ماجراهای شاهین و ویدا ۱

0 views
0%

همه ی این ماجرا کاملا واقعی است ولی نام های اشخاص تغییر کرده است شاهین به سر خیابون ویدا اینا رسیده بود با موبایلش با ویدا تماس گرفت و باهاش صحبت می کرد شاهین بعد از یه غیبت طولانی از سفر برگشته بود و حدود 6 ماه بود که ویدا رو ندیده بود خیلی دلش برای اون زن دوست داشتنی تنگ شده بود ویدا الان دیگه متأهل بود و مادر دختر کوچولوی 2 ساله ی خوشگلی بنام ندا بود شاهین و ویدا سال 76 توی دانشگاه با هم آشنا شده بودند از همون نگاه اول شاهین توی قلبش احساسی شیرینی نسبت به ویدا داشت ولی هیچوقت نتونست این حس خودش رو بیان کنه روزها می گذشتند و طی این روزها ویدا همچنان بعنوان یک دوست خوب و دوست داشتنی و همینطور سنگ صبور شاهین در کنارش بود شاید ویدا در طی این مدت انتظار داشت تا شاهین بهش پیشنهاد بده ولی هیچوقت این اتفاق نیافتاد شاید هم شاهین از این ترس داشت که با پیشنهادش ویدا رو از دست بده این کار رو نمی کرد بعد اتمام تحصیلشون در مقطع کارشناسی بود که ویدا ازدواج کرد دیگه اونا نمی تونستند مثل قبل با هم در ارتباط باشند ولی یه حس درونی باعث می شد تا اونا تمام تلاششون رو بکنند تا به هر بهانه ای همدیگر رو ببینند و با هم در تماس باشند زمستون 83 بود که شاهین تو سفر بود که پیغامی دریافت کرد که توش نوشته شده بود شاهین دوستت دارم خیلی دوستت دارم فرستنده ی پیغام کسی نبود جز ویدا ویدا برای اولین بار بعد هفت سال عملا به شاهین گفت که دوستش داره شاهین شوکه شده بود حس خوبی داشت قلبش به تپش افتاده بود حالا دیگه بهانه ای برای شاهین نمانده بود چون این ویدا بود که اولین قدم رو برداشته بود شاهین از خوشحالی توی پوست خودش نمی گنجید و در جوابش نوشت منم دوستت دارم فرشته ی مهربان من از اون به بعد شاهین ویدا رو فرشته ی خودش صدا می کرد زندگی شاهین رنگ و روی دیگه ای بخودش گرفته بود همش ثانیه شماری می کرد هرچه زودتر برگرده پیش فرشته ی خودش اون دوست داشت بعد هفت سال از طلسمی که ویدا شکسته بود استفاده کنه تا پیش عشق سالیان دور خودش باشه کسی که همیشه در خواب و رویاهاش به سراغ شاهین میومد شاهین توی این مدت آشنایی لحظه لحظه ی زندگیش همش ویدا رو در کنارش تصور می کرد در خیالش با اون می خوابید بغلش میکرد و با تصور تن بلورین و گرمای وجود ویدا لذت می برد دیگه طلسم شکسته بود الان شاهین دیگه توی خیابان ویدا اینا به سمت منزلشون قدم بر می داشت از اونجایی که زمان خواب بعد از ظهری ندا کوچولو رو خوب می دونست توی ساعاتی خودش رو به دم در ویدا اینا رسوند که ندا خواب باشه توی تلفن به ویدا گفت پشت در خونتونم در و برام باز کن ولی ویدا باور نکرد شاهین گفت در رو باز می کنی یا زنگ در رو بزنم ویدا که هنوز باور نکرده بود شاهین پشت در باشه گفت اگه راست میگی در رو بزن شاهین در خونه رو زد و ویدا یه واای گفت و در رو جواب داد و با شنیدن صدای شاهین پشت آیفون در رو براش باز کرد وقتی شاهین دم در آپارتمان رسید با در نیمه باز روبرو شد برای اینکه همسایه ها بویی نبرند سریع وارد خونه شد و در رو پشت سرش بست و کفشاش رو درآورد هنوز خبری از ویدا نبود و شاهین سر پا منتظر بود بعدها فهمید بخاطر اینکه تو خونه خیلی راحته و فقط با یه شورت و تاپ می گرده رفته بوده شلوار بپوشه بعد چند لحظه ویدا اومد چشاش با دیدن شاهین گرد شده بود و حسابی ذوق زده بود اومد جلو و باهاش دست داد و خوش آمد گفت و دعوتش کرد تو پذیرایی هنوز سعی می کرد اون فاصله ی سابق رو حفظ کنه شاهین هم به دنبال ویدا راه افتاد روی یه مبل دو نفری نشست و ویدا هم برای آوردن شربت و شیرینی به سمت آشپزخونه رفت ویدا دختری تقریبا قد بلند با پاهای کشیده بود اندامش متناسب و خیلی سکسی بود شاهین همیشه با دیدن اون پاهای کشیده و سینه ی برجستش حسابی تحریک می شد ویدا با یه سینی شربت و شیرینی هایی که مخصوص شهر خودشون بود برگشت و کمی اون ورتر از شاهین روی یه مبل سه نفره نشست ویدا از همون اول دختری کنجکاو نمیگیم فضول تا شاید اگه روزی این نوشته ها رو خوند بهش بر نخوره بود همه وسایل شاهین رو اعم از کیف و گوشی و کیسه های که همراهش بود رو وارسی کرد تا رسید به کیسه ای که توش یه بسته ی کادو پیچ شده بود و با تعجب پرسید این چیه شاهین که توی مسیر برگشتنش از سفر برای ویدا یه کادو گرفته بود گفت هدیه ای ناقابل که برات گرفتم ولی الان باز نکن اونا مدتی رو با هم حرف می زدند ویدا دختری جذاب و خوش مشرب بود طوری که از صحبت کردن باهاش هیچوقت سیر نمی شدی ولی اینبار با همیشه فرق داشت چشاش درخشش خاصی داشت سفیدی چشاش یواش یواش به قرمزی میزد شاهین میدونست که ویدا حسابی داغ کرده ولی هنوز جرات این رو نداشت که قدمی اشتباه برداره چون اصلا دوست نداشت برای همیشه از دستش بده دیگه وقتش بود وقت اینکه هدیه ی ویدا رو بهش بده این بهترین فرصت بود تا ذوق زدش کنه شاهین کادو رو از کیسه درآورد و به ویدا داد ویدا هم با اون چشم های قرمزش اومد و رو زمین زیر پای شاهین نشست و با هیجان کادو رو باز کرد خیلی ذوق داشت و با دیدن هدیه ای که براش گرفته بودم خیلی خوشحال شد برگشت و یه واااای گفت و به شاهین نگاه کرد و بابت سارافونی که براش آورده بود کلی تشکر کرد دیگه سرخی چشماش به گونه هاش رسیده بود و عرقی روی پیشونیش نشسته بود آروم جلو اومد و لباش رو رو لبای شاهین گذاشت و یه بوس از لباش کرد لباش حسابی داغ و شیرین بود شاهین که منتظر همچین لحظه ای بود تا خود ویدا چراغ سبز رو نشون بده به آرومی از روی مبل پایین اومد و همینطور که لبای شیرین ویدا رو می خورد اون رو روی مبل سه نفره ای که ویدا قبلا روش نشسته بود کشید و همینطوری که ویدا به پشتی مبل تکیه داده بود شروع به خوردن لباش کرد همینطور که لباش رو لبای ویدای حشری گذاشته بود کیر سیخ شده اش رو که داشت شلوار جینش رو پاره می کرد از رئ شلوار رو کس ویدا گذاشت ویدا که با عجله شلوارش رو تنش کرده بود چند تا از دکمه های شلوار جینش رو نبسته بود و این باعث می شد شاهین بتونه قسمتی از شورت نخی سفید ویدا رو که کُس بلوریش رو توش جا داده بود رو ببینه شاهین حسابی حشری بود از اونجایی که اولین باری بود که توی همچین موقعیت استثنایی قرار گرفته بود دقیقا نمیدونست چه کاری باید انجام بده تا به ویدا بر نخوره در حالی که کیرش رو هنوز از رو شلوار روی کُس ویدا فشار می داد سرش رو از لبای شیرین ویدا دور کرد و نگاهی کلی به ویدا که با چشمانی خمار و لبانی که از شهوت آویزون بود انداخت و از این حالت لذت می برد و دوباره شروع کرد به خوردن لباش و گردنش و توی همین حالت سعی کرد دستش رو از روی لباس به سینه های ویدا برسونه ولی ویدا دست شاهین رو پس زد شاهین یکم دیگه به خوردن گردن و لب ویدا ادامه داد و هر از چن گاهی گوشای ویدا رو با دندوناش فشار میداد و این ویدا رو حشری تر میکرد و دوباره دستش رو از روی لباس نزدیک سینه های درشت و خوردنیه ویدا کرد اینبار مقاومت زیادی در کار نبود و شاهین سینه ها رو از روی لباس میمالید سینه هاش نرمی خاصی داشت که شاهین رو دیوونه می کرد دیگه تحمل نداشت و دوست داشت هرچه زودتر خودش و ویدا رو لخت کنه و کیر تشنه اش رو که خیلی وقت بود طعم کُس نچشیده بود رو توی کُس ویدا فرو جا بده ولی می دونست زوده و شاید جواب نده مجبور بود صبور باشه از اونجایی که شامّه ی شاهین خیلی قوی بود حداقل در حدی بود که بوی کُس رو از یه متری تشخیص بده و دکمه ی شلوار ویدا باز بود میتونست بوی کس ویدا رو احساس کنه معلوم بود حسابی خودش رو خیس کرده بود بعدها متوجه شد که ویدا خانمش چقدر کُس آبداری داره دوست داشت کس ویدا رو با اون ترشحات روش براش لیس بزنه یواش یواش دستاش رو به زیر تاپ ویدا رسوند و سینه هاش که زیر سوتین گیپورش محصور بود رو چنگ زد ویدا همچنان دست شاهین رو پس می زد ولی شاهین دست بردار نبود و میخواست هرچه زودتر ممه های ویداجونش رو دست بگیره و لب بزنه با هر زحمتی بود سوتین عشقش رو بالا زد ممه ی سمت چپیش رو دست گرفت لبای ویدا رو همچنان می خورد لباش اونقدر شیرین و خوش فرم بود که نمی تونست ازشون دل بکنه التماس رو می شد از چهره ی افروخته ی ویدا خوند ولی شاید اندکی خجالت باعث شده بود خودش رو بطور کامل در اختیار شاهین قرار نده کم کم داشتن به لحظه ی موعود نزدیک می ش دند و دل تو دلشون نبود دوست داشتند هرچه زودتر گرمای تن هم رو حس کنند شهوت تمام وجود ویدا رو تسخیر کرده بود و دوست داشت تا شاهین هرچه زودتر لختش کنه اینارو بعدا خودش گفت و کُس تنگ و آبدارش رو براش حال بیاره دوست داشت تا شاهین هرچه زودتر کیر کلفتش رو که از رو شلوار حسش کرده بود رو توی بهشتش فرو کنه و اون رو به اوج برسونه همه چی فراهم بود و اونا داشتن مقدمات عملیاتشون رو آماده می کردند ولی همه ی این لحظات شیرین با سرو صدای ندا کوچولو که از اتاق خواب به گوش رسید به آخر رسید حدود یک ساعتی از اومدن شاهین می گذشت و اگه قرار بود کاری انجام بشه باید هرچه زودتر تمومش می کردند هر دوشون تو کف کیر و کُس همدیگه بودند ویدا رفت و سعی کرد ندا رو بخوابونه و برگرده ادامه بده ولی کمی طول کشید تا ندا خوابش ببره و ساعت دیگه نزدیکای 4 30 بود و از اونجایی که ویدا مهمون داشت شاهین هرچه زودتر باید اونجا رو ترک می کرد اونا همدیگر رو خیلی عاشقانه بغل کردند و لب تو لب شدند شاهین از روی شلوار از پشت دستش رو رو باشن خوش فرم ویدا می کشید و لبای اون رو می خورد و به آرومی دستش رو از اون پشت از چاک کون ویدا به کُسش رسوند وای که ویدا جون چقدر خودش رو خیس کرده بود انگشتای مرطوبم رو از کُس ویدا جون بیرون کشید و بو کردم و لیسیدمشون از اینکه نتونستم تا اون رو بکنم ناراحت بودم ولی همینکه تونسته بودم تا اینجا پیش برم برام یه موفقیت بزرگ بود حالا دیگه وقت جدا شدن بود شاهین رفت و ویدا رو با حشرش تنها گذاشت ولی ویدا باید یه کاری با کُس ناکام و پر آبش می کرد والا نمیتونست به کاراش و مهموناش برسه اینها رو بعدا ویدا به شاهین گفت بهمین خاطر روی همون مبل دراز کشید دکمه ی شلوارش رو باز کرد و دست کرد توی شورت خیسش و انگشتش رو آروم روی چوچولش کشید دستاش خیس خیس شده بود و روی کُسش لیز می خورد همه ی اون لحظه ها رو توی ذهنش مرور می کرد کیر شاهین رو تصور می کرد که دهن گرفته و براش ساک می زنه دستهای شاهین رو که سینه ها و کسش رو براش میماله تصور می کرد که چطور لختش می کنه و کیرش رو توی کس تنگ و آبدارش فرو می کنه دیگه در اوج شهوت بود و تخمای شاهین رو تصور می کرد که با هر ضربه کیرش به سوراخ کونش برخورد می کنه حسابی داغ کرده بود یه لحظه احساس کرد که داره منفجر میشه بدنش به لرزه افتاد و کُسش منقبض و منبسط می شد یه لحظه آآآآه بلندی کشید و کمرش رو از رو مبل بلند کرد آبش تمام دست و شورتش رو خیس کرده بود و نوک سینه هاش سیخ شده بودند اون ارضا شده بود ولی هنوز کیر می خواست ادامه دارد لطفا نظر بدین تا ادامه ی داستان رو بفرستم نوشته

Date: January 22, 2020

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *