ماجرای سکسی با خاله

0 views
0%

طبق معمول بایدخودمو معرفی کنم من اسم ام مانی قدم188وزنم 68قدبلند ولاغر هستم تو یکی از روستاها هستم نمیگم بچه شهریم البته خیال نکنین دهاتی هستم امروزمورخه6فروردین1392میباشد که به دلایلی امسال به سفر نرفته ایم راستی سنم در حال حاضر24 سال هستش بریم سراصل ماجراراستش من خیلی وقته از این سایت دیدن میکنم که یه شب داستانی را در مورد یه خواهرزاده وخاله خواندم که برام خیلی لذت بخش بودچون من زن دایی دارم یک سال ازخودم بزرگتره البته خیلی اندامی هستش و قیافه توپی داره ما ازبچگی با هم بودم یادم میاد اون روزها که بچه بودیم همیشه با کیر و کس هم بازی میکردیم زیاد بلدنبودیم تا این که بزرگ شدیم یک شب که اومده بود خانمان تو اتاقم بود که اومد پشت کامپیوترم منم از قصد فیلم سکس روصفحه ریخته بودم که یکدفعه بازشون کرد گفت حسین این چیه گفتم لیلی مگه من نشانت دادم گفت از این فیلم ها هم داری گفتم کجاشو دیدی زود فلششو وصل کرد گفت بیا بریز توش همه فیلمهاتو همشوریختم بالای فلشش بعدش بایک نگاهی از اتاقم رفت بیرون از اون به بعد تمام حرکاتش فرق کرده بودانگار کونش میخواریدولی من فکرمیکردم که این خالم هستش تامدتی بی خیال شدم تا دوماه پیش بهم زنگ زد گفت سریع بیا خانمان کارت دارم منم زودماشین پدرمو برداشتم ورفتم دیدم کسی خانشون نیست بعداز اینکه خوب گشتم دیدم توحمامه گفت اون حوله روبده به من از تواتاقش برداشتمش وبهش دادم وای چه صحنه ای به قران وقتی نیمه بالای بدنشودیدم انگار وصل شدم به برق مگه چطوراز این سینه ها نگهداری کرده بود که اینطوری کوچک وسربالا مونده بودن خودم فهمیدم گفتم امروز خبریه تا 20دقیقه ای نشسته بودم پای ماهوارشون یه کم کشتی کج که دیدم اومد بیرون لنگ میزدرفت اتاق خودش صدام زد رفتم گفتم چیه چراپاتو گرفتی گفت تو حمام لیز خوردم رانم درد میکنه دامن پاش بود فقط بالاش کشید دوباره وصل شدم به برق خدایا چه بدنی چه ران صافی داره کیرم بلند شده بود از زیر شلوارم معلوم بود که نگاهش کرد گفت پدرسوخته این چیه گفتم پدراین کیروسوزوندی توباحرکاتت مثل بعضی ها نمیگم تخت خواب داره وچی وچی همین که دستو از روشلوار به کیرم چسبوند یکذره مونده بودارضابشم تا جلوی خودمو گرفتم گفت حسین زودباش که خالت داره میمیره منم نشستم کنارش دستمو رورانش آهسته میکشیدم انگار روشیشه صاف صاف همزمان لباشو خوردم زبونشو فروکرد تودهنم وای چه لذتی داشت داشتم دامنشو درمیاوردم که شورت پانکرده بود کیرم یکم دیگه مونده بود دکمه های شلوارمو بکنه سریع کمربندمو بازکرد شلوارمو که کشید پاین چشمش به کیرم که شورتو فشارمیداد افتاد سریع اونم کشیدپائین چشماش باز شدن ذوق زده شد گفت پدرسوخته اینو برای کی داری پرورش میدی گفتم واسه توی عزیزم کیرم خیلی بلندوکلفته تابه حال سانتش نکردم یکدفه نوک زبانشو روکیرم حس کردم وای بدنم آتش گرفت سریع منم دستمو به کوسش کشیدم که حدس زدم از چندتا کوسی که قبلا کردم خوبتره وقتی چشمم بهش افتاد بدنم برق گرفتش دوباره به حالا69خوابیدیم کیرمو لیس میزدالبته سرش باکمی ازشو همشو میخورد تامعدش میرفت همینطوری مشغول ساک زدن بودن که زبانموروکس زیبا ونرم وبی موش کشیدم زیرم بدنش لرزید باانگشتهام لبهاب کوسشو از هم باز کردم نوک زبانمو کم کم داخلش فرو بردم حس کردم داره آتش میگیره از ساک زدن سریعش فهمیدم همینطوری کوسشو میخوردم که یکدفعه یاد پستونهای اناریش که چند لحظه پیش تو حمام دیدم افتادم سریع روش خوابیدم ویه چیزی شبیه به مانتو که اسمشو نمیدونم پوشیده بود بندی داشت بازش که کردم چشمم به پستونهاش افتاد سریه شروع کردم به خوردنشون نوکشونوآهسه بازبانم میکشیدم همینطوری میک میزدم که یکدفعه صدای دایم اومد سریع از جامون بلندشدیم وسریع لباسهامون راپوشیدیم ورفتیم پای کامپیوتر تا دایی مجرده شک نکنه اومد تو سلام احوال پرسی کرد گفت راستی تنظیمات گوشیم خراب شده بیا درستش کن اعصابم خیلی خراب بود از اینکه ارضا نشده بودیم رفتم درستش کردم بعدش گفت بریم تا یه جایی وبرگردیم بردمش کجا بردمش تریاک بکشه آره اون معتاد بود تو دل خودم هی کفر میکردم تا 1 ساعت ونیم کنارش وایسادم و گفت بریم رفتم خانه دایم که خالم داشت سفره رامینداخت وقتی نگاه کردم اون دوتا خاله مجردم هم برگشتن وننه ام هم هستش گفتم اکه کیرم تو این شانس کیریم شاموکه خوردیم خاله تو اتاق خودش بودصدام زدمنم رفتم گفت دروببند تارفتم کنارش سریع لبهاشو جلو آورد توچشاش خوب میدیدم که شهوتش اوج گرفته منم لبمو جلوبردم بوسم کرد وگفت ادامشو بزار برای هر موقع که وقت شد دوروز بعدش دامادمون تصمیم گرفت خانوادگی برن تا شیراز منم توکونم عروسی بود زود به خالم اس دادم گفتم صافش کن جا دنج گیراومد دامادمون با خواهرم وخواهر زادم وخواهر کوچک من ظهرش حرکت کردن البته بگم همیشه هر جا میرن کلیدشونو پیش من میسپارم چون آدم باجرات وزرنگی هستم سریع خالم ننه روزده بود به این راه که دلم برای خواهرم تنگ شده بریم سری بزنیم اومدن احوال پرسی که کردن خاله رفت تو اتاقم منم بعدش رفتم گفت زود باش بریم گفتم وایسا برم دوربین مخفی هارو خاموش کنم تو اتاق دامادمون آها نگفتم خانه دامادمون خیلی مجهزه فکر نکنم چیزی کم داشته باشه سریع رفتم طرف گاوصندوق که منبع ذخیره اونجاست فیشهاشو کشیدم کسانی که دوربین مخفی دارن میدونا منظورم چیه بعدش رفتم خالمو که بین خانه ما ودامادمون فقط یک کوچه هست آوردمش باخیال راحت در حصاروازپشت قفل کردم رفتیم توخانه برای اطمینان اون درو هم قفل کردم نمیدونستیم از خوشحالی چکار کنیم که یکدفعه پرید بغلم همون طور که بغلم بود از پله ها بردمش اتاق خواب خودمو انداختم روتخت خواب نرم وگرم کیرم بدجور شق شده بودبی اینکه لحظه ای راحدر بدم رفتم اتاق پشتی وتخمهامو بالیدوکائین حمام دادم روسریع رفتم تو اتاق خواب وای چی میدیدم لخت لخت شده بودگفت من میخوام لختت کنم سریع شروع کرد به لخت کردن خوب که لختم کرد کیرم تا کمر خواب بود سریع نوک زبانشو کشید روکیرم وکمی ساک زد بلند شد گفت بیا بزار بین پاهام که مردم گفتم همین گفت آره مگه نمیدونی که من دخترم وجلوم بستست گفتم از پشت گفت مگه دیوانه شدی میدونی اگه این کیرت بره توکونم دیگه کونم کون نمیشه بعداز خواهش وتمنا گفتم کاری میکنم دردنکشی بابدبختی قبول کرد منم دوباره رفتم اتاق پشتی یه کرم بود که احساس کردم سر کنندست به سرکیروبدنش تانصف مالیدم وشروع کردم به لسیدن سوراخ کونش بعدش آهسته یک انگشتمو توش کردم بعدش دوتا انگشت بعدش به زورسه انگشتی که جیغ میکشید تا این که خوابوندمش وپاهاشو از هم تا آخر باز کردم آهسته کیرمو کنار سوراخش گذاشم یه هول کوچک دادم که سرش میخواست بره ولی خودشو عقب کشید گفت اول بارمه میترسم گفتم نترس دوباره سرکیرمو فشاردادم نصف سرکیرم رفت توش گفت جان من تکان نخور فعلا دارم میمیرم منم لبهاشو میخوردم که دردش ازیادش بره یکدفعه فشار دیگه دادم سر کیرم داخ کونش رفت وای چه داغ بود تنگیش بدجوری حسریم کرد یه جیغ زدکه تو دهنم خفه شد صداش بعدش خودش گفت تو فشار نیار خودم جلومیام کم کم جلو میامد وکیرمن بیشتر میرفت وجیغ زدنش بدجور حشریم میکرد تا2دقیقه همینطوری روش ولو شده بودم سینهامون به هم چسبیده بود ولبهامون به هم قفل شده بود جفتمون غرق عرق شده بودیم بدنمون قرمز قرمز شده بود ازگرمی وشهوت تا اینکه یه هول دادم بیشترکیرم رفت داخ کونش بدجوری دردش میکرد ولی لذت هم براش داشت چون همزمان قربون وصدقم میرفت تا اینه کیرموتا ته کردم توش انگار به آرزوم رسیده بودم آره کیرم تا تخمام تا ته ته داخل خاله ناز وشیرینم بود بد جوری گردن وکوش وسینهاشو لیس میزدم اونم انگار درد یادش رفته بود چون دستهاشو به دور کمرم حلقه زده بودوبا طف خودش فشارم میداد که کیرم تا ته بره توش وای چه لحظه شیرینی حدود نیم ساعتی تلمبه میزدم که بدنش شروع به لرزیدن کرد گفت بزن فهمیدم ارضا میشه گوششو تو دهنم گرفتم وتلمبه نمیزدم تا بالذت زیادی ارضا بشه خودشو فشار بهم میداد تا اینکه یه چیز گرم روشکمم احساس کردم بدجوری ارضا شدنش وگرم شدن شکمم توسط آبش حشریم کرد مثل وحشیها تلمبه میزدم که یکدفعه میخواستم ارضا بشم بهش گفتم گفت تا آخرین قطرشو توکونم بریز تا کونم برای همیشه برات بخواره منم بافشار تمام به طف خودم فشارش دادم پاهاشو از پشت بهم قفل کرده بود که تا آخرین قطرمو داخل اون تنگ عزیزش ریختم بعد از مدتی که به هوش اومدم دیدم فعلا روشم بهش گفتم بریم حمام دیر شده وقتی رو زانو نشست تمام آبم از کونش ریخت بیرون وقتی تو حمام سوراخ کونشو نگاه کرد گفت نگفتم حالا باید اصلا پیش کسی نشینم دیگه خوب همدیگرو حمام دادیم ورفتیم خانه ما به جان خاله ام که ازخدا بیشتر دوستش دارم این داستان حقیقت داره واز تمام بینندگان این مطلبم خواهش دارم نظراتشون را بدن که داستان بعدی که تو کوه خالمو کردم ومشکلی که پیش اومد را بگم به درود خدانگهدار نوشته

Date: August 22, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *