این خاطره مال چندسال پیشه من مجید 36 سالمه و زهره مادر زنم 45 سالش داستان ار اونجا شروع شد که هر وقت میرفتم خانه مادر زنم اون با لباسای نازش منو مجزوب سینه ها و باسنش میکرد و بعضی روزها هم که مینی جوب پاش میکرد پاهای سفیدش بیشتر حشریم میکرد و وقتی برمیگشتیم خونه زنمو بیاد مادرش همچین میکردم که اشکش در میومد تا اینکه همسرم به اتفاق پدرش خواستن برن خانه خواهرزنم که تو شهرستان بود و مامان زهره م نخواست با اونا بره منم از خداخواسته بهشون قول دادم تا برمیگردن مواظب مامان باشم واسه همین وقتی بر میگشتم از سر کار یراست میرفتم پیش اون شبها هم همونجا میخابیدم روز اول که رفتم زهره جون تازه ار حموم امده بود بیرونو بازم لباسای قشنگ و چسبشو پوشیده بود هرکار کردم نتونستم خودمو نگه دارم و میترسیدم از اینکه برم سمتش قاط بزنه اخه تا حدودی مذهبی بودش واسه همدیگه چای ریختیم امدم نشستم کنارش تا سریال نگاه کنیم که دیدم داره از درد پا میناله منم فرصتو غنیمت شمردمو نشستم روبروشو بزور خواستم تا پاهاشو ماساژ بدم اول قبول نمیکردش ولی وقتی اسرار منو دید گذاشت تا پاهاشو زانوشو بمالم منم با دستام اول لز رو دامنش مالیدمو ماساژ دادم بعد کم کم دستمو بردم زیر دامنشو ساق پاشو مالیدم تا این مالش تیدیل شد به نوازش و کم کم تا بالای زانوشو مالیدم اون شب رو با مالش پاهای زهره سپری کردم تا اینکه فردا عصر که امدم دیدم که خودشو آرایش کرده با لباسای قشنگ حاضر کرده دست و پام شل شد پیش خودم گفتم یعنی میخام مادر زنمو باگایم امشب که صدام کرد یهو مجید کجا خیره شدی منو ببر عروسی دختر دوستم شبم بیا دنبالم ساعت 11 من دماغ سوخته همین کار کردم شب که اوردمش خونه هر کار کردم نتونستم کنار بیام اخه یه زن 45 ساله با اون سینه و باسن جلوت باشه تو کاری نکنی زهره رفت تو اتاقش که بخوابه منم دلمو زدم ب دریا گفتم هرچی باداباد در اتاقشو یدفعه باز کردمو دیدم میخاد لباسشو عوض کنه که بهم گفت چرا در نزدیو اینجا چیکار داری من رفتم جلو دستمو گذاشتم زیر گوش و گردنش بهش نگاهی کردم که خودش تا تهشو خوند بهم گفت پاتو جلوتر بزاری جیغ میکشم برو گمشو بیرون که فهمیدم اصلا پا نمیده واسه همین یدفعه پریدمو بغلش کردم لبمو انداختم رو لبشو شروع کردم از زهره لب گرفتن همینجور که میمکیدم لب بالاشو با یه دستم سینشو با دست دیگمم اونو قرکی میکردم اونم شروع کرد به دستو پا زدن میخاست از چنگم فرار کنه که سریع انداختمش رو تختشو ائل دستاشو با جورابش بستم به تخت بعدم با چادرش که افتاذه بود کنار تخت پاهاشو بستم توری که لای پاش باز بود به شکل هفت داشت داد میزد که کمدشو باز کردمو یکی از شورتای سکسیشو برداشتم کردم تو دهنش تا ساک بشه بهش گفتم ببین مامان زهره خیلی وقته تو کفتم واسه همین زمین بری اسمون بری امشب مال منی پس تو هم لذت ببر از با دامادت بودن لباسای خودمو کامل جز شورتم در آوردم و بعدش شروع کردم لباسای زهره رئ توری که ذست و پاش باز نشه تا جائی که میشد در آوردم وای چه بدن سفیدی داشت چه سینه های درشتی شروع کردم از موهای سرش به بوسیدن و پائین آمدن به گونش رسیدم و وقتی میخاستم لبشو ببوسم شورتشو از دهنش در آوردم و سریه لبمو انداختم رو لبشو مکیدم و زبونشو کشیدم تو دهنم سینهاشو از رو کرستش میمالوندم لبمو برداشتم از لبش دیدم هنوزم میخاد جیغ و داد کنه که باز شورتشو کردم تو دهنشو بع لیسیدنم ادامه دادم سوتینشو در آوردمو شروع کردم با زبونم بازی کردن و لیسیدن نوک پستونش وای چه حالی میداد بهم دیدم داره سرشو چپ و راست میکنه فهمیدم تونستم تحریکش کنم همینجور لیسیدنمو ادامه دائم امدم پائین تا به شورتش رسیدم از رو شورتش یه لیس محکم کشیدم جای کوسش و بعد شورتشو زدم کنار و زبونمو مالیدم به لبهای کوس زهره جونم و مک میزدم لیس میزدم زبونمو میکردم توش ذیگه حرکت سرش بیشتر شد و منم شورتو از دهنش در آوردم دیگه اونم یه نفسی کشیدو شروع کرد به نالیدن و آه و اوه کردن منم سرم لای پاشو کوس مادرزنمو میلیسدم و با دستامم جفت سینه هاشو میمالیدمو فشار میدادم وقتی نالش بلند شد نشستم روشو بهش گفتم کیرمو میخوری که بهم گفت تا این سن و سال اینکارو نکرده منم بهش گفتم نصف عمرت فنا شده حالا کیر دامادت اون دهنتو افتتاح میکنه و همین کارم کردم و بزور کیرمو کردم تو دهنش اول مقاومت میکرد و چون ناشی بود با دندوناش کیرمو اذیت میکرد ولی بعد چند دقیقه مزه کیرمو فهمید و با ولع میخوردش منم دستو پاشو باز کردم و همونجور که کیرمو میخورد یه انگشتمو کردم تو کوسش و یک انگشت دیگمم توی سوراخ عقبش که نالش بیشتر شد از روش پا شدمو شروع کردم پاهائی که دیشب میمالیدمو به لیسیدنو مک زدن تا به کوسش رسیدم چوچولشو کردم تو دهنمو چند دقیقه ای خوردم که بی تاب شد ازم خواست بگایمش ولی من صبر کردم و میخوردم که با نالش گفت مجید بکنم دامادم بگا مادر همسرتو بکن اون کوسمو که خیلی وقته کیر ندیده پدر زنم بیمار بودشو اونا باهم رابطه سکس نداشتن منم بیشتر بیتابش میکردم با خوردن چوچولش گفتم زهره جون میزاری دامادت کیرشو بکن تو کوست که گفت بکن دیگه کشتی منو منم سر کیرمو گذاشتم لب کوسشو آروم فشار دادم تا بره توش آخه کوسش تنگ شده بو با اینکه سه شکم زائیده بود ولی حدود 15 سالی میشد که سکس نداشت به گفته خودش که بعدن گفتش کیرم تا تا کردم تو کوسشو سینهاش تو دهنم بود میخوردم جهت سکس رو عوض کردم حواستم به شکم بخوابه اونم خوابید و منم کردم کوسشو تا یدفعه یه جیغ کشید و بعدش شل شد چند ثانیه ای هیچی نگفت فهمیدم ارگاسم شده جهتشو عوض کردم و پاهاشو انداختم رو شونهام رو ذوپا نشستم و شروع کردم به تلمبه زدن اب کوسشو حس میکردم و اونقد کردمش که بازم ارگاسم شد بعدش منم محکم بغلش کردمو لبمو انداختم رو لبش و انقد کردم تا ابم امد و ریختم تو کوسش و بی حس و حال و عرق کرده افتادم روش وقتی بخودم امدم یک ربعی گذشته بودشو چشامو باز کردم دیدم اونم بغلم کرده بوسیدمشو همونجور لخت پتو کشیدم رومونو منم محکم بغلش کردمو خوابیدیم صبح بیدارم کرد و ازم خواست باهم بریم حموم بهش گفتم نه ب دیشب که بزور کردمت نه بع الان که میگی بریم حموم بهم گفت خیلی دلش میخاسته که با یکی حال کنه ولی میترسیده و همم از من که دامادش بودم خجالت میکشیده من باهش رفتم حموم و اونجاهم باهم یکمی شیطونی کردیمو بعدش امدیم بیرون تا وقتی که زنم برگشت منو زهره روزی سه چهار بار سکس داشتیم البته من نمیزاشتم ابم بیاد و ارگاسم بشم و اخر شب تو رختخواب ابمو میریختم تو کوسش وقتی هم که زنم امد بازم هر وقت که خونشون خالی میشد زنگ میزد به موبایلمو منم میرفتم پیششو بارها با هم سکس کردیم راستش از زنم بیشتر دوسش داشتم زهره رو نوشته
0 views
Date: August 22, 2018