مامانم تو امارات

0 views
0%

حامد هستم بچه جنوب ما امارات زندگی میکنیم بابام چن تا مغازه داره وضعمون عالی من پانزده سالم بود مامانم سی سالش بود چون زود ازدواج کرده دو تا برادر سه و شش ساله هم داشتم اینم بگم تو ساختمونی که زندگی میکنیم ایرانی اصلا نیست اکثرا اروپایی و لبنانی و هندی هستن منم از سیزده سالگی با دختر همسایمون دوست بودم هم سن خودم بود انگلیسی بود با باباش زندگی میکرد که مهندس یه شرکت بود مامانش هم خیلی وقت پیش طلاق گرفته بود مامانم یه زن خوشکل با 175 قد و هیکل خوش فرم ولی بابام هوس باز بود و دنبال زنای خارجی مامانم هم زیاد سخت نمیگرفت تا اینکه بابام با یه مادر دختر جوون فیلیپینی دوست شد دیگه کمتر به مامانم میرسید و مامانم عصبانی بود یه روز صبح بابام از فرودگاه به من زنگ زد گفت که با مادر دختر فیلیپینی میره فیلیپین واسه تفریح یه ماه دیگه برمیگرده وقتی به مامانم گفتم خیلی عصبانی شد بعد خودشو آروم کرد گفت اشکال نداره منم تلافی میکنم بعد ناهار گفت به بابای دوست دخترم بگم ببینه کی وقت داره بهش بده من گفتم مامان برو جای دیگه اینجا روم نمیشه مامان گفت لازم نکرده غیرتی بشی من خودم اونا رو دوست دارم تو هم که دخترش کردی تازشم اونا غریبن هر کاری بکنیم کسی خبردار نمیشه حرفاش قبول کردم ولی یه مشکل بود که روم نمیشد بگم بالاخره جرعت کردم گفتم من به بابای دختره کون میدم زشت که مت کون دادم تو هم بیای بدی گفت اشکال نداره اینجوری بیشتر هم حال میده اینم بگم که دوست دخترم به باباش هم میداد کلا همیشه ما دو نفری به باباش میدادیم رفتم خونه همسایه بهشون گفتم بابای دوسام خوشحال شد گفت ساعت 9 شب بیاین اینجوری بهتر بود چون داداشام هن همون موقع میخوابیدن مامانم رفت حموم کل بدنش شیو کرد خوش بو کرد به صورتش رسید موهاش هم که چن وقت پیش رنگ قهوه ای خوشکل زده بود لباس مشکی بلند زنای اماراتی پارچه براق هم پوشیده بود از اتاقش اومد بیرون روسری هم نداشت و موهای دم اسبیش خیلی شاخ وایساده بود من که حال کردم رفتیم خونه همسایه در زدیم سارا در رو باز کرد خیلی مهربون به ما خوش آمد گفت و مامانم اول رفت تو منم پشت سرش آقای اسمیت هم جلو در منتظر بود مامانم رفت تو بغلش مامانم سریع صورت آقای اسمیت رو گرفت و شروع کرد به لب گرفتن اونم از پشت باسن مامانم و چنگ میزد وای که چه صحنه سکسی بود مامانم اونجوری میدیدم قلبم تند تند میتپید من و سارا فقط نگاه میکردیم چن دیقه لب میگرفتن و ول کن نبودن بالاخره تمومش کردن و آقای اسمیت لباس مامانم از تنش در آورد زیرش ساپورت سفید براق پوشیده بود و تک پوش توری سفید تنگ وای که موهای دم اسبی قهوه ایش منو دیوونه میکرد اصلا باورم نمیشد مامانم چنین کوسی باشه رفتیم طرف مبل رو میز هم شیشه شراب و لیوان آماده بود منو سارا یه طرف میز نشستیم مامانم و آای اسمیت هم یه طرف تا موقعی که سارا شرابو باز میکرد و میریخت مامانم رو رون آقای اسمیت نشست و جلو عقب میشد کیرم بدجور شق شده بود مامانم بجای اینکه جلو من خجالت بکشه انگار نه انکار من پسرشم جوری نگام میکرد انگار منم یه مرد دیگم و با نگاش منم تحریک میکرد برم طرفش از بس شهوتی و عصبانی بود میخواست هر چی مرد دور و برش بود بندازه رو خودش دیگه داشتم دیوونه میشدم و هنوز قلبم میزد که شراب آماده نوشیدن شد و ما شروع کردیم وسط شراب هم مامانم همش لب میگرفت و اوم اوم میکرد منو سارا فقط نگاه میکردیم بعد شراب یه کم آروم شدم اسمیت با اون قد بلندش مامانم گذاشت رو دستاش بردش طرف اتاق خواب سارا هم دنبالشون رفت من نرفتم سارا اشاره میکرد تو هم بیا ولی نمیخواستم برم مامانم گفت بیا اینجوری بیشتر حال میده ولی نرفتم بیست دیقه شد دیگه طاقت نیاوردم در باز کردم رفتم تو مامانم داگی استایل زانو زده بود و اسمیت میکرد معلوم بود مامانم خیلی حال میکنه رفتم دقیق نگاه کردم دیدم کیر تو کونش دست سارا با سینع های مامانم بازی میکرد و میکشید کمرش مامانم هم با یه دستش کوس خودش لمس میکرد حدود پنج دیقه این صحنه ادامه داشت بالاخره آقای اسمیت مامانم خابوند رو تخت محکم روش خوابید و آب خالی کرد تو کونش بعد خالی کردن هم چن تو آن حالت موند با موهای مامانم بازی میکرد و انگلیسی تو گوشش حرف میزد اما مامانم که انگلیسی بلد نبود ولی شنیدن همون صدای سکسی براش کافی بود رفتیم بیرون تلویزیون موسیقی روشن کردیم و مامانم با اسمیت منو سارا شروع کردیم رقص منو مامانم که بیشتر رقص عربی بلد بودیم سارا هم عربی یاد گرفته بود انجام میداد اسمیت زیاد بلد نبود و مثل رقص خودشون همش میچسبید به مامانم همون چسبیدنا به مامانم لختم با اون موهای دم اسبی بلندش باز منو دیوونه میکرد بعد نیم ساعت دوباره کیر اسمیت شق شد نشستیم یه پیک دیگه مشروب خوردیم و رفتیم سمت اتاق خواب اینبار دیگه منم بودم از اول لب گرفتن و مالش و بازیاشون نگاه کردم سارا هم باباش کمک میکرد بالاخره اسمیت مامانم خوابوند و شروع کرد کوس کردن حدود ربع ساعت تو همون حالت خوابیده مامانم میکرد اینبار سارا با کمر باباش بازی میکرد مامانم هم با لذت همش اوف اوف میکرد داشتم دیوونه میشدم از بس کیرم محکم شق شده بود درد گرفته بود شلوارکم زدم کنار تا جلوش راحت بشه کیرم لحظه به لحظه شق تر میشد بالاخره با آه آه اسمیت آبش خالی شد تو کوس مامانم بازم مثل قبل چن دیقه تو همون حالت موند و با موهای مامانم بازی میکرد سارا که دید کیرم از شلوارکم دراوردم گفت فاک یور مام مامانم پرسید چی میگه گفتم میگه مامانتو بکن گفت اره عزیزم بیا بکن کیرمو نگاه میکرد و زبونش در آورده بود باز قلبم تپید کیرم هم باز شق تر میشد خیلی درد داشت انگار میخواست بپکه اسمیت از رو مامانم بلند شد اومد دستم گرفت از اون ور هم سارا دستم گرفت منو بردن بالای مامانم منم هیچ نمیگفتم اصلا نفس نداشتم حرف بزنم مامانم هم زبونش در میاورد اصلا دیگه یادم رفته بود که مامانم بی اختیار با تنی لرزون خوابیدم رو مامانم و بی مقدمه کیرم فشار دادم تو وای که تنم بدجور لرزید دیگه داشتم تلمبه میزدم و خونسرد تر شده بودم سارا با کونم بازی میکرد من روم نمیشد مامانم نگاه کنم ولی اون سر و کمرم رو نوازش میکرد بی حس بودم داشتم تلمبه میزدم کم کم حس لذت واقعی اوند چه کوس داغ و نرمی بود بالاخره آبم خالی کردم ساعتای دوازده بود منو مامانم همونطور لخت لباسامون برداشتیم رفتیم طرف خونه دو نفری رفتیم حموم حس میکردن ازدواج کردم و شب زفافم شب هم دو نفری با هم خوابیدیم دو شب بعد مامانم از حموم اومد بیرون یه شورت سفید و یه رکابی سفید تنش بود وای که موهای دم اسبیش خیلی قشنگ بود دستم گرفت دو نفری رفتیم خونه همسایه سارا در باز کرد اسمیت و یه انگلیسی دیگه رو مبل نشسته بودن اسمیت اومد دست مامانم گرفت برد کنار اون دوستش نشوند خودش هم اون کنارش نشست گفتم امشب چیزی گیر من نمیاد دست سارا گرفتم رفتیم تو اتاقش سارا رفت تو یخچال یه بساط مشروب دیگه اورد تا خودمون جدا بخوریم مشروب خوردیم یه دست با هم کردیم اومدیم تو هال دیدیم اونا هنوز تو ان صندلی گذاشتیم داخل اتاق نگاه کردیم دیدیم مثل فیلمای سوپر ایستاده از دو طرف مامانم میکنن ماما نم هم خیلی لذت میبرد دو شب بعد مامانم از حموم اومد بیرون لباس مجلسی مشکی تنش بود از این بلوز بلندا که تا زیر خط کون میرسه کون مامانم خیلی قشنگ شده بود منم چن بار یواش میزدم در کون مامانم دست همدیگه گرفتیم رفتیم تو راه ازش پرسیدم امشب برنامه چیه گفت عکس دو نفر جدید بهم نشون دادن فکر کنم اونا میان گفتم امشب هم کوس مامان گیرم نمیاد سارا در باز کرد دیدم رو مبل یه هندی و یه فیلیپینی نشستن اونا بلند نشدن اشاره کردن مامانم بره طرفشون مامانم رفت تو بغلشون منو سارا هم رفتیم اتاق خودمون گفتم بابات کجاس گفت با دوست دختر لبنانیش رفتن یه مراسم عروسی چن روز بعد اسمیت عکس یه سیاه پوست نشون مامانم داد ولی مامانم گفت سیاهپوست نمیخوام ولی بعد اون مامانم بازم تو بغل آدمای جدید رفت نوشته

Date: August 23, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *