دانلود

مامانی تو یوگا به این زوج حال میده

0 views
0%

زن آرام سکسی در را باز مي کند .

مرد شاه کس وارد مي شود و بعد از اينکه پشت سرش

را نگاه مي کند در را کونی مي بندد . زن خود را در آغوش مرد مي افکند و پستانهاي درشتش

را جنده به سينه ستبر او مي فشارد . مرد لبانش

را به انحناي گردن زن مي پستون چسباند و شهوتناک او را مي بود . زن زير لب ناله اي از

لذت سر کوس مي دهد .. – دير که نيومدم ؟

– نه به موقع اومدي … مرد به پستان هاي درشت زن خيره مي شود و دستان خود را بر بر اندام سکس داستان زن مي کشد

. – چه خوشگل شدي . زن هوسناک ایران سکس با چشمان

پر از نياز به چشم هاي سياه مرد خيره مي شود . – همش مال خودته … مرد مي خندد و زن را در آغوش کشيده و به داخل اتاق مي برد . زن احساس تب آلودي دارد . مرد بي تاب از هجوم احساسات شهواني زن را بر زمين مي گذارد و لباس خود را در مي آورد . زن مطيعانه بر زمين دراز مي کشد و انگشتان پاي خود را بر انحناي ساق هاي کشيده اش مي کشد . مرد صورت زن را در ميان دست هايش مي گيرد و لبان او را در دهانش فرو مي کند . زن دستان خود را دور کمر مرد حلقه مي کند و خود را به او مي فشارد . زبان مرد لب هاي بسته زن را مي گشايد و زبان زن را به خود مي کشاند . براي چند لحظه مرد به عقب مي رود . – مطمئني امشب نمياد ؟ – آره … امشب شيفتشه … مطمئنم نمياد … و زن سوزان از نياز شهوت اندامش را به دستان قوي مرد مي سپارد . مرد دکمه هاي لباس زن را باز مي کند و به صورت او لبخند مي زند . – خيلي دلم برات تنگ شده بود . زن که رخوتناک و مستانه بر زمين دراز کشيده و گشودن لباسش را نظاره مي کند لبخند مي زند . – من خيلي بيشتر … من مال توام رضا … مال خودخودتم . مرد مي خندد و لباس زن را به گوشه اي مي اندازد . پستان هاي زن لغزان بر روي سينه اش مرد را به شدت تحريک مي کند . لب هاي مرد بر سرخي سينه هاي زن فرود مي آيد و زن سر مرد را همچون کودکي که شير مي مکد بر سينه اش مي فشارد . – آه .. مرد پستان هاي زن را مي مکد و آرام گاز مي گيرد و زن پاهاي خود را بر هم مي فشارد . مرد آرام به پايين تر مي رود و شکم زن را غرق بوسه مي کند . پايين تر و پايين تر .. مرد دامن زن را به پايين مي کشد و لب هايش را به حرارت سوزان ميان پاي اومي چسباند . زن از شدت لذت مي خندد . مرد ران هاي زن را ليس مي زند و زن دچار رعشه هاي لذت بار مي شود . مرد دستان زن را باز مي کند و سينه اش را به سينه او مي چسباند . زن با نگاه هاي خيره به چشمان مرد او را به خود دعوت مي کند . مرد آلتش را فرو مي برد و زن ناله هاي شهوتناکي سر مي دهد . مرد نفسش را حبس مي کند و دانه هاي درشت عرقش را به گونه هاي زن مي چکاند . زن در کش و قوسي مار گونه پاهايش را دور کمر مرد قفل مي کند و او را بيشتر به خود مي کشاند . مرد در تلاشي غريزي قدرت جنسي اش را با ضربه هاي محکم به رخ زن مي کشد . زن مچ دست مرد را گاز مي گيرد و مرد آخرين تلاش هايش را مي کند . زن که اشتهاي سيري ناپذيرش تمامي ندارد مرد را تحريک به ادامه دادن ضربات متوالي مي کند و مرد دوباره نفسش را حبس مي کند . زن ناله اي مي کند و بي حس مي شود و مرد عرق ريزان بر روي سينه زن مي افتد . – خيلي دوستت دارم . زن گونه هاي زبر مرد را مي بوسد . – من ميخوام هميشه مال تو باشم … ازش خسته شدم . مرد به فکر فرو مي رود و روياي تملک زن او را در خود فرو مي برد . – تو قوي هستي … داغي … تنمو مي سوزوني … تو يه مرد واقعي هستي … ولي اون مثه مترسک مي مونه … اونقدر شله که حالم ازش به هم مي خوره … کاش هيچوقت نمي ديدمش . مرد از تعريف هاي زن احساس لذت و قدرت مي کند . – تو فقط مال مني سوزان … مرد لب هاي سرخ زن را مي بوسد . زن قهر گونه سرش را بر مي گرداند . – ولي من مي خوام هر شب زير دست و پاهاي تو باشم … پوست تنم تو رو مي خواد … ذره ذره اندامم به تو نياز داره … تو نمي خواي اينو بفهمي … – ميگي چيکار کنم سوزان … تا اون لعنتي شوهرته بايد همين وضع رو تحمل کني … زن به چشم هاي مرد نگاه مي کند … – اگه اون شوهرم نباشه …؟ مرد مي گويد : – اونخ هر شب من مي مونم و تو … – رضا … بکشش . مرد با چشمان متعجب به صورت زن نگاه مي کند . – من ؟ – نه … با هم . ………………………………………………….. نزديک صبح مرد خسته از کار شبانه به خانه باز مي گردد. زن به ظاهر خوابيده است. مرد لباسش را در مي آورد و در بستر خود مي خزد. چند لحظه بعد صداي آرام نفس هاي مرد زن را از جاي خود بلند مي کند. زن طناب ضخيم را از زير رواندازش در مي آورد و نزديک شوهرش مي رود. زن اشاره مي کند و مرد سر طناب را مي گيرد. شوهر آرام خوابيده است . زن با تنفر به او نگاه مي کند. مرد در حرکتي سريع طناب را دور گردن شوهر زن مي پيچد و شوهر هراسان از خواب بيدار مي شود . زن سر طناب را مي گيرد و به سمت خود مي کشد . صداي فرياد شوهر در گلو خفه مي شود . مرد و زن هر دو طناب را با تمام قوا به سمت هاي مخالف مي کشند و شوهر نا اميدانه دست و پا مي زند . فشار طناب رگ هاي گردن شوهر را پاره مي کند و خون بر بستر سفيد رنگش فوران مي کند . زن چشمانش را مي بندد و طناب را محکمتر مي کشد . و شوهرش را آرام مي کند . مرد سر طناب را رها مي کند و وحشت زده صورت سياه شده جسد را مي نگرد که با زبان از حلق بيرون زده خيره او را نگاه مي کند . زن بالا مي آورد . مرد پارچه سفيد رنگي به روي جسد مي اندازد و زن را در آغوش مي گيرد . – حالا ديگه تو مال مني . … چند ماه بعد مردي اعدام مي شود و زني سنگسار مي گردد . و همه چيز پايان مي گيرد .

Date: June 11, 2019

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *