سکس خانوادگی باحال از دختر خونده
از خونه بیرون زدم و به سمت بنگاه رفتم. تا ظهرمدام به قرار امروزم فکر میکردم. ظهر که شد کلید واحد شیک و مبله سراج صاحب مغازم که واسه رهن گذاشته بود رو برداشتم و با ماشین به راه افتادم. با سعید پسرش هم که تو این مدت دیگه حسابی رفیق شده بودیم هماهنگ کردم تا ناخواسته مزاحم خلوتمون نشه! جلوی خونه مثل همیشه حلقه تو دستم رو درآوردم و توی ماشین گذاشتم.
ساعت نزدیک 2 بود و کم کم باید پیداش میشد. پرده ها رو کنار زدم و از قاب پنجره چشم به راه رسیدنش بودم. بالاخره بعد از ماهها پیشنهاد برادرش واسه رفتن به ترکیه و زندگی و کار کنارش رو قبول کرده بود و فردا قرار بود بره. این آخرین دیدارمون بود و استرس و حس عجیب و خاصی چاشنی احساس این بارم بود. وقتی جلوی خونه رسید، مثل همیشه با مهارت و اعتماد به نفس مثال زدنیش ماشین رو پارک کرد، پیاده شد و درحالیکه با دست شال خودش رو کمی روی سرش مرتب میکرد بهم نگاهی انداخت و دست تکون داد. دکمه آیفون رو زدم و در واحد رو براش نیمه باز گذاشتم.
گلاره تنها کسی بود که بعد از ازدواجم تونسته بود با رفتار و زیباییش دلمو ببره و من رو وسوسه و شیفته ی خودش کنه. زنی که با شهوت و عطش زیاد خودش رو کامل تو سکس در اختیارم میذاشت و میتونستم تمام رویاهای سکسی خودمو با اون محقق کنم. برعکس الهه همسرم هرچند زن سردی نبود ولی دختری سافت، پراحساس و عاشق عشقبازی و سکس رمانتیک بود و تحمل خشونت در حد “آخ”رو هم در سکس نداشت!
سکس ق