ماندانا 6

0 views
0%

9 85 8 7 9 86 8 8 7 9 86 8 7 5 قسمت قبل این داستان صحنه های سکسی نداره ماتیک زرشکیمو با حوصله و دقت کشیدم رو لبهام آرایشم کامل شده بود دلم میخواست ازون وقتی که ولم کرد رفت خیلی بهتر به نظر برسم سپهر اصرار داشت خودش منو برسونه و منتظرم وایسته تا برم گردونه ولی دلم میخواست تنها برم محکم و مصمم باشم مثل این 3 سالی که تنها بودم تاپ مشکی یقه بازم رو با ساپورت مشکی پوشیدم یه مانتوی جلو باز مشکی ضمیمش کردم لاکامو رنگ رژم زده بودم سالار دیوونه ی ترکیب مشکی زرشکی بود باید بیشتر به دلش حسرت میدادم کفشای پاشنه بلندم رو پوشیدم و راهی شدم وارد رستوران که شدم دیدمش تو اخرین میز نشسته بود لاغر شده بود ولی هنوز جذاب بود نمیدونستم باید ادامه بدم یا نه دلم میخواست برگردم وقتی دیدمش همه ی کاراش اومد جلوی چشمم همیشه فکر میکردم ازش متنفر میشم وقتی ببینمش بهش میگم که حالم ازت بهم میخوره ولی هیچ حسی نداشتم واقعا شده بود یه دوست قدیمی بدون هیچ احساس خاصی بلند شد و اومد جلو و دست دادیم حس خودمو دوست داشتم وقتی نشستم جلوش و هیچ احساسی بهش نداشتم تونستم خودم باشم با لبخند صحبت رو شروع کردیم خوبی چه خبر خارج خوش گذشت خوبم تو خوبی نه بابا چه خوشی چیکار میکنی هیچ مامان رفته پیش رکسانا کارای شرکتو میکنم خیلی دلم برات تنگ شده بود چقدر زود شروع کرد به ابراز احساسات حتی دیگه نمیخواستم حالشو بگیرم جدی مرسی حق داری چیو گارسون اومد تا سفارش بگیره و گفتگومون رو قطع کرد میگفتم دیگه چیکارا میکنی مارو نمیبینی خوشی اره حالم خوبه میگذره بزرگ شدی داری میگی پیر شدم نه برعکس خوشگل تر شدی جدی مرسی نظر لطفته ولی تو لاغر شدی دلم میخواست بهش تیکه بندازم بگم که زنی که گرفتی بهت نساخته یا چه مرگش شده که یاد من کردی ولی خودمو نگه داشتم و تمام طول ناهار با حرفای معمولی گذشت از رستوران اومدیم بیرون ماشین رو دور پارک کرده بودم میخواستم ازش خداحافظی کنم که گفت تا ماشین پیشم میاد مرسی ماندانا خیلی خوش گذشت خیلی دلم برات تنگ شده بود خیلی ممنونم که اومدی خواهش میکنم با خودم فکر میکردم که خاک تو سرت با کاری که باهام کردی ببین چقد حالمون خووبه ببین چقد خندیدیدم چقد خوش میگذره که یهو صورت سپهر اومد جلوی چشمام بهم خوش گذشته بود حتی با وجود سپهر عذاب وجدان تمام وجودمو گرفت فردا شب چیکاره ای کار دارم کی ببینمت میخواست بازم منو ببینه دلیلی نداشت هیچ دلیلی وجود نداره که دوباره ببینمش هیچوقت چی امروزم به اصرار تو اومدم و دیگه دلیلی ندارم که ببینمت دستمو گرفت و با همون صدای اغوا گرش که هیچ فرقی نکرده بود پرسید اگه دوباره اصرار کنم چی وقتی دستمو گرفت حالم بد شد یاد اون زمانم که چقدر دوسش داشتم و چه کاری باهام کرد افتادم وقتی دستم رو گرفت انگار تمام این حس 3 سال دوری درونم بیدار شد دیگه بی تفاوت نبودم هم دوسش داشتم هم ازش متنفر بودم نه نمیخوام دیگه ببینمت ماندانا چی میگی رسیده بودیم دم ماشین و میخواستم زودتر از شرش خلاص شم میترسیدم از دلم که دوباره تنگش بشه نمیشد من به سپهر تعهد داشتم نمیتونستم بازی جدیدی رو باهاش شروع کنم ماندانا هیچوقت بهت خیانت نکردم خب چه کنم ماندانا مریض شده بودم تو سرم تومور بود شانس زنده بودنم زیر 20 بود میدیدم که خانوادم دارن از غصه میمیرن نمیخواستم تو غصه ی منو بخوری میخواستم ازم متنفر شی ماندانا 3 ساله تحت درمانم تا خوب شدم از بچه ها میشنیدم که نرفتی با کسی و همه ی انگیزه واسه زنده بودنم رو از تو میگرفتم ماندانا همه ی مدارکم هست من هیچوقت بهت خیانت نکردم داستان قشنگی بود کاری نداری باورم نمیکنی نه اگه ثابت کنم چی که چی بشه که بهم فرصت بدی دلت خوشه ها من با کسی ام نمیتونم به ادم دیگه ای جز اون فکر کنم داری دروغ میگی میدونم با کسی نیستی میخوای بهش زنگ بزنم باهاش صحبت کن چند وقته 1 ماه پس هنوز چیزی شروع نشده باهاش به تو ربطی نداره اولا که مزخرفاتتو باور نمیکنم باورم کنم همون 3 سال پیش که التماست میکردم برات صبر میکنم باید فکرشو میکردی همه چی برای من خیلی وقتی تموم شده خداحافظ سوار ماشین شدم و دیدم از جاش تکون نمیخوره واقعا گیجم کرده بود حتی اگه همه ی حرفایی که میزد راست میبود هم فرقی به حال من نمیکرد رفتم سمت خونه کلید رو انداختم رفتم تو دیدم سپهر تو خونس نشسته بود رو مبل و کاری نمیکرد بلند شد اومد سمتم بغلم کرد واقعا نمیفهمیدم چرا اومده خونه ی من به تنهایی نیاز داشتم از طرفی هم نمیخواستم ناراحتش کنم سلام خانوم خانوما سلام عزیزم اینجا چه میکنی دلم برات تنگ شده بود سپهر خیلی نگران بود لابد اومده بود که من یه وقتی به سالار فکر نکنم واقعا نمیدونستم چیکارش کنم سپهرم جونم نگران چی هستی عزیزم هیچی فیلم بازی نکن من میشناسمت نگران نیستم سپهر من اون شخصیت محکم و قوی ای که داری رو دوست دارم نه این شخصیت نگران و مضطربت نترس عزیز دلم من تا وقتی بخوای پیشتم دوباره شده بود پسر بچه ی بازیگوشم باید ارومش میکردم ولی نمیدونست که اینطوری بیشتر منو اذیت میکنه واقعا دوست داشتم خیالش راحت باشه و پشتم باشه نه اینکه همش نگران از دست دادنم باشه نشست رو مبل و نشستم تو بغلش اروم گونشو بوسیدم باید بهش اطمینان میدادم وقتی خودم به شک افتاده بودم باید سپهر مطمئن میشد ازم تا منم پام نلغزه ولی نمیخواستم بگم که تایم ناهار خوبی داشتم و بهم خوش گذشته اینطوری بیشتر اذیت میشد چرا اینقدر جلف لباس پوشیدی رفتی بیرون یهو غیرتی شدی وقتی دوس دخترم رفته اش رو ببینه با این سر و وضع اره مونده بودم چی بگم نباید حرفشو پیش میکشید میخواستم خوب باشم که چی بشه که بیشتر حسرت بخوره داری گیر میدی به من سپهر نه فقط ناراحت شدم یکم اینطوری رفتی دیدیش چطور بود خوش گذشت نه عزیز دلم خوابیدم تو بغلش باید مطمئنش میکردم مانا جونم یه برنامه از قبل چیده بودم اومدم بهت بگم چی عزیزم میدونی فردا یه ماه میشه که مانای من شدی داشت میشد سپهر سابقم نگاهش محکم بود و مالکیت داشت روم داشت دوباره دلم براش غش و ضعف میرفت خودمو تو بغلش لوس کردم و گفتم اوهوم عشقم اینم کادوی من به تو واسه اولین ماهگردمون باورم نمیشد 2 تا بلیت برای ترکیه حسابی غافلگیرم کرده بود در صورتی که من براش یه کادوی کوچیک گرفته بودم واااااااای سپهر اینقدر فکرت درگیر بود که ندیدی ساکم رو اوردم بالا لبهامو گذاشتم رو لبهاش و محکم بوسیدمش ترکیه پیش عشقت چقدر عالی میشه سپهر عاشقتم چطوری ازت تشکر کنم اخه لوس نشو تشکر چی فردا ساعت 5 عصر پروازه اگه شرکت کاری داری بسپر به معاونت که میخوام 1 هفته فقط مال من باشی معلومه مال تو ام باید خبرشو به مامان میدادم ولی نمیخواستم خیلی یهویی بهش بگم کاش زودتر دربارش باهاش حرف میزدم بهترین راه این بود که با رکسانا در میون بذارم کارای شرکتم اونقدر چیز خاصی نبود اوضاع شرکت اروم شده بود و با نبودنم اتفاق خاصی نمی افتاد یه سری هماهنگی هاشو کردم با رکسانا هم اسکایپ کردم و بهش گفتم با یه گروه داریم میریم ترکیه باور نکرد ولی مهم نبود نمیخواستم شوکش کنم انجام دادن کارا طول کشیده بود اونقدر که نفهمیدم کی شب شد سپهر پیشنهاد شام بیرونو داد که بد هم نبود دلم برای قدم زدن باهاش تنگ شده بود بعد از خوردن شام که نشستیم تو ماشین هوا بارونی شد بارون شدید تابستونی تو ترافیک گیر کرده بودیم ولی لذت بخش بود اینکه با ارامش کنارش نشسته بودم ولی هنوز یه گوشه از ذهنم میرفت سمت سالار ناخوداگاه باهم مقایسشون میکردم سپهر جذاب تره مهربون تره قابل اعتماد تره ولی سالار وقتی باهاشم مثل قدیما بهم خوش میگذره مگه با سپهر بهت خوش نمیگذره معلومه که میگذره کنارش ارامش دارم ولی سالار هیجان خاصی بهم میده کجایی ماندانا چی سه ساعته رفتی تو فکر شنیدی چی گفتم نه ببخشید کجا بودی هیچی دلم واسه مامان و روکسی تنگ شده بود میگم نظرت چیه وقتی برگشتیم با خانوادم اشنا شی چی ببرمت پیش خانوادم نمیدونم هنوز زود بود دلیل نداشت خانوادش منو ببینن چرا اینقدر هول شده بود اون سپهر بی تفاوت خیلی برام جذاب تر بود کاش میدونست ناراحت شده بودم حس میکردم بهم بی اعتماد شده که اینقدر خودشو به اب و اتیش میزنه تا خونه بینمون سکوت بود ماشین رو که پارک کرد تو اسانسور سرم پایین بود که اشکم ریخت پایین عه مانا چی شده بغلم کرد و بغضم ترکید خودمم دلیلش رو نمیدونستم شاید هم واقعا بخاطر دلتنگی بود وارد خونه که شدیم گریم شدید تر شده بود چرا گریه میکنی اخه نمیدونم من میدونم دیگه همش بخاطر اون عوضیه که از وقتی دیدیش عوض شدی چی میگی سپهر ماندانا دودل شدی دودل چی من یا اون چرا چرت و پرت میگی من دوس دخترتم میخوای از شرم خلاص شی نه میخوام تمام فکر و ذهنت فقط من باشم هستی اره معلومه از رفتارات کامل گیج شده بودم اینقدر تابلو بودم ولی واقعا عاشق سپهر بودم نمیخواستم از دستش بدم تنها فکری که به ذهنم رسید این بود که لبهامو بذارم رو لباهاش دیگه نتونه ادامه بده ولی خودشو کشید عقب سپهر چیه چیه حالا شد چیه چته چرا مسخره بازی در میاری خودت گفتی برو ببینش اگه خوشت نمیومد میگفتی نرو گفتم ولی با اون لباسا چرا الکی حساس شدی من بدتراز اونشم پوشیدم چیزی نگفتی الان مشکلت سر لباس من بود دیگه حق نداری ببینیش قرار نیس ببینمش بخدا کاری به کارت داشته باشه میدم دهنشو سرویس کنن سپهر بسه دیگه ادامه نده من میرم خونه بمون سپهر نمیتونم فردا ساعت 1 حاضر باش میام دنبالت بریم فرودگاه نمیام اصن شده بود لج و لجبازی سپهری که اونقدر دیوونش شده بودم داشتم باهاش دعوا میکردم اونم چه دعوایی ارزو میکردم همه ی اینا قطع میشد و منو مثل همیشه بغل میکرد و ارامش میگرفتم ولی غرورم اونقدر زیاد بود که نمیتوستم دعوا رو تموم کنم ماندانا ازت خواهش میکنم چی رو دوسم داشته باش جملش مثل پتک بود که میخورد تو سرم سپهر چرا فک میکنی ندارم بخدا دوست دارم چرا بچه شدی این رفتارت سردم میکنه بابا تو یه ماه به من بی تفاوت بودی من عاشقت شدم شک نکن که عاشقتم اینقدر این حرفارو نزن مثل بچه ها نشو مثل قدیما مردونه باش ببخشید اعصابم خورد میشه گذاشتم با یکی دیگه بری ناهار سپهر جونم شب بمون باشه هر چی تو بخوای رفتم و بغلش کردم ارامش حضورشو لازم داشتم تو بغلش دراز کشیدم تا فیلم ببینیم سالار یه بار امتحانش رو پس داده بود حتی اگه خیانتش یه داستان بوده باشه نمیخواستم بهش فک کنم میخواستم که سپهر تنها مرد زندگیم باشه با نوازش هاش نفهمیدم کی خوابم برد 9 85 8 7 9 86 8 8 7 9 86 8 7 7 ادامه نوشته

Date: April 29, 2022

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *