ماجرای رها ۳ و پایانی

0 views
0%

9 85 8 7 8 8 1 8 7 8 8 1 9 87 8 7 2 قسمت قبل این داستان درمورد زندگی شی میل ها و لزبین هاست در صورت علاقه مند نبودن لطفا بدون توهین صفحه را ترک کنید رها از خونه زدم بیرون درو محکم بستم بغض لعنتی باز رو گلوم چمبره زده بود و قصد جا به جایی هم نداشت صداهای مبهمی از حرفاشون تو گوشم میپیچید صدای فریاد بابام که هر غلطی میخوای بکن بیشتر از این اینجا نیا و ابرومونو جلو در و همسایه نبر صدای زجه های مامان که سامان تورو خدا به بچم اینجوری نگو مامانمم دوسم نداشت همه ی حسش بهم ترحم بود راه میرفتم نمیدونستم کجا میخوام برم فقط میخواستم حرصمو سر پاهام خالی کنم دستمو کشیدم رو صورتم اشکامو پاک کردم مغزم داشت سوت میکشید سیل جدیدی از حرفاشون به سمتم هجوم اورد رها وقتی به دنیا اومدی و معلوم شد معیوبی حتی نمیگفت دو جنسه حتی نمیگفت مشکل داری مادر خودم که از خونش بودم تو چشمام نگاه میکرد و بهم میگفت معیوب معیوب من بودم یا رادمهر که با رشوه به معلم و کلی معلم خصوصی بازم با 10 پاس میشد موهامو چنگ زدم همیشه به زور موهامو میبافت اخه کدوم پسری موهاشو میبافت وقتی دبیرستانی بودم موهامو از ته تراشیدم که بهشون ثابت کنم من چیم ولی وقتی یکی نخواد چیزیو بفهمه سیگارمو گذاشتم لای لبام فندکمو گرفتم زیرش گاهی وقتا انقدر عذابم میدادن که با اسیب رسوندن به خودم ساکتشون میکردم یادمه اولین بار با فندک ساعدمو سوزوندم هنوز ردش بود هنوز سوزشش یادمه اما از سوزش قلبم وقتی این حرفارو از مادرم و پدرم میشنید کمتر بود زندگی خیلی سخته وقتی کسایی که از جونشونی نخوانت وقتی یه غریبه میاد و واسش مهم نیست تو چی هستی فقط عاشقانه هواتو داره فرشته واقعا فرشته ی زندگیم بود زمانی که هیچکس صدای داد و فریادامو نمیشنید دستشو گرفت سمتم و منو از اون گوه دونی تجات داد اون موقع بود که فهمیدم خدا حواسش هست فرشته با صدای چرخش کلید تو قفل از جام پریدم اماده ی هر چیزی بودم گریه مستیش داد و بیداد حتی سکس از روی خشونت رفتم جلو در فقط نگاش کردم مرد من با اون قد بلندش زیر این همه مشکل نمیتونست تنهایی وایسه اروم و با احتیاط بغلش کردم فشارم میداد در حدی که استخوانام داشت له میشد بوی الکل میداد بوسیدم اروم گردنشو اشکاش گردنمو خیس کرده بود موهاشو چنگ میزدم که اروم شه فایده نداشت این ریتم نفساش واسم اشنا بود چند ماه پیش هم وقتی از خونه ی پدر مادرش اومد اینجوری نفس میکشید و این ینی من عینه اون شب باید اماده ی درد کشیدن باشم گرچه هر دردی از رها برسه واسه من دواست گردنمو کشید لای دندوناش حق جیغ زدن نداشتم در باز بود و صدا میپیچید نتونستم خودمو کنترل کنم ایییی رها زبونشو کشید روش احساس سوزش شدیدی کردم دستمو کشیدم رو گردنم دیدم داره خون میاد درد داشت واسم نه رها تو این شرایط باید اروم میشد این فقط مهم بود سرشو اورد بالا موهامو چنگ زد و کشید عقب با پاش درو محکم بست لباش نزدیک لبام بود دوست دارم فرشته ی من لبامو میمکید گازای محکمی میگرفت دهنم پر خون بود با این حال باز دست از بوسیدنم بر نمیداشت بغلم کرد بردتم سمت اتاق خواب پرتم کرد رو تخت نفس نفس میزد حتی روی پاهاش نمیتونست وایسه تلو تلو میخورد لباسامو خودم در اوردم اماده ی همه چیز بودم کاندومو کشید رو کیرش افتاد روم نوک سینه هاش به سینه هام میخورد لبامو کشیدم رو گردنش و سینه ی چپشو میمالیدم کیرشو یهو کرد تو کسم ناخونامو کشیدم رو کمرش اهههه رهاااا تند تند ضربه میزد تو کسم با دستش نوک سینه ی راستمو گرفته بود و میکشید نفسم داشت از درد بند میومد سعی میکردم کمرمو بکشم بالا تا رها یکم ارومتر شه ولی هر چی من میومدم بالا تر اونم میومد تو گوشم حرف میزد میدونی اون بابای عوضیم حتی تخمشم نبود که میخوام چیکار کنم مامانمم عینه اون جفتشون فقط خواستن سمت خونه ی کزاییشون پیدام نشه تا ابروشون نره تنم یخ کرد ضربه هاشو با حرص میزد بغض کرده بودم واقعا ناراحت شدم از خودم متنفر بودم اینکه انقدر با اصرارام اذیتش میکردم قلبمو اتیش میزد ناله کرد و اروم خودشو انداخت بغلم سرمو گذاشتم رو بازوش یادم نمیاد تا کی فقط یادمه گریه کردم رها از حموم اومدم با دیدن خون هایی که رو تخت بود فهمیدم باز فرشتمو اذیت کردم رفتم اشپزخونه صبحانه رو اماده کنم از پشت بغلم کرد رها جانم اومد جلوم وایساد لخت لخت بود چشمایه مشکیش قرمز بود بغلش کردم چی شده عشق من بغضش ترکید رها من خیلی باعث اذیتت شدم ببخشید موهاشو بوسیدم چیزی نیست عشقم تو منو قوی تر کردی اگه مامان بابام تو اون تصادف نمیمردن اگه الان بودن حتی اگه اذیتمم میکردن پیششون میموندم نمیخوام عینه من حسرت بخوری نمیخوام وقتی خدایی نکرده فوت کنن عذاب وجدان بگیری درکش میکردم قبل از اینکه بشناسمش پدر و مادرش تو تصادف فوت کرده بودن اون روزی که در مورد پدر و مادرش پرسیدم با شنیدن فوت شدن و اون حلقه اشک چشماش از خودم بابت پرسیدن این سوال متنفر شدم رها نفس عمیقی میکشید روزایی که سره کار میرفت خیلی خسته میشد واسه همین دلش فقط نوازش میخواست موهاشو ناز میکردم رها چیزی هست که بخوای قبل مرگت تجربه اش کنی یکم فکر کردم زلزله چرا چون حس میکنم زلزله وقتی که زمین عینه یه دختر کوچولو داره ارضا میشه و میلرزه البته نمیخوام شدید باشه که خسارت جانی و مالی داشته باشه لبخند نازی رو صورتش بود سیگار میکشید هر از گاهی میذاشتش لایه لبام که منم بکشم روزا عینه برق و باد میگذشت کارای اداری خوب پیش رفت موافقت تکمیل شده بود و عمل 2 روز دیگه انجام میشد توی ازمایش ها مشخص شده بود اسپرمام فعالن ینی بچه هم میتونست بیاد تو خونمون یه مدتی هم بود یه سری قرص تنظیم هورمون میخوردم ریشام تیز تر شده بودن دیرتر ارضا میشدم خوب بود همه چیز انگار واسه اولین بار شوق رو تجربه کردم زنگ درو زدم بازم مثل همیشه نه خوشگلتر از همیشه دستمو کسید برد تو ست مشکی تنش بود موهاش تا کمرش لخت و مشکی با عطری که منو دیوونه میکرد چسبوندتم به در رها اخرین شبه میخوام بهترین شبت شه فرشته عشقم بذار برسم بعد نمیخوام نذاشت حرف بزنم لبامو عینه وحشیا میمکید باید جواب همه ی بوسه هاشو میدادم کونشو چنگ میزدم جوری ناله میکرد که انگار اخرین نفساش بود لباش خزید رو گردنم انگشتش طبق عادت جلوی لبام بود و میک میزدم واسش زبون میکشید از زیر گردنم تا گوشم صدای ناله هام بلند میشد و میخوابید انگار هیچیمو نمیتونستم کنترل کنم فرشته لذت میبرد از این همه شهوتی که تو تنم موج میزد چرخیدم فرشته چسبیده بود به در گردنشو میمکیدم پیرهن مردونمو در اورد سریع باند دور سینه هامو باز کرد میکشون میزد لذت توی تنم موج میزد گازای ریز میگرفت و انگشتای نازش روی زیپ شلوار و کیرم حرکت میکرد بغلش کردم انداختمش روی تخت نفهمیدم چجوری ولی میدونم شرتشم در اوردم حتی زبونم روی کسش حرکت میکرد خیس بود و نرم اههه رها طاقت ندارم بکنننننن منوو اخخخ جرت میدم لعنتی رفتم روش تو یه حرکت افتاد روم زبونش روی سینم میرفت و سعی داشت کیرمو توی کسش فشار بده بالا پایین میشد و شهوت من خوابیدنی نبود رفت توی کسش خودش بالا پایین میشد پایین موهاش روی رونام کشیده میشد سینه هاش بالا پایین میشد سینشو گرفتم تو دستم محکم فشار میدادم اهههه رهااا انقدر تند بالا پایین میشد که صدای تخت بلند شده بود لذت میبردم از این لحظه ها اومد روم کونشو تکون میداد سینه هاش روی صورتم تکون میخورد صدای نفسامون با هم ترکیب شده بود اهههه عشقه منننننن توی تنش ارضا شدم سرشو گذاشت روی سینم و هاله ی صورتی سینمو نوازش میکرد موهاش رو بوسیدم و خوابیدم فردا مهمترین روز زندگیم بود باهم رفتیم بیمارستان هر قدمم پر ترس بود پر فکرایی که اگه دستمو فشار داد به خودم اومدم تمام فکرام با لبخندی که روی لبای قرمزش نشست دود شد رفت لباسامو عوض کردم فرشته اومد تو دستامو گرفت تو دستش و نشست جلوی پاهام مطمئنی لبامو گذاشتم رو پیشونیش اره خانومم روی برانکارد بودم و با دیدن چراغ های روی سقف چشمامو بستم فقط صورت نازش جلوی چشمام بود صورت ناز فرشته ی زندگیم پایان نوشته

Date: March 20, 2019

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *