ماجرای جلق زدن های شوهرم

0 views
0%

سلام. اسمم نيلوفره و تقريباً دو سالي میشه که ازدواج كردم شوهر مؤدب و با كلاسي دارم و از دستش راضيم از زندگيم هم بطور كلي راضيم از اونجايي كه هر جفتمون شاغليم از نظر اقتصادي هم مشكل چنداني نداريم همه چيز روال عادي خودش رو طي ميكرد. تا اينكه يه روز صبح زود وقتي ساعت 5:30 ساعت زنگ زد و من بيدار شدم تا برم مقدمات صبحانه را آماده كنم يهو ديدم كه احسان تو جاش نيست اولش تعجب كردم چقدر زود از خواب پاشده چون آدم خوش خوابيه ولي بعد حس فضوليم گل كرد كه ببينم دليل اين كارش چي بوده آروم از جام پاشدم از اتاق خواب بيرون اومدم ولي با شنيدن صداي دوش حمام متوجه شدم كه رفته حمام خيالم راحت شد.

رفتم در حمام رو آهسته باز كردم و ديدم كه بله ايشون تو حمامه كه يدفه موضوع عجيبي نظر منو بخودش جلب كرد تا يادم نرفته بگم احسان يه مغازه فروش لوازم بهداشتي ساختمان مثل ظرفشويي دستشويي و حمام داره و بتازگي و با اصرار من يدونه از اين حموماي شيشه اي نسبتاً مدرن آورده بود خونه البته اگه شما از اين حموما ديده باشيد ميدونيد كه شيشه ماته و طرفي كه تو حمومه نميتونه حتي سايه شما رو از فاصله 2 متري ببينه ولي شما ميتونيد حركات فرد داخل حمام رو بصورت محو تشخيص دهيد بگذريم داشتم ميگفتم كه يهو حركات احسان داخل حمام به نظرم عجيب رسيد خوب كه دقت كردم ديدم داره با خودش ور ميره ديدم دستش رو ميكشه هي رو كيرش و …يكه خوردم تا حالا همچين صحنه اي نديده بودم برام فوق العاده عجيب بود سريع در اصلي حمام رو بستم و رفتم تا چايي درست كنم نميدونستم معني اين كار احسان چيه پيش خودم گفتم بزار از حمام بياد بيرون ازش ميپرسم داشته چكار ميكرده باز پهلوي خودم گفتم بياد بيرون آدمش ميكنم و… اما وقتي خوب فكر كردم ديدم اگه بخوام دعواش كنم كه اون ميتونه علاوه بر انكار كردن تازه مدعي بشه كه من داشتم فضولي ميكردم از طرفي اون كه كار بدي نكرده بود يعني منظورم اينه كه مثلاً دختري رو نياورده بود خونه يا … گفتم اگه ازش بخوام سؤالم كنم ممكنه خجالت بكشه و …

تو همين فكرا بودم كه آقا تشريف مباركشون رو آوردن بيرون. سلام كردم. جواب داد تو صورتش نگاه كردم همه چيز عادي بود نه ترسي نه … انگار كار هميشگيش بود تازه خيلي هم سر حال بود صبحانه رو كه خورديم هر دومون حاضر شديم كه بريم سر كار. تو سرويس اداره همش فكرم مشغول بود. معني اين كارش رو نميفهميدم آيا از من بخاطر اينكه يكم چاق بودم دلزده شده بود ولي رفتارش اينو نشون نميداد. باز ميگفتم نكنه با زن ديگه اي رابطه پيدا كرده ولي از اونجايي كه سر كارش با زنها بسيار كم بود امكان اينم كم بود تو اداره هم همش توي اين فكرها بودم ولي هرچي فكر ميكردم به نتيجه نميرسيدم هم اتاقيم مهناز ازم پرسيد نيلوفر بابا امروز چته چرا انقدر پكري؟ نميدونستم چي بايد بهش بگم با بي ميلي بهش گفتم هيچي بابا و باز به فكر فرو رفتم تو مجله خونده بودم بيش از95 درصد طلاقهاي ايران بصورت مستقيم و غير مستقيم بخاطر مسائل جنسي صورت ميگيره مثلاً همين مهناز هم اتاقيم يک سالي بود كه از شوهرش جدا شده بود خودش ميگفت بخاطر مصرف ترياكه ولي بارها خودم شكايتش رو بابت عدم تمكين جنسي از طرف شوهرش شنيده بودم از طرفي اين بدبخت هنوز مهلت دادگاهش نرسيده بود و پا در هوا بود منم ميترسيدم نكنه احسان من رو قال بزاره. پيش خودم گفتم هر چي كه هست اينه كه اين اتفاق افتاده اولاً من بايد مطمئن بشم كه اين كارش ادامه داره دوماً من كه با خودم رو در بايستي ندارم سر خودم رو هم نميخوام كلاه بزارم اتفاقيه كه افتاده بايد ببينم مشكل از كجاست ريشه يابيش كنم و در نتيجه مشكل رو حل كنم. يهو هم اتاقيم مهناز ازم پرسيد نيلوفر بابا امروز چته چرا انقدر پكري؟ نميدونستم چي بايد بهش بگم؟! گفتم هيچي يه مسئله بود حل شد و بعد بهش لبخند زدم و به خودم گفتم ديگه نبايد تا روشن شدن موضوع نه بهش فكر كنم نه خودم رو اذيت كنم.

بعد از ظهر كه اومدم خونه سريع مشغول درست كردن ماكاروني، شام مورد علاقش شدم. رفتم يه دوش گرفتم موهاي زائد بدنم رو هم زدم يه لباس تنگ هم پوشيدم تا شد ساعت 9 و احسان پيداش شد. با خوشرويي رفتم به استقبالش – سلام عزيزم – سلام… رفتار خيلي خوبي باهاش داشتم اونم رفتار خوبي با من داشت نميدونستم اين فيلمشه يا واقعاً دوستم داره شام رو كه با هم خورديم تا چايي درست ميشد نشستيم با هم ماهواره تماشا كرديم. مخصوصاً زدم كانال اسپايس و خودم نشستم وسط پاهاش جلوي كاناپه اي كه نشسته بود رو زمين اونم دستش رو كرد تو موهام و شروع كرد به بازي10 دقيقه از ديدن فيلم نگذشته بود که يهو كير راست شدش گردنم رو فشار داد برگشتم رو بهش كردم و جفتي خنديديم بعد من هم بلند شدم دستش رو گرفتم بردم اتاق خواب و انداختمش رو تخت و خودم نشستم رو پاهاش اول دكمه هاي پيرهنش رو دونه دونه باز كردم بعد تاپ خودم رو در آوردم و يواش يواش شلوارش رو با حركاتي كه تو فيلماي سوپر ديده بوم در آروردم احساس كردم تعجب كرده بهم گفت بابا استاد! اين كار ها رو تازه از كجا ياد گرفتي! گفتم خودم بلد بودم و شروع كردم به خوردن كيرش فقط بعد از4 يا 5 بار خوردن شهوت رو تو چشاش خوندم داشت منفجر ميشد يهو ديدم سرم رو از رو كيرش بلند كرد و بعدش بلند شد و منو برگردوند به پشت و خودش از پشت افتار رو من و از پشت كرد تو كسم چنان با ولعي كيرش رو تا ته ميكرد تو كسم كه داشتم جر ميخوردم اين همون احسان آروم و مؤدب بود كه مثل اين بكن هاي حرفه اي فيلما داشت يه جنده رو ميگاييد؟؟؟ شنيده بودم مردان متولد آبان از بقيه حس جنسيشون قويتره ولي نميدونستم اينقدر. داشتم به همين چيزا فكر ميكردم كه يهو كيرش رو در آورد و آبش با سرعت 100 تا پاشيد رو كمرم گرميش رو احساس ميكردم و بعد از اينكه دو سه تا دستمال كاغذي بهم داد خودش كنارم دراز كشيد از اينكه تونسته بودم راضيش كنم خيلي خوشحال بودم. بعد از اينكه بلند شديم و خودمون رو شستيم و رفتيم چايي خورديم و…

ساعت تقريباً11:30 شده بود مثل هميشه من كه زود تر بايد از خواب پا ميشدم زود تر رفتم خوابيدم و اون مشغول ديدن ماهواره بود تو رختخواب داشتم به اتفاق هايي كه امروز پيش اومده بود و منو سر كار گذاشته بود فكر ميكردم. داشتم فكر ميكردم حتماً اشتباه كردم شايد اين موضوع براي هر مردي پيش مياد يا… كه ديدم صداي دوش حمام مياد باز به خودم دلداري دادم كه حتماً رفته دوش بعد از كردن بگيره ولي بازم همون حس فضوليم نگذاشت بخوابم اينبار با دقت بيشتري بلند شدم در اصلي حمام رو باز كردم به حمام شيشه اي دقت كردم ولي خوشبختانه ديدم كه داره سرش رو ميشوره اين اولين باري بود كه از اينكه اشتباه كرده بودم خوشحال بودم! داشتم هيكل زيباي شوهرم رو ورانداز ميكردم كه ديدم اي بابا احسان از كفاي سرش داره رو كيرش ميكشه… واي خداي من داشت دوباره جلق ميزد اين ديگه عجب اسبيه همين يكي دو ساعت پيش بود كه داشت كس منو جر ميداد. عصباني شدم در حمام رو بستم و اومدم گرفتم خوابيدم. داشتم منفجر ميشدم عصبانيت با همين فكرا خوابيدم. صبح هم وقتي از ساعت زنگ زدش با مشت كوبيدم روش و گرفتم خوابيدم ايندفه ديدم احسان داره تكونم ميده ميگه پاشو پاشو خواب مونديم ديدم بله ساعت نزديک6:30 و اگه نجنبم از سرويس جا ميمونم سريع حاضر شدم و رفتم و اتفاقاً هم به سرويس رسيدم وقتي خواب از كلم پريد ياد اتفاقات ديشب افتادم دوباره حرصم در اومد واقعاً نميدونستم با اين آدم چكار بايد بكنم. تو اداره هم كه رسيدم پيش خودم 1000 تا فحش و بد و بيراه بهش گفتم و… ولي باز كه بيشتر فكر كردم ديدم خدا منو خيلي دوست داشته كه الان منو متوجه اين مساله كرده مني كه هميشه غرق در احساسات بچه گانه خودم فكر ميكردم چون من ارضاء شدم اونم حتماً ارضاء شده يا چون آبش اومده پس حتماً ارضاء شده اگه اينجوريه پس ديگه جلق زدنش چيه؟! بازم خوشحال شدم كه تو اين مرحله متوجه شدم اگه بخاطر تنوع طلبي يا ارضاء بيشتر ميرفت سراغ يه زن ديگه اتفاقي كه 1000 بار داره تو روز ميوفته تكليف زندگيمون چي ميشه؟!

تو اين فكرا بودم كه مهناز هم اتاقيم گفت ديگه داري اعصابم رو خورد ميكني ميگي چه مرگته يا نه؟ يهو جرقه اي تو مغزم روشن شد گفتم هيچي بابا از اين يكنواختي خسته شدم هر روز كار و كار و … يه سري كس شعر بهم
بافتم و تحويلش دادم اونم رو به من كرد و گفت مرگت اين بود خوب بابا اين كه مشكل هممونه ناراحت نباش فكر ميكني اگه چكار كني از اين حالت در ميآي؟ گفتم هيچي بابا من هيچ هم صحبتي ندارم احسان كه ساعت 9 مياد خسته و كوفته و… اينجا هم كه اينقدر كار هست كه آدم با تو هم نميتونه راحت صحبت كنه. مهناز گفت خوب پس شب بيا خونه من ميدوني كه من تنها هستم بيا خوش ميگذره. منتظر شنيدن همين حرفش بودم گفتم آخه نميشه پس احسانو چكارش كنم اولاً شام ميخواد دوماً نميزاره من شب خونه كسي بخوابم اصلاً بيا يه كاري كنيم تو امشب بيا خونه ما…گفت آخه مزاحمت ميشم گفتم چه مزاحمتي به شوخي بهش گفتم مگه فكر كردي ميخوام برات شام درست كنم و جفتي خنديدم و قرار شد بعد از اداره با سرويس ما بريم خونمون.

وقتي رسيديم خونمون گفتم خوب چكار كنيم نظرت چيه كيک درست كنيم از الآن ) ساعت6( تا9 شب كه احسان مياد وقت داريم. من حواسم بود موقع كيک درست كردن حسابي تا تونستم كثيف كاري كردم يعني علاوه بر اينكه ترتيب آشپزخونه داده شد تا تونستم از خمير خامه ماليدم به دست و صورتش تقريبا ساعت 8:30 بود كه كار درست كردن كيک تموم شد و گذاشتيمش تو فر بعد هم نگاهي بش كردم و زدم زير خنده بيچاره مونده بود چرا ميخندم، گفت چته؟ گفتم اگه قيافت رو ميديدي ميفهميدي چمه! شدي عينه شيريني اونم رو بمن كرد گفت من خودم قند نباتم شكلاتم آبنباتم.. و جفتي خنديديم. بهش گفتم بيا تا احسان نيومده بريم حموم اتفاقاً يه حموم باحال خريديم حتماً خوشت مياد گفت آخه وقت نميشه هم تو بري هم من برم گفتم اشكال نداره اين حموم با اينكه كوچيكه ولي جاي دو نفر ميشه زود ميريم بر ميگرديم اونم قبول كرد و با هم ديگه رفتيم حموم انصافاً كه بدن سفيد و قشنگي داشت تو حموم از كوچيكي همش بهم ميخورديم يا كون من ميرفت تو كس اون يا سينه اون ميرفت تو دهن من و!!!… و جفتي ميخنديدم وقتي صداي كليد انداختن احسان رو شنيدم پيش خودم گفتم الان وقتشه ظرف دو دقيقه سرم رو شستم و به مهناز گفتم من ديگه برم خودم رو خشک كنم و برا تو حوله بيارم بدون اينكه بزارم چيزي بگه بلند داد زدم احسان جون شمايي؟ گفت آره و ادامه داد اين كفشاي كيه گفتم مهمونه و بلند تر گفتم احسان جون او حوله منو ميدي ديدم مهناز ميگه الاغ اون الآن كه بياد كه منو از پشت شيشه ميبينه رو بهش كردم و با خنده گفتم و منم همينو ميخوام. احسان در اصلي حمام رو بازكرد با اينكه نميديدمش ولي ميدونستم كه او الآن داره ميبينه كه دو نفر تو حموم هستن نزديک شد و در زد منم در رو تا آخر باز كردم ديدم حوله به دست چشماش شده چهار تا سرش رو انداخت پايين و كمي رفت عقب سريع گفتم مهناز دوستمه ميشناسيش كه مثل اينكه زبونش بند اومده بود گفت بلههههه. از اون طرف مهناز هم خودش رو پشت من قائم ميكرد گفتم چيه تا حالا همديگه رو نديديد و پريدم بيرون حوله رو كه گرفتم احسان رو با همون لباسا هل دادم تو حموم و درو بستم. الاغ اولين چيزي كه گفت اين بود موبايل.
موبايلم خيس شد پولا لباسا درو باز كردم موبايل رو ازش گرفتم و گفتم زود لباساتو در آر مهناز هم مثل بچه يتيما كنج حموم خودشو چسبونده بود احسان پيرهن و شلوارشو درآورد ولي شرتشو نه خودم دست كردم شورتشو كشيدم پايين كه ديدم دستشو گرفت به تخمش كه مثلاً ضايع نشه 100درصد از فيلمش بود كي از كس به اون توپي بدش ميومد كه اين بدش بياد.

خلاصه سرتون رو چه بدرد بيارم درو بستم و اومدم عقب بعد الكي در اصلي حموم رو بستم كه مثلاً من رفتم خيالتون راحت باشه و خودم در حاليكه حوله رو بدور خودم پيچونده بودم منتظر تماشا شدم. اولش ديدم كه احسان داره به مهناز نزديک ميشه آروم دستش رو انداخت دور كمر مهناز و اون رو به جلو كشيد و لبهاشو گذاشت رو لبهاي مهناز اين صحنه رو كه ديدم پيش خودم گفتم اين چه غلطي بود كردي دختره احمق كيو ديدي اين كار احمقانه رو بكنه با دست خودت خودتو بدبخت كردي ولي از اونجايي كه ديگه ازم كاري بر نميومد نشستم و نگاه كردم. بعدش ديدم احسان پاي سمت چپ مهناز رو بلند كرد با دستش و داره
كيرش رو آروم آروم به كس مهناز ميماله من كه از ديدن اين صحنه حشري شده بودم ميدونستم چه حالي ميكنه اين مهناز پيش خودم گفتم كوفتت بشه. بعد ديدم از اونجايي كه مهنازخيلي لاغر تر و سبكتر از من بود اون پاي راستش رو هم بلند كرد و مهناز
رو در حاليكه كيرش رو تو كسش كرده بود بغل كرد بطوريكه پاهاي مهناز به دور كمر احسان حلقه شده بود ولي از اونجايي كه حموم ما كوچيک بود و نميتونستن حركت زيادي بكنن بعد از يكي دو بار تلمبه زدن ديدم كه مهناز رو برگردوند و از پشت داره ميكنه تو كسش حالا نكن كي بكن اينو كه ديدم متوجه شدم احسان كلي داره حال ميكنه چون اين حركت مورد علاقه احسان بود با اينكه صداي دوش حموم ميومد ولي صداي آه و اوه اونا شنيده شد.دوباره ديدم احسان اونو بغل گرفت و وايساده به لب گرفتن كونكش نگو چون نميخواسته زود آبش بياد اينكارو ميكرده بعد از اينكه تقريباً يه1 دقيقه اي وايسادن به لب گرفتن. احسان سينه هاي سفيد و گرد مهناز رو گرفت و وايساد به خوردن بعد هم مهناز رو فشار داد پايين تا كيرش رو بخوره معلوم بود مهناز از اين كار خوشش نميومد چون تا دو سه بار كيرش رو مک زد ديگه بلند شد در اين حالت بود كه باز احسان مهناز رو برگردوند و از پشت كرد تو كسش چهار پنج تا تلمبه كه زد يهو كيرش رو در آورد و يه طرف ديگه گرفت تا آبش تو كس مهناز نريزه در اين موقع من هم يواش در اصلي حموم رو باز كردم و بيرون اومدم كه آقا چشمتون روز بد نبينه ديدم بوي سوختگي كيک خونه رو گرفته سريع همونطور كه حوله تنم بود وايسادم به راست و ريس كردن كيک و فر كه تقريباً بعد از 10 دقيقه صداي مهناز اومد كه حوله ميخواست و بعدشم احسان. بعد از اينكه3 تامون جمع شديم با هم نشستيم و اون كيک سوخته رو بجاي شام خورديم و كلي برامون خاطره شد از اون به بعد ديگه احسانو نديدم كه جلق بزنه چون هر وقت احساس ميكنم كه از يكنواختي رنج ميبره با مهناز ميايم خونه ولي ديگه نه تو حموم شيشه اي بلكه تو اتاق خواب آجري! اونم سه تايي البته بگم براي اينكه نه احسان پر رو بشه نه مهناز تقريباً ماهي يكي دو بار اونم معمولاً وقتي پريود ميشم از مهناز دعوت ميكنم بياد خونمون. باور كنيد از اون موقع تا حالا كه 6 ماهي ميگذره احسان منو ميپرسته وبيشتر قدر همديگه رو ميدونيم و خيالمم از جانب زنهاي ديگه راحته.

Date: March 1, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *