با هر سلیق های میتونه خوشبختترین زن دنیا لقب بگیره وزن در زندگی همان موجودی است که اگر مرد بتواند دلش را در دست بگیرد زندگی رابرایش بهشت و وای برروزی که ساز مخالف بزند که این ساز را بازهم همان مرد برایش کوک میکند وببیند که برای مردش اهمیتی ندارد ویا از چشمش افتاده است که جهنم را در ثانیه ای جلوی چشم مرد خلق میکند وهم خود وهم زندگی وهمسرش را میسوزاند اگه دوست داشتید تا چند مورد دیگه رو که در این چهار سال برامون پیش امده بود مثل اشنایی ولز با استاد مون لز با دختر صاحب خونمو که 45 سالش بود واوردن یک دختر فراری جنوبی به خونه برای مدت 5 ماه ومواردی دیگه رو دوباره با استقبال نظرات منتشر میکنم مرسی که وقت گذاشتید میبوسمتون دوستانه عزیز بخدا 5 بار ویرایش کردم مطلب رو تا بتونم مطابق سلیقه ونظرات مختلف افراد مختلف قرار بگیره وخدایی نکرده توهین یا جسارتی به هیچ کس نشه بازهم اگه کوتاهی ویا اشتباهی به نظر بزرگان فن امد اعلام بفرمایید تا اصلاح کنم ودر موارد دیگه اگه مواف باشید سلایق مختلف رو لحاظ میکنم به امید روز های بهتر وشادتر و در کمال ارامش واعتماد متقابل همه افراد وانسانها نوشته
0 views
Date: May 3, 2019
خیلی عالی بود
سلام
رابط لذت داره
یا خانمی یا زوج
با شخصی که عرب باشه
کدوم لذت بیشتر داره
09050595040