با دعوت نامه رسمی مدیر عامل توی یه اداره دولتی به عنوان مربی کامپیوتر بهمراه دوستم شروع به برگزاری کلاسهای آموزشی کردیم از اونجا که این اداره داشت ساختمان جدید و بزرگی رو تاسیس میکرد مجبور بود تا حداقل یکسال جائی رو اجاره کنه و کجا بهتر از اینکه طبقه سوم آخر یه پاساژ که قدیمی هم بود خلاصه من از ظهر تا شب پشت سر هم کلاس داشتم و خیلی سر شلوغ بود جوری که کلاسهام تا دیر وقت برگزار میشد وتا 10 شب ادامه داشت در صورتی که اداره ساعت 3 تعطیل میشد و من باقی ساعات رو تنها بودم چون منشی هم میرفت چون دوستم صبحها کلاس برگزار میکرد و من صبح جای دیگه ای بودم وظهر به بعد تدریس میکردم کلاس کامپیوتر ما جوری بود که تخته وایت برد روبروی در ورودی کلاس قرار داشت یعنی شاگرد از ته کلاس که یه در شیشه ای بود وارد میشدند همزمان با کلاس کامپیوتر کلاسهای دیگه ای هم برگزار میشد که منحصرا خانم یا آقا بودند یه روز آقایون یه روز خانوما خلاصه یه روز داشتم درس میدادم که چشمم به کلاس روبروئی افتاد که دیدم یه دختره داره کلاس ما رو نگاه میکنه و منو زیر نظر داره تا من نگاهش میکردم خودشو میزد به اون راه چند باری اینکارو کرد تا اینکه فهمید که من متوجه شدم چند روزی همین جور زودتر از کلاسشون میومد و منو حین درس دادن دید میزد ومن هم تمرکزم رو از دست داده بودم و نمی تونستم مثله قبل حواسم رو جمع کنم و گاهی مطالب رو پس و پیش میگفتم خلاصه چند روزی گذشت یه روز که داشتم درس میدادم دیدم که مربی کلاس اونا نیومده و اون هم اومده پشت در شیشه ای کلاس ایستاده و داره منو نگاه میکنه من هم بی توجهی کردم و به درس دادن ادامه دادم کمی گذشت دیدم در کلاس رو باز کرد و آروم اومد تو کلاس منم که از پروئی اون عصبی شده بودم جوری که تو کلاس خانوما حساس نشن گفتم میتونم کمکتون کنم گفت داشتم شعر هائی که روی دیوار کلاس زده بودید رو میخوندم ولی از بیرون کلاس معلوم نبود گفتم بیام تو کلاس و اونا رو بنویسم آخه من عاشق شعرم منم عصبانی شده بودم چون با حضور اون تو کلاس اصلا نمیتونستم درس بدم و خانومهای دیگه نباید اینو میفهمیدن خیلی موقر و بدون اینکه کسی حساس بشه رفتم ته کلاس و دفتر اشعاری که داشتم دادم بهش و گفتم هرچی که رو دیوار نوشته تو این هم هست گفت چرا گفتم چون اشعار خودمه آروم گفتم لطف کنید بیرون بنویسیدشون و بهم برگردونید اونم رفت بیرون و پشت میز منشی نشست و شروع کرد به نوشتن منم داشتم ادامه درس رو میگفتم که از پشت شیشه بهم اشاره کرد من اینو میبرم و براتون میارم و رفت منم چون میخواستم که کسی حساس نشه چیزی نگفتم خلاصه پس فردای اون روز دیدم ساعتی که کلاسشون و کلاس من همزمان تموم میشد اومد و من تنها بودم و هنوز کلاس بعدی ام شروع نشده بود دفتر رو بهم داد و گفت راست گفتید که اشعار خودتون هستش با بی اعتنائی تموم گفتم نیاز به دروغ گفتن ندارم میتونید باور نکنید خلاصه اونم که رفتار سرد منو دید دیگه حرفی واسه گفتن نداشت و رفت منم دفتر رو گرفتم و گذاشتم روی میز و رفتم تا کلاس بعدی رو شروع کنم حدود 15 دقیقه نگذشته بود که تلفن داخلی اتاقمون زنگ زد و من از کلاس بیرون اومدم و گوشی رو برداشتم سلام کرد جواب دادم و گفتم شما گفت که من همونی هست که دفتر اشعارتون رو بهم دادین زنگ زدم ازتون عذر خواهی کنم گفتم خواهش میکنم چرا گفت بخاطر چیزی که تو دفترتون نوشتم گفتم مگه چیزی نوشتید گفت مگه نخوندید گفتم نه من فقط گذاشتمش سر جاش گفت بهرحال منو ببخش گفتم بخشیدم و خداحافظی کردم و رفتم دیدم نوشته احساسی که بهت دارم ازم نگیر چند روزی گذشت و دیدم که اصلا نمیاد اونجا و کلاسشون مثه اینکه تموم شده یه روز دوباره اومد موقع ظهر بود که من که داشتم واسه خوردن ناهار میرفتم اتاق انتهای سالن که دستم رو بشورم از کنارم رد شد و یه تنه کوچولو بهم زد جوری که کسی جز خودم نفهمید بعد از ناهار اومد پشت در کلاس که من داشتم استراحت میکردم تو کلاس خالی با هدفون موزیک گوش میکردم و اروم زد پشت شیشه کلاس و وارد شد بهم گفت که اومده کلاس کامپیوتر ثبت نام کنه و از من خواست که راهنمائیش کنم منم همون چیزائی که بهمه در مورد دوره های کامپیوتر میگفتم رو گفتم و قبول کرد و رفت که فرداش مدارکشو بیاره منم خیلی جدی بهش گفتم که اینجا یه اداره دولتی هستش و همه چیز زیر نظره و باید خیلی سنگین رفت و امد داشته باشید و اونم منظورم رو فهمید و گفتم که یه کلاس داره عصر میشه حدود ساعت 16 اگه میتونه با اون کلاس بیاد اونم قبول کرد و رفت خلاصه کلاسشون شروع شد و یه روز که داشتم تو کلاس درس میدادم ازمن یه سوال پرسید و خواست که روی مانیتور راهنمائیش کنم و من هم رفتم ته کلاس سر کامپیوترش که تنها نشسته بود ماوس تو دستم بود و داشتم توضیح میدادم که یواش و آروم دستشو گذاشت روی دستم و من یه نگاهی بهش انداختم و اونم به مانیتور زل زده بود انگار نه انگار خلاصه نفهمیدم کلاس چه جوری تموم شد بعد از رفتن همه اون نرفت و قبل از اینکه بخواد چیزی بگه با قاطعیت ازش پرسیدم چرا اینکارا رو میکنی خیلی رک گفت ازت خوشم اومده و دوست دارم مگه جرمه گفتم من اینجا دارم کار میکنم و اینکارایه تو باعث بد نامی من میشه گفت خوب بریم جایه دیگه با هم حرف بزنیم منم قبول کردم اما بخاطر اینکه باهاش حرف بزنم تا منصرف بشه شانس من قرار بود فرداش اداره یه امتحان جامعی از تموم بچه ها بگیره و قرار بود صندلی ها رو تو سالن بچنین و از من خواسته بودن که کلاسهای آخر وقت رو تعطیل کنم که اونا بیان و سالن رو آماده کنن منم تعطیل کردم و با شیدا رفتیم بیرون راستی اسمش شیدا بود حالا از تیپ شیدا خانوم براتون بگم یه دختره سبزه با قدی حدودا 175 و فوق العاده خوش هیکل چون تکواندو کار بودو کمربند مشکی داشت همیشه شلوار جین و کفش کتونی گرون قیمت میپوشید واز قبل من دیده بودم که یه ساک ورزشی رو دوششه و گاهی هم یه گرمکن ورزشی تنش میکرد یه باسن گرد و خوشگل ورزیده ای داشت که کیر هر مردی دچار شق درد میشد خلاصه با هم رفتیم یه کافی شاپ و اون کلی حرف واسه گفتن داشت و من هم که فقط تو فکر اینم بودم که دختر به این زیبائی از کجا نصیبم شده بود البته خود من هم خوش تیپ و خوش هیکل و ورزشکار بودم خلاصه اینکه از من خواست که باهم رفیق باشیم و گفت که عاشق من شده و از من خواست که دست رد به سینه اش نزنم و از من خواست که با هم فقط رفیق باشیم اون روز تموم شد و پس فرداش سر کلاس اومد منم سعی کردم که نگاهم به نگاهش نخوره چون ممکن بود خنده ام بگیره خلاصه من درسم رو دادم واز بچه ها خواستم چیزهائی که گفتم رو تمرین کنن و از کلاس به سمت انتهای سالن که یه اتاقی بود که همیشه درش بسته بود و داخل اتاق یه دستشوئی بود رفتم و در اتاق رو هم پشت سرم بستم بعد از اینکه از دستشوئی بیرون اومدم دیدم که روبروم ایستاده و در اتاق رو هم بسته گفتم تو اینجا چیکار میکنی گفت که دلم واست تنگ شده اومدم دنبالت گفتم که من همین الان از کلاس اومدم بیرون ولی توی دلم میدونستم که بی اعتنائی توی کلاس باعث شده بود اینقدر حالش عوض بشه اومد جلو و دست منو گرفت گذاشت رو قلبش دیدم که چه تند تند میزنه و نفسش هم نامنظم شده راستش منم همینطور شده بودم منو چسبوند به دیوار و اروم سرش رو آورد جلو جوری که نفسش رو روی صورتم حس میکردم من دستم رو حلقه کردم دور گردنش واییییییییی حرارت بدنش چقدر بالا بود خیلی آروم یه لب گرفتم دیدم مثه آتشی که نفت بریزی یه لحظه گر گرفت و بعدش شروع کردم به خوردن لباش وایییییییی چه لبای گوشتی و شیرینی داشت همین طور که محکم بهم چسبیده بودیم سینه هاشو گرفتم مثه یه کیشه فریزر پر آب ولرم نرم بود اروم دستمو کردم زیر مانتوش و یکیشون رو کشیدم بیرون نوک قهوه ای خوش رنگی داشت یه لیس کوچولوبهش زدم صدای آه قشنگی ازش دراومد دستم رو انداختم دور باسنش و اون کون خوشگل و گرفتم تو دستم اصلا خبری از اضافه وزن نبود و فقط ماهیچه های خوش فرم باسنش میومد تو دستم رونهای خیلی کشیده و نرمی داشت و من داشتم همشونو واسش میمالیدم آروم دستمو بردم سمت کسش و اونو از روی شلوار گرفتم دستم کل دستم پر شد بهش گفتم این برزنت چیه پوشیدی شلوار جین یه چیز راه دست تر بپوش کلا حواسم به زیبائیهای بدنش پرت شده بود که آروم کیرمو از روی شلوار گرفت تو دستش و کمی بالا و پائین کرد خیلی حال میداد و نفسامون دیگه بالا نمی اومد بهم گفت فرهاد جان بسه دیگه بذار بوقتش یه حال سنگین و تپل بهت میدم الان دیگه نمیشه و یه لب ازم گرفت و گفت که من دیگه سر کلاس نمی رم اگه برم همه ازم میپرسن که کجا بودم ضمنا حالم خوب نیست میرم کمی هوا بخورم و دوباره میام تو خودت یه جوری ردیفش کن خلاصه منم که اصلا وضعم خوب نبود و کیرم داشت شلوارمو جر میداد گفتم تو برو بعد از رفتنش دوباره رفتم دستشوئی و یه جلق توپ زدم حتما همه دوستای خوبم میدونن که اگه سکس یه مرد نصفه کاره ول بشه چند تا حالت واسه مردا پیش میاد اول اینکه کیر تا مدت زیادی راست میمونه دوم اینکه هی اب شهوت میاد و شورتت خیس میشه و ممکنه دیگران ببینن سوم چون آب منی از جاش بلند شده و اومده تو بیضه ها پس بیضه ها شروع به درد کردن میکنند انگار وزنشون چند کیلو شده چهارم هی صحنه های سکسی بیشتری جلوی چشم میاد و منم کمی صبر کرد تا حالم بهتر بشه بعد رفتم سر کلاس یکی از بچه از پرسید که خانوم شیدا بعد از شما رفت بیرون شما ندیدشون گفتم چرا بهشون زنگ زدن واسشون کاری پیش اومد رفتند بیرون برمیگردن خلاصه اون کلاس تموم شد وکلاس بعدی اومده بودن که دیدم شیدا اومد لبخندی زد و کیفش رو که رو میز منشی گذاشته بودم بر داشت و رفت و منم داشتم اون باسن قلمبشو نگاه میکردم خلاصه یه روز تعطیل غیر جمعه بود که همه رفتن خونه دائیم و به من گفتند استراحت کن و تو هم شب بیا و خونمون خالی شد منم یه زنگ به شیدا زدم و گفتم که یادت گفتی یه حال سنگین بهت میدم فقط بجاش الان وقتشه و خونمون خالیه و کسی هم نیست یه نیم ساعتی طول کشید تا بیاد منم رفتم خونه رو آماده کردم تا بیاد و یه قرص جلوگیری از زود انزالی که از قبل خریده بودم رو استفاده کردم خلاصه اومد خوشگل تر از همیشه شده بود تا حالا اینجوری ندیده بودمش آخه همیشه مقنعه داشت چون کلاس میومد یه شال خوشگل و یه آرایش قشنگی کرده بود که با اون تیپ و هیکل از اون یه فرشته ساخته بود دستشو گرفتم بردمش تو اتاقم روی تختم نشوندمش بازم نفسامون نامنظم شده بود مثه دفعه اول دستمو انداختم لا موهاش و یه لب رمانتیک ازش گرفتم که خیلی خوشش اومد و سعی کرد که اونم همونو برای من انجام بده اما نمیتونست بوی عطر خوبی که زده بود وحشتناک از یقه وگردنش بهمراه حرارت بدنش بیرون میزد و منو بیشتر حشری میکرد سینه هاشو گرفتم و این دفعه بیرون آوردم یه سوتین صورتی تنش بود که بندی بود و خیلی راحت بندش باز میشد باز کردم و مانتوشو درآوردم دستمو روی شلوارش گذاشتم این دفعه خیلی واضح بود و نرمی کسشو احساس میکردم چون دیگه از برزنت شلوار جین خبری نبود و یه شلوار پارچه ای کشبافت تنش بود آروم آروم خواستم دربیارمش که اون پیش دستی کرد و تیشرت منو دراورد و نوک سینه ام رو با انگشتش مالوند و یه بوس ازش گرفت همزمان کیر منو گرفته بود و بازی میداد منم کسشو داشتم بازی میدادم آروم دستمو از بالای شرتش کردم تو کمی نفسو تو سینهاش حبس کرد تا دستم راحت تر بره تو شرتش انگشتمو آروم گذاشتم رو چوچوله اش و کمی بازی دادم دیدم دیگه داره از حال میره و لی تو بغلم بود که درازش کردم رو تخت انگشت وسطیمو بردم کمی پائین تر واییییییییییییییییی چه دنیائی بود اب کسش اومده بوده و کسش خیس خیس بود آروم یه کمی از اون ابها رو آوردم بالا و روی چوچولشو خیس کردم جوری که یه آه نازی کشد و کمرش و باسنش از رو تخت بلند شد یه کمی از دوباره از ابش برداشتم و اروم درآوردم جوری که کش میومد و گذاشتم توی دهنم و گفتم جووووووووووون دیدم اونم یه آه بلندتری کشید انگار واقعا از این کار من خوشش اومده باشه اب کسش خوشمزه بود خیلی کم ترش و کمی شور بود جوری که دهنم گس شد ولی واقعا لذت بخش بود اب فرشته ای مثه اون تو دهنم بود وایییییییییی شلوارمو دراوردم و یه شورت هفتی شکل تنم بود که از ترکیه واسم هدیه آورده بودن جلوش یه نقاب مثه نقاب زیپ شلوار بود که اگه نقاب رو باز میکردی کیرم کامل بیرون میوافتاد وقتی کیرمو از اون نقاب بیرون انداختم و دید یه جوووووووووووون گفت و خوشش اومد و کیرمو گرفت و ساک زد جوری ساک میزد که انگار تموومه بدنم رو جمع کردن توکیرم خیلی باحال بود گفتم خیلی خوب بلدی ساک بزنی گفت زیاد فیلم سکسی نگاه کرده و یاد گرفته خلاصه که ساک زدنش کامل بود و حرف نداشت تو حالت 69 قرارگرفیتم منم کسشو لیس زدم کس چه کسی بود شاه کس از اون کس هائی که کمتر کسی دیده کس هلوئی هیچ اثری از یه تار مو هم نبود معلوم بود تازه اپیلاسیون کرده بود خلاصه روی تخت دراز کشیده بود و من تو این همه مدت تو فکر این بودم که چه جوری باید قید این کس به این خوشگلی رو بزنم و فقط از کون بکنم البته از حق نگذریم کون خیلی خوشکل و قشنگی داشت چوت وقتی قمبل کرده بود و تو حالت 69 بودیم سوراخشو دیدم و آک آک بود و معلوم بود که دست بنی بشری تا حالا بهش نخورده خلاصه دراز کشیده بود رو تخت بهم گفت بیا بالا و من گفتم که اینجوری سخته قمبل کن گفت نه بیا باور کنید من تا اون لحظه نمی دونستم منظورش چیه و تو افکار سکسی خودم و برنامه هائی واسه کون کردنش داشتم غرق بودم کیرم گرفت یواش و اروم مالید به اب کسش و اروم سر کیرمو گذاشت در کسش و گفت اروم بیا گفتم نه چیکار داری میکنی میدونی داری چیکار میکنی و فکر میکردم که از حشر زیاد میخواد که پرده بکارتشو پاره کنم اما اون منو سوپرایز کرده بود دستشو گذاشت رو باسنم و اروم اروم منو به پائین و جلو هل میداد منم فقط داشتم نگاهش میکردم خیلی لیز و بود و انگار که داشت مثه یه جارو برقی کیر منو می مکید تو و شیدا فقط داشت لبخند میزد دیدم خیلی راحت سر کیرم رفت تو کسش و با یه اخمی به من گفت نمیخوای بکنی تو دیدی که پرده ای در کار نیست و منو بیشتر سمت خودش کشید و البته من هم همراهیش کردم واییییییییییییی 22 سانت کیرم الان تا ته تو کس شیدا جووووون رفته بود اروم اروم شروع کردم به تلمبه زدن انگار دنیا رو به من داده بودن کسش خیلی خیس ولیز بود و این کار منو خیلی راحت کرده بود همین طور که تلمبه میزدم نوک سینه هاشو میخوردم و شیدا هم نوک زبونشو گذاشته بود روی لب بالائیش و هر از چند گاهی میگفت جووون فرهاد جوووووووون بکن کسمو بکن که خوب میکنی ولی من هنوز مبهوت اینکه چرا شیدا پرده نداره مونده بودم راستشو بخوای فکر میکردم یا جنده بوده من نمیدونستم یا های قبلیش پردشو زده بودن ولی اصلان دوست نداشتم که تو اون حال ازش بپرسم چون واقعا داشتیم حال میکردیم مخصوصا اون که فقط میگفت بکن فرهاد میگفت یهو آبت نیاد ها اول منو باید ارضا کنی تا خودم بهت بگم کی آبت بیاد گفتم خیالت راحت قرص خوردم تا 30تا45 دقیقه دیگه نمیاد بعد از اینکه حسابی کسشو تو حالت دراز کش گائیدم بلند شد و تو حالت خوابید و منم اول کیرمو دادم کمی ساک زد بعدش یه کوچولو به اون سوراخ خوشگلش مالیدم و بعد همشو یهو کردم تو کسش و فقط تلمبه میزدم و دستم رو از زیر حلقه کردم و چوچولشو بازی میدادم و اون بیشتر حال میکرد کمی بعد کیرمو در آوردم اروم گذاشتم رو سوراخ کونش و آروم آروم فشار میدادم و کم کم میرفت تو دوباره از اول اینکار رو میکردم بعد چند بار که اینکار کردم یواش یواش سوراخش باز شد و کیرمو کمی از نصف بیشتر میکردم تو کونش و اونم فقط اههههههههه میگفت حسابی سوراخش باز شده بود جوری که تا آخر کیرم توش میرفت بعد از کمی گائیدن کونش دوباره به حالت اول برگشتیم و به پشت دراز کشید و دوباره کردم تو کسش و جوری تلمبه میزدم که فنرهای تختم هی بالا و پائینمون میکرد حس کردم دیگه داره ابم میاد و بهش فهموندم اونم گفتم خوبه بیار تو همین موقع بود که ابم اومد و اونقدر فشارش بالا بود که اولش پاشید روی صورت و گلوی شیدا جووووووونم و بقیه اش ریخت روی شکمش البته عمدا شیطونی کردم و چند لحظه نگه داشتم تا فشارش بیشتر شد خلاصه با دستمال ابمو پاک کرد و سریع رفت دستشوئی و صورتشو شست و اومد بهش گفتم ناقلا نگفته بودی که تشریف دارید حالا بگو ببینم که کی شدی خنده ای کرد و گفت نگفتم که سوپرایز بشی مگه نگفته بودم که میخوام یه حال سنگین بهت بدم اما فقط بدون که همین یه بار بود گفتم یعنی چی گفت که قضیه اینه که من پارسال میخواستم تو مسابقات کشوری تکواندو شرکت کردم اما تو یکی از تمریناتم ضربه ناجوری خوردم جوری که 80 درصد پرده بکارتم آسیب دید و بعد از مراجعه به فوق تخصص زنان و دادگاه و پزشکی قانونی تونستم که ثابت کنم که پرده بکارتم بر اثر ضربه آسیب دیده و نامه ترمیم بکارتشو هم که دادگاه صادر کرده بود بهم نشون داد و گفت که قرار تا ماه آینده پرده شو بدوزند و گفت که فوق تخصص زنان بهش گفته بوده که اگه نامزد داره میتونه تو این مدت با خیال راحت سکس داشته باشه چون بهر حال باید کاملا پرده بکارتش باز بشه و مجددا ترمیم بشه خلاصه اگه داستان رو بد تعریف کردم ببخشید اما عین واقعیت رو گفتم نوشته
0 views
Date: August 16, 2018