مانی و دو زن

0 views
0%

سلام دوستان من مانی هستم و12 ساله ازدواج کردم مهندس شیمی گرایش نفتم و خدارو شکر کار و بارم بد نیست حدودا 8 سال پیش یه موقعیت خوب پیش اومد و تونستم برای 4 سال برم به یکی از کشورهای عربی برای یه پروژه نفتی که داستان زیر پیش اومد اینم بگم که یه خواهر زن دارم که 3 سال با زنم اختلاف سنی داره و همه چی تمومه خوشگل خوشتیپ و خوش اخلاق البته زن من هم همه چی تمومه و ما زندگیه سکسیه خوبی داریم اوائل ازدواجم خیلی تو کفش بودم ولی نشد که کاری باهاش بکنم چون خیلی زود ازدواج کرد و من هم اهل کردن زن شوهر دار نیستم و از اون به بعد دیگه بی خیالش شدم البته وقتی با زنم شبا مشغولم بعضی وقتا بدلیل شباهتشون با هم چهرش میاد جلوی چشام و باعث میشه بدجوری ترتیب زنمو بدم من 1 سالی میشد که منتقل شده بودم و تقریبا اونجا جا افتاده بودم زنم هم غیر از دوری از خانواده از همه چی راضی بود که البته با سفرهای دو سه ماه یه بار این موضوع هم اوکی شده بود یه روز زنم گفت مرجان خواهر زنم میخواد یکی دو هفته بیاد اینجا من برام عجیب بود چون شوهرش که البته آدم خوبی هم بود خیلی شکاک بود و معمولا تا سر کوچه هم نمیذاشت تنها بره خلاصه هفته دیگه مرجان خانوم اومدن و مثل همیشه همه جوره عالی بود بعد از کمی استراحت شب به حرف اومد که طلاق گرفته ما شوکه شده بودیم که چرا اینقدر بی خبر این هم از معایب یا مزایای دوری از ایرانه اومده بود اینجا تا یکم روحیش سر جاش بیاد من که سر از پا نمیشناختم و داشتم نقشه کردنشو میکشیدم نباید میذاشتم این موقعیت از دستم بره مریم زنم هم که اینقدر ناراحت خواهرش بود به هیچی توجه نمیکرد یه همکار دارم اسمش پیتره و اهله هلنده مجرده و اهل هر خلافی بگی هست فرداش ازش پرسیدم که راهی هست که یه زن رو در حد دیوونه وار حشری کرد گفت یه قرصایی هست که این کارو میکنه ولی باید برای گرفتن نتیجه خوب با ویسکی یا شراب مصرف بشه نقشه داشت کامل میشد من ازش خواستم چندتا برام جور کنه و البته قرص دیر ارضا شدن میخواستم شبش به مریم گفتم برای بهتر شدن روحیه مرجان یکم مشروب خوری راه بندازیم که استقبال کرد دوتا خواهر خیلی اهل اینطور چیزا نبودن که این کارو راحتتر میکرد شب موعود اومد و من اول سه تا قهوه درست کردم و قرصارو ریختم توی قهوهاشون بعد شروع کردیم به خوردن شراب سفید اول به سلامتی مرجان و آیندش زدیم و ادامه دادیم البته بعد از هر پیک اونا کلی تنقلات میخوردن که تلخیش بره برای نقشه من دو سه پیک کافی بود بعد از چند پیک حالتاشون عوض شد و خمار شده بودن شراب هم بی پرواشون کرده بود و کم کم شوخی های سکسی میکردن من به هوای دستشویی 5 دقیقه اومدم بیرون وقتی برگشتم دیدم دارن برای هم میمالونن دیگه همه چی آماده بود من برای طبیعی کردن موضوع گفتم چکارمیکنید شما ها و مثلا خواستم مریم رو از مرجان جدا کنم که منو بزور کشید روی خودش دیگه جای تأمل نداشت مریم از شدت حشر تاب مقاومت نداشت و خودشو کامل برام باز کرد مرجان هم شروع کرد به خورد سینه هاش من هم از لب شروع کردم و کم کم کیرمو توی کسش آبدارش جا دادم از شدت لذت جیغ میزد و به شدت زیر من بالا پایین میرفت مخصوصا اینکه مرجان شروع کرد به ور رفنن با چوچولش بعد از 5 دقیقه منقبض شد و با یه جیغ بلند بی حال افتاد من که تازه گرم شده بودم البته با اصرار مرجان رفتم سراغش کاملا آماده بود همه جای بدنشو خوردم همیشه حسرت خوردم این ممه های درشت و سفت رو داشتم داشت بهم التماس میکرد که بکنمش دیگه معطل نکردم و تا ته کردم تو کس تنگش رو هوا بودم این لحظه موعود بود من دوتا از بهترین زنای عمرمو داشتم میکردم به آرزوم رسیده بودم مریم هم دوباره اومد و شروع کرد به ور رفتن با مرجان مرجان هم داد میزد بکنننن بکن کثافت بعد از چند دقیقه اونم ارضاء شد اما قامت مانی کوچیکه کماکان راست بود دوباره با زنم که با دیدن این صحنه ها حشرش زده بود بالا شروع کردم همیشه دوست داشتم از عقب بکنمش ولی هیچ موقع پا نمیداد الان موقعش بود یا الان یا هیچوقت این دفعه خیلی باهاش ور رفتن و حسابی دیوونش کردم مرجان هم خیلی کمک کرد کم کم رفتن سراغ کون نرم و سفیدش و مرجان هم قضیه رو گرفت و شروع کرد به انگشت کردن سوراخش خیلی عالی این کارو میکرد تا مشغول بود رفتم یه کرم آوردم دادم بهش مریم داشت التماسم میکرد که بکنمش من هم کیرمو چرب کردم و کم کم مالوندم روی سوراخ کونش کلاهکشو دادم تو یه جیغ کوتاه کشید و نفسش بند اومد مرجان شروع کرد به ور رفتن با کسش و منم کم کم رفتن جلو بعد از کمی عقب جلو کردن شهوت بر درد غلبه کرد و ناله هاش مثل اسم این سایت شهوانی شد فضای خونه مملو از شهوت مطلق بود اینقدر مرجان با کس مریم ور رفت که دوباره ارضاء شد و درد بر شهوت غلبه کرد و به هر زوری بود کونشو نجات داد مرجان میدونست که کارو باید خودش به سرانجام برسونه و البته از عقب خوشبختانه شوهرش سابقش کار رو راحت کرده بود و دردی در کار نبود با یه کم کرم مالی رفت تو و با دو سه بار عقب جلو تا ته کون مامانیش رو مال خودم کردم با تمام وجود میکردمش و دادهای بکن بکن اونم تشویقم میکرد خوردنه تخمام به وسط پاشو کاملا حس میکردم کم کم داشت آبم میومد ولی نمیخواستم قبل از اون ارضاء بشم مریم هم دیگه ولو شده بود و روش نمیشد حساب کرد خلاصه همونجوری در حالت کردن به روش داگی روش خم شدم و شروع کردم به مالوندن کسش دیگه فریاداش خونه رو پر کرده بود یکی دو دقیقه بعد هردومون باهم ارضاء شدیم و من همه آبمو خالی کردم تو کونش هر سه تا یکی دو ساعت ولو بودیم من پاشدم رفتم حموم و وقتی برگشتم دیدم هر دو خواهر زود تو اون یکی حموم دوش گرفتن و خوابیدن فکر کنم خواستن چشم تو چشم نشن با من فردای اون شب هردوشون ازم عذر خواهی کردن که منو مجبور به اون کار کردن و من هم عذر خواهی کردم که نتونستم جلوی خودمو بگیرم اونا فکر میکردن اینها همه از اثرات شراب سفید بوده و من هم باهاشون همراهی کرد قرار شد دیگه هیچوقت شراب سفید نخوریم البته رابطه من و مرجان کاملا بعد از این جریان عوض شد که قضیش مفصله بعدا جربان یه شرابخواری دیگه رو هم براتون تعریف میکنم این داستان واقعی بود و فقط اسامی عوض شده بودن نوشته

Date: August 24, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *