واقعیه باور یاعدم باورش به شعور خودت بستگی داره و هر بیهوده ای گفته بشه تقدیم بستگان گوینده دهه ی شصت تو محل ما دبستان و راهنمایی بود و مختلط بودن ما هم بچه دهاتی و بدون حتی یه شانه پلاستیکی که به سرمون بکشیم چه رسد به تیپ و عطر و غیره ودر عوض تا دلت بخواد زودبالغ وکیر تیز بودیم نر ماده خر گاو بز میش و کف دست و اول راهنمایی که یازده سالم بود نصف کلاس دختر بودن ک اونام دست کمی از ما نداشتن ولی خوب چن تا دختر سفید توشون بود یکی دختر عمه خودم بود از یه روستای دیگه که منزلش خونه ما بود و شب به بهانه درس خوندن کنارم به شکم دراز میکشید و پاهاشو به پاهام میزد که من دوزاری کج و ضمنا چون کمی بور بود طرفش نمیرفتم عوضش یکی بود اونم از یه روستای دیگه که اونم منزل عمه اش بود واسه درس خواندن و این خیلی کیر شق کن بود ریزه میزه ولی لباساش بهتر از همه لباش قلمی و اورجینال سرخ دماغ کوچولو و شبیه عملی بهنوش بختیاری و پوست سفید چشا سبز کلا شد انگیزه ی ما واسه مدرسه رفتن که چشم اومدن جمعه و تعطیلی رو نداشتیم تا زنگ میخورد چن تا بودیم که خیلی دست به کیر بودیم و سعی میکردیم مثلا تو گوشه کنار و حیاط اگه بشه باش روبرو شیم و اگه بشه به بهانه ای کلامی باهاش ناگفته نماند سه چار تا معلم غیر بومی که داشتیم هم تو کف اش بودن غروبا پس از تعطیلی برا شستن ظروف و لباس و آب آوردن بطرف رودخونه کنار ده میرفت و منم مثلا اتفاقی از اونجا رد میشدم ضمنا من مبصر هم بودم و کمی منو به جیشش میگرفت خلاصه یه روز در مسیر رودخونه بهش نزدیک شدم وگفتم راستی شنیدی این بچه های فلان فلان شده یه چیزایی در مورد ما دوتا گفتن گفت نه یعنی چی گفتم خوب رفتی خونه چن لحظه بیا پشت تعاونی روستایی تا برات توضیح بدم و از طرفی خودمو رسوندم دیدم از یه گوشه پیداش شد اومد گفتم اینجا کسی ببینه تهمت میزنه بریم تو ساختمان خرابه بافاصله بیا وخلاصه خودمونو رسوندیم و گفت زود بگو میخوام برم زشته کسی میبینه گفتم بین خودمون باشه اگه جایی بگی آبروی خودت بیشتر میره گفت چیه گفتم بچه ها پچ پچ میکنن که من وتو باهم کار زشت کردیم گفت کی گفته گفتم تقریبا همه میگن نمیدونم کی این حرفو زده بار اول گفت خوب الان چکار کنیم گفتم وقتی همه اینو میگن بذار ما همون کارو بکنیم و به هیچکدومشون هم اهمیت ندیم از این ببعد گفت یعنی چیکار گفتم بذار همدیگه رو بغل کنیم و ببوسیم ببینیم چجوریه که اینا میگن کمی قرمز شد و با یه لبخندی شرم آمیز روشو بر گردوند و منم رفتم کنارش و از پشت بغلش کردم و فشارش دادم و لپاشو بوسیدم و اون هیچکاری جز همون لبخند شیرین و شرم آمیز نمیکرد دستمو کردم زیر شلوارش شرت هم نداشت دستم یکسره پشت کوسش و پشتی نرم و تازه شو لمس کردتا خواست اعتراض کنه شلوارشو کشیدم پایین پاهاشو بهم چسبوند ودستش رو کوسش منم زانو زدم و سرمو بردم زیر نافش و شرو کردم بوسیدن پشت کوسش و پشماش با چه مشقتی برش گردوندم و دستش گذاشت رو باسن سفیدش دوباره ولی بزور صورتمو به وسط لمبه هاش رسوندم و بوسشون کردم یه لحظه با دوتا دستام لمبه هاشو باز کردم خواستم سوراخشو بوس کنم دیدم کمی بوی عن و عرق میده بلند شدم و سریع کیرمو گذاشتم لای باسنش و اون فقط میلرزید و میگفت یکی میبینه مارو یه کم تف با انگشتام زدم به کونش و سرشو گذاشتم فشارش دادم دیوونه ی بی ملاحظه یهو جیغ زد و در رفت و درحالی که فحش میداد از خونه خرابه زد بیرون منم ماندم و کیر شقی ک تا نصفه رفته بود توش و تنها نصیبش بوی عنی بود که دور کلاهکش اومده بود بیرون و بعد از اون تا پایان سال سوم که مدرسه مون جدا شد با من قهر بود ولی شنیدم یکی از معلما دل و رودشو حسابی حال آورده بود و حرفه ایش کرد این اواخر هم زن یه مهندس پولدار و هایکلاس شد و مارو میبینه اصلا نمیشناسدمون نوشته
0 views
Date: August 29, 2019