اسم من مهيار ومامانم هم مرجان چون تك فرزند هستم خيلي هم به مامانم وابسته هم براي سربازيم من افتادم يك شهر دور تو فاميلمون يك اخونده بود از اين كله گندها بابام چند باري بهش گفت اون كاري برام نكرد تا اينكه يك روز مامانم گفت بيا باهم بريم دفترش مامانم اون روز يك تيپ حسابي زد يك مانتو جلو زيرش هم يك پيراهن بلند نزديكهاي بعد از ظهر بود رفتيم ديديم منشي حاجي در و باز كرد و گفت حاج اقا جلسه دارن ما نشستيم بعد از جلسه حاج اقا مامانم رفت تو اتاق يك كم نشستيم منشي حاج اقا وسايلشو جمع كرد و رفت من تنها نشستم بودم يكهو ياد حرف بابام افتادم كه يك بار به مامانم ميگفت زياد با اين حاج اقا حرف نزن خوشم نمياد ادم هيزيه از طرفي هم تيپ مامانم رو ديدم كه زير مانتوش فقط يك پيراهن بلند نازك پوشيده بود كه چاك سينهاش و از پايين هم ساقهاي سفيدش معلومه رفتم از لاي در تو رو ببينم چيزي مشخص نبود رفتم از تو اشپز خونه تو حياط خلوت ديدم پنجره داره به اتاق حاج اقا رفتم از گوشه پنجره ديدم مامانم روي مبل نشسته و حاج اقا هم داره با تلفن حرف ميزنه تا مامانم ميومد يك كلام بگه تلفن حاج اقا زنگ ميخوره حاج اقا اصلا به مامانم توجه نميكنه بعد ديدم مامانم پاهاش انداخت رو هم با دستش هم يك كم پيراهنشو كشيد بالا با اين كار پاهاي مامانم تا بالاي زانوش معلوم شد پاهاي سفيد با ناخونهاي لاك قرمز زده با يك كفش پاشنه بلند حاج اقا تاسرش و بلند كرد اين صحنه رو ديد تلفنشو قطع كرد اومد رو بروي مامانم نشست چشم از پاهاي مامانم بر نمي داشت با يك لحن خاصي گفت بفرماييد عزيزم من در خدمتم مامانم هم گفت براي كارهاي مهيار مزاحمتون شدم حاج اقا كه معلوم بود كيرش راست شده رفت كنار مامانم نشست دستشو برد تو سمت پاهاي مامانم مالوند رو روناش يك هو ديدم مامانم پاهاشو از هم باز كرد حاج اقا هم افتاد رو مامانم كيرشو در اورد مثل وحشيها سينهاي مامانمو ميخورد كسشو ليس ميزد بعد مامانم واسش ساك زد مامانمو خوابوند كيرشو كرد تو كس مامانم ازجلو ميكرد بعد برگردوند مامانمو از پشت كرد تو كسش يكم اينجوري كرد تا افتاد رو مامانم فهميدم ابش اومده من ديگه اومدم دوباره رو صندلي نشستم مامانم بعد يك ربع اومد بهم گفت خيالت راحت كارهات درست شد حاج اقا موافقت كرد نوشته
0 views
Date: August 23, 2018