محمد وحکيمه بيست تومنی

0 views
0%

این داستان نیست بلکه یه واقعیته که واسه من تازگی ها اتفاق افتادهاین اتفاق دو سه روز قبل از محرم اتفاق افتاد , یادمه یه روز رفیقم داشت
صحبت سکس و از این جور چیزا که آره : من دو سه بار تا حالا سکس داشتم و
فلان و از این جور چیزا من خیلی زیاد در بند این حرفا نبودم واسه اینکه
خوشم نمیومد از این جور کثافت بازی ها اما کاره دیگه یه موقع دیدی خودت از
همه کثافت تر شدی
خلاصه رفیقم رو کرد به من گفت : محمد دلت می خواد با یک تیکه ی توپ آشنات
کنم من گفتم نه اون گفت میترسی یک قرون از جیبت کم شه من که اون لحظه گرم
بودم گفتم چی من ,, من اگه بخوام یکی رو بگام که اصلا مشکل پول ندارم فقط
کافیه لب تر کنی من هم که اون موقع گرم بودم و حالیم نبود چی میگم بعدا
تازه متوجه شدم چه آشی واسه خودم پختم
سرتون رو درد نیارم آقا قرار شد اون دختره رو بیاره خونه خالی ما هم بریم
اونجا خیلی گذشت تا اینکه من گفتم بابا پول من رو بدین من نمی خوام دوستم
گفت دیدی ممد خان کم آووردی من که اصلا کم نمیاووردم گفتم چی کار کنم گفتم :
نه دیگه محرم نزدیکه منم اصلا تو محرم دور خلاف رو خیط قرمز میکشم پس لطفا
اصرار نکنید .
رفیقم گفت :: اه اه اه اه اه اینجوریه باشه من زنگ میزنم به دختره واسه
فردا ساعت 10 ردیفش میکنم
پیش خودم گفتم :بلا نصبت چه گوهی خوردم
آقا من تا صبح تو این فکر بودم چیکار کنم که در برم نشد که نشد اون رفیقمم
که فکر کنم بو برده بودم من سر دو راهی گیر کردم شورش رو در آورده بود تا
صبح واسه من sms میزد که آره دختره فلان گفت دختره اینجوریه اونجوریه تیکش
ردیفه آسه اسه از اینجور خوزعولات
منم که تو ذهن خودم ازش هوری ساختم معذرت می خواما همچین ماملمون سیخ شده
بود که نزدیک بود شلوار و شرتم رو پاره کنه
خلاصه صبح لعنتی هم رسید
رفیقم زنگ زد بیا فلان خیابون روبروی فلان مغازه من اونجا ایستادم
منم رفتم دیده ایستاده کنار موتور
گفتم : خوب کجاست
گفت : تو یه خونست
گفتم :: تاکسی تلفنی بگیر بریم
گفت : نه موتور هست
منم که از موتور یه خاطره ی بدی داشتم (در مورد تصادف خودم و پلاتین و از
این جور چیزا) گفتم : موتور نه یه موقع تصادف میکنیم باز بگا میریم
گفت : بچه بازی در نیار موتور و آوردم که یه موقع اگه لو رفتیم در بریم
مثل اینکه همه چیز جور بود تا ما به مقصد اصلی برسیم از اونجایی هم که
رفیقم موتور سواری بلد نبود من نشستم پشت موتور رفتیم به قول خودش یه ذره
راه و از نظر من یه فرسخ راه رسیدیم به یه باغ که توش یه خونه بود همچین
مثل کلبه یا بگم آلاچیغ رفتیم تو دیدم یکی دیگه هم اونجاست
گفتم :: آقا سعید (دوستم رو میگم ) معرفی نمیکنی
سعید گفت : این آقا علی که واسه ما زحمت جا و طرف رو کشیده
منم تو دلم بهش یه فحش دادم
خلی اصرار کردن که من برم اول کار و انجام بدم تا اینکه بالاخره حولم دادن
تو اتاق کوچیک در که باز شد هم من خشکم زد هم دختره چون چون دختره همساییه
دیوار به دیوارمون بود
شاید بعضی ها بگید که خوب اشکال نداره ما هم همسایه ها مون رو گاییدیم ولی
من فرق دارم نه اینکه من تبارم فرق کنه یا تبعم بالا باشه نه چون من زیاد
با دخترای محل کاری نداشتم بچه هر وقت به خواهر مادر یه نفر از بچه محل ها
فحش میدادن من اعصابم کیری میشد مگفتم تخمه جن بچه محلته ناموسته خجالت بکش
حتما منم برم اونطرف به منم فحش میدی
دیدم دختره داره میلرزه /,,,, بهش گفتم : حکیمه خانوم ( اسمش حکیمه بود
معروف به بیست تومنی ) تو اینجا چیکار میکنی ؟؟؟
اوم افتاد به گریه و نمیدون کاری و غلط کردم و ببخشید تو محل آبروم میره و
از این جور کس و شعر ها دلم به حالش سوخت
اعصابم کیری شد داد زدم گریه نکن بسه دیگه
صدای رفیقم رو از پشت در میشنیدم که میگفت محمد چیکار میکنی داری میزنیش یا
میکنیش
گفتم تو تو محل که دختر سر به زیری بودی اونم که یه ذره واسش عادی شده بود
آروم شد و گفت : راستش من یه بار دختر عمم بهم یه فیلم داد و گفت تنهایی
ببینمش وقتی دیدم اولش یه ذره تعجب کردم که این مرده با این زنه چیکار داره
میکنه بعدا فهمیدم قضیه چیه و اون فیلم …. فیلم ســــــــو پپپپره دختر
عمم من رو با دو سه تا پسر آشناکرد اولش یه ذره دوستی کردیم بعد یواش یواش
اونا از من سوئ استفاده کردن ازم لب گرفتن و سینه هام و تو خیابون چنگ
میزدن منم خوشم میومدش یواش یواش اومدم تو این کار تو محلم آبرو داری
میکردم
از اونجایی که اون لخت بود منم مثل این دیوننه ها داشتم به حرفاش گوش
میکردم ولی کیرم سیخ شده بود چون اون از همون اولش تو اتاق لخت بود فقط
شرتش پاش بود
بعد از صحبت کردنامون از من قول گرفت که تو محل به کسی نگم منم قول دادم
بهش که چیزی نگم
خواست از اتاق برم بیرو که دیدم نگام کردو گفت تو به من یه لطف میکنی منم
می خوام بهت یه لطفی کنم
من نگاش کردم و گفتم نه تو مرام ما نیست خیانت تو کار من نیست
دختره گفت من می خوام کنار بزارم این کارا رو تو کمکم کن بهم گفت یه کاری
کن این پسرا رو دک کن
منم رفقتم بیرو بهشون گفتم نمیشه دختره پا نمیده پسره رفیقمم اومد تو دختره
رو نگاه کرد گفت : ما کلی زحمت کشیدیم پول دادیم جا پیدا کردیم اونوقت تو
نمی خوای کس بدی
دختره که از نقشه ی من بو برده بود داد زد گفت : پولت بخوره تو سرت هر سه
تاتون گم شین برن بیرون
او پسره که دختره رو آوورده بود رو کرد بهش گفت : حکیمه مگه من و تو
حرفامون رو نزده بودیم
دختر گفت : مرده شور تو اون حرفاتو ببرن
بعد گفت : یه ماشین بگیرین من می خوام برم
منم تا موقعیت رو دیدم زنگ زدم به همون آژانسی که خودم توش کار میکردم یکی
از بچه های آشنا رو گفتم بیاد تا دختره رو ببره
خلاصه دختره رفت ما موندیم سرمون بی کلاه التبه خودم این کار و کرده بودم
زیاد ناراحت نبودم الکی خودم رو جلوی رفیقام ناراحت نشون میدادم
یهو رفیقم سعید گفت :ممد تو اون اتاق صاحاب مرده یک ساعت چیکار میکردی
من یهو یخ شدم
با تته پته گفتم :: ممممن داداداشتتتم مخش رو میزدم
آخه دختره هی میگفت نه من نمیدم از تو بدم میاد از همتون بدم میاد منم به
زور داشتم لباساشو در میاوردم که نمی زاشت
خلاصه سریع جیم شدم اومدم خونه
تا اینکه یه روز که داشتم طبق معمول که (من هر روز ساعت 4:30 از خونه بیرون
میرم) داشتم میرفتم بیرون داشت سر کوچمون میرسیدم دیدم یکی داره صدام
میکنه برگشتم دیدم حکیمه سرش رو از پنجره ی خونشو ن انداخته بیرو ن میگه
بیا
اول تعجب کردم بعد یه نگاهی کردم خلاصه به دور و بر یه نگاهی انداختم دیدم
کسی نگام نمیکنه رفتم زیر پنجره بهش گفتم : من در مورد اون روز به هیچ کس
چیزی نگفتم تو هم بی خیال من شو باشه
حکیمه گفت : آخه خره من بهت اعتماد کردم که گفتم اون پسرا برن و الا کون لق
تو هم کردن
بعد گفت در باز میکنم بیا تو هیچ کس خونمون نیست
منم که دیدم دختر سه پیچیه واسه حفظ آبرو که کسی من رو با اون یه لحظه
نبینه رفتم تو دیدم یه لباس نازک که از زیرش همه چیز معلووومه یعنی تا فی
خالدونش معلوم بود اومد بهم دست داد و رو بوسی کرد گفت بیا تو منم رفتم تو
رفتم رو مبل نشستم
رفت واسه من یه ذره میوه با شیرینی با چای آوورد و نشست درست کنارم
بعد گفت من از کار اون روزت خیلی ممنونم چون من به اشتباهم پی بردم و
همچنین تو دیگه مال من شدی
من یه لحظه انگار کیر تو کونم کرده باشن صورتم رنگ خون شد تو دلم گفتم ::
نه دستی دستی خودمون رو به گاییدن دادیم
حکیمه گفت : یادته اون روز گفتم از خجالتت در میام
گفتم :: آره
گفت :: امروز روزش رسیده
من یخ کردم بعد لباسش رو که از حریر یک دست بود آروم آروم زد بالا دست من
رو بردش گذاشت همونجایی که نباید میزاشت
خیلی گرم بود من گرماشو خیلی دوست داشتم بعد پاهاشو جفت کرد دستم اون لا
گیر کرده بود خیلی لا پاهاشو به هم میمالید مثل این فیلم سوپر ها ی حرفه ای
این کار رو میکرد
من داشتم از خجالت به همرا لذت میمردم بعد اومد زیر گردنم رو بوس کرد با یه
دستش شروع کرد به در آووردن لباسم که یهو انگار برق از کون من بیرون زده
باشه گفتم حکیمه الانه که پدر مادت بیان
خنده کردو گفت کسش بابا یه جور پریده گفتم شاید آبت اومده نترس خیالت به
مدت سه روز تخت باشه
تعجب کردم گفتم : به مدت سه روز چی جورشه
با خند ه گفت : پدر مادرم به مدت سه روز رفتن مسافرت دور
گفتم ::: داداشت چی
گفت :: اونم با خودشون بردن من بهونه ی کلاس و درس رو آوودم نرفتم الکی
گفتم دختر عمم میاد اینجا می خوابه پیشم و از این جور کس شعر ها تحویلشون
دادم رفتن با دختر عمم هماهنگ کردم اگه ازش پرسیدن بهشون بگه ما این سه روز
رو پیشه هم بودیم
خلاصه با خیال راحت شروع کردیم اون شروع کرد به در آووردن لباسام پیرهنم رو
که در آوورد شروع کرد به لب گرفتن هی من لب میگرفتم هی اون لب میگرفت زبون
به حدی نرم بود که نگو نپرس که داشتم میمردم همچین آمپرم زده بود بالا
پاشد رفت یه سی دی آوورد گذاشت تو دستگاه روشن کرد دیدم فیلم سوپره اونم از
نوع فرانسوی با بازیگریه اوماریو و پارلومو خیلی ردیف دوباره اومد سراغم
دیگه از لب رفت سراغ لیسیدن تنم که نگو با اون زبون داغش دیگه دیونم کرده
بود سینه هامو لیس میزد حتی نافم رو همینطور دیگه داشتم از اوج شهوت میمردمبعد من درازش دادم لباسشو از تنش در آووردم سینه های سفت و مست کرده ای
داشت شروع کردم به بوس کردن و لیسیدن سینه هاش نگو چه تمیز تو دهنم جا
میگرفت سر سینه هاش تیز شده بود در حد انفجار مثل کیر پسرا صاف همینطور
اومدم پایین تا رسیدم به مقصد اصلی شرتش رو با یه حرکت مثل این فیلم های
خارجی پاره کردم اولش ناراحت شد بعد خوشش اومد شروع کردم به لیس زدن چه با
حال بود تمیز تمیز ازش تپرسیدم با خودت چیکار کردی انقدر تمیز شدی
گفت :: کرم پریزن زدم مو بره
خلاصه خیلی ردیف بود
نوبتی هم باشه نوبت اون بود که کیرم رو ساک بزنه از روش کنار رفتم افتادم
رو مبل
اونم که اینکاره بود فهمید منظورم چیه اومد سراغم شلوارم رو در آوورد کیرم
رو در آووورد گفت ::: این غول پیکر رو می خوای کجام بزاری
منم یه خنده ی حوس بر انگیزی تحویلش دادم گفتم درست میکنیم
شروع کرد به ساک زدن که از اون کس های داخل فیلم هم بهتر ساک میزد منم هم
دختره رو نگاه میکردم هم فیلم سوپر رو که اونم خیلی توپ و ردیف بود
حکیمه به چنانی ساک میزد که داشت همیهجوریش آبم میومد هم دندون میزد هم تو
حلقش فرو میکرد هم با لپاش با هاش فر میرفت چنان میکی از کیرم میزد که هر
چی آب کمر از تو کمرم بود میخواست بکشه بیرون
داشتم دیونه میشدم که بهش گفتم : حکیمه تا آبم رو در نیاووردی بس کن
اوونم خنده کرد و گفت ک خوشت اومد ؟
بعد گفتم : پشت کن حکیمه که حالا وقتشه
دیدم انگار چشماش پر از اشک شده باشه گفت : از پشت نه تو رو جون هر کی دوست
داری از جلو هر کاری دلت می خواد انجام بدی بده
اینجا دیگه داشتم دیوونه میشدم گفتم:: یعنی تو از جلو بازی
گفت : راستش یه دفعه که سکس داشتم یه پسره ی احمق با دوستش به زور زدن
جلومو باز کردن
منم که از خدا خواسته رفتم سراغ جلو بندیش
سر کیرم رو که آروم کردم توش یه آه آه آه آه آه آه سر داد که میدونستم چون
من آروم دادم تو داره حال میکنه
بعد از دو سه بار آروم دادن تو سوراخش سرعت تلمبه زدن رو زیاد کردم اونم
تند تند آه آه میکرد
بعد دیگه مثل این فیلم سوپر های غربی شروع کرد به جای آه آه آه آه آه گفت
یه یه یه یه یه یس گفتن منم با ریتم آهنگ اون میکردم تو
یه ذره که خسته شدم گفتم : نو بت توئه که بالا پایین کنی حکیمه جان اونم از
جاش بلند شد رفت رو کیرم نشست
دستامون رو تو هم قفل کردیم بهش کمک کردم تا اون بالا و پایین کنه
کسش مثل ساک زدنش چنان مکشی داشت که کیرم رو تا ته قبول میکرد تازه یام رفت
بگم چه کس تنگی داشت انگارقالب کیر من بود
بعد گفت : این دودولی تو هم عجب بزرگه که همچین تو نافم احساسش میکنم
منم که داشتم میمردم گفتم : قابل حکیمه خانوم رو نداره
خنده ای سر دادم و آووردمش از رو کیرم پایین
گفتم : حالا میریم سراغ پشت
خیلی معصومانه گفت : نه تو رو جون هر کی دوست داری
بهش گفتم : غصه نخور من بلد چیکار کنم که دردت نیاد
که دیدم آروم تر شد
رفتم سراغ پشتش, انگشتم رو تف زدم کردم تو خیلی آروم اولش یه آخ کوچیک گفت
بعد شروع کردم یواش یواش عقب جلو کردن که گفت دارم پاره میشم
گفتم یه ذره تحمل کن بعد دو انگشتی کردم تو خیلی ور رفتم که دیدم داره یواش
یواش جا باز میکنه
خیلی حال میدا خیلی بدن تو پری داشت لپ های کونش خیلی نرم بود به حدی که با
کوچیکترین تکون به اندازه ی زلزله 8 ریشتری میلرزید کونش رو که اگار سر خ
آب کرده باشن دو تا لکه ی قرمیز یکی اینور لپ کونش یکی اونور داشت خیلی چیز
توپی بود همینجوری که انگشتامو اضافه میکردم بیشتر باز میشد انگار اونم
داشت حال میکرد که داره باز میشه درد داشت ولی دیگه عادت کرده بود
گفتم حکیمه خانوم با اجازه : دیدم میگه یواش یواش
گفتم : باشه سر کیرم و تف میزنم که آروم بره تو
آروم کردم تو دیدم آخش در اومد
شروع کردم به تند تند تلمبه زدن دیدم هم حال میکنه هم درد میکشه خیلی تلمبه
زدم دیگه داشت آبم میومد
پیش خودم گفتم : اگه آبم بیا د کجا بریزمش شاید از آب بدش بیاد
دیگه داشت میومد نمی تونستم نگرش دارم بهش گفتم داره میاد
دیدم برگشت دهنش رو باز کرد که گفتم : خوب اینم حل شد یه ذره جق زدم تا آبم
اومد ریختم تو دهنش یه ذره رو هم ریختم رو تنش رو سینه هاش و رو نافش کیرم
رو رو سینه هاش میمالیدم اونم می خندید
آخرش پاشد خودش رو پاک کرد گفت : تا حالا سکس به این خوبی با هیچکس نداشتم
تو مثل اینکه واسه این کار ساخته شدی بلدی چی جوری سوراخ های تنگ رو باز
کنی

اون داشت میرفت حمام منم خسته شده بودم گفتم من دارم میرم خونمون
دیدم ناراحت شد
گفت : کجا من تازه بهت عادت کرده بودم
گفتم : نه دیگه واسه امروز بسه دیگه
اونم گفت : امشب باید بیای خونه ی ما بخوابی آخه من تنهام
منم از خدا خواسته اولش گفتم نه نمیشه بعدش نرم شدم
گفتم : باشه من میرم بیرو یه سر بزنم یه خریدی واسه شب میکنم میام
اوم خوشحال شد گفت منتظرتم
اومدم بیرون رفتم همون آژانسی که کار میکردم یه ذره نشستم تا اینکه شب شد
یه ذره خرط و پرت خریدم رفتم خونشون از همونجا زنگ زدم خونمون گفتم : من شب
خونه ی عمو می خوابم
رفتم دیدم داره تو آشپز خونه غذا میپزه اونم لخت لخت
گفتم : حکیمه این چه کاریه که میکنی با تعجب پرسید مگه چی شده
گفتم : اگه روغن بریزه رو تنت من چیکار کنم
گفت : راست میگی الان میرم لباس میپوشم
اونشب با کلی خنده و شادی رفتیم بخوابیم که ساعت 1 یا 2 نصف شب بود که دیدم
یکی داره کیرم رو ساک میزنه نگاه کردم دیدم حکیمست شب باز مست مستیش کرده
بود داشت حال میکرد
گفتم : حکیمه بزار بخوابم
اوم گفت : خوب بخواب منن چیکارت دارم من فقط با کیرت کار دارم
منم خنده خنده گفتم : ا ا ا ا ا ا ا منم چنان میکنمت خلاصه شب رو صبح کردیم
با گاییدن حکیمه
از اون روز به بعد کار من شده بود گاییدن حکیمه بیست تومنی
روز سوم قرار گذاشتیم که دختر عمه شم که یک سال از خودش بزرگتر بود رو بیار
خونشون چون دختر عمش در جریان من و حکیمه بود اونم یه روز به حکیم زنگ زد
که آره من هم هوس کردم میشه اجازه بدی منو محمد باهم سکس کنیم اول حکیمه
خیلی ناراحت شد بعد بامن در میون گذاشت منم که لم حکیمه رو داشت مخش رو زد م
راضیش کردم که اجازه بده که دختر عمش بیاد
دختر عمش رو من تا اون روز ندیده بودم
ای کاش زود تر میدیدمش
دختر عمش خود هوری بود از هوری هم زیبا تر مثل اینکه دختر عمش قبلا شوهر
داشته بعد از 2 ناه از شوهرش طلاق گرفته بوده
اینجورکه من میدیدم دختر عمش خیلی مامان بود درسته دست خورده بود ولی به
نظر من چیز ردیفی بود حکیمه رو میکرد تو کونش اصلا من میگم شما یه چیزی
میشنوین
اولش روم نمیشد که باهاش سکس رو شروع کنم واسه همین به حکیمه گفتم : تو با
من شروع کن تا دختر عمت روش بشه
حکیمه اومد کنارم نشست شروع کرد به لب گرفتن ,, کونش رو هم کرد طرف دختر
عمش
من یواشکی دختر عمش رو میپاییدم که داشت با انگش با کسش ور میرفت
دیدم یواش یواش اومد جلو شروع کرد با کس حکیمه ور رفتن منم معطل نکردم سریع
حکیمه دول کرد منم بلند شدم کردم تو کسش همیطور که حکیمه خم شده بود و من
میکردم تو کسش دختر عمش با سینه هاش ور میرفت و از حکیمه لب میگرفت بعد من
کیرم رو در آوووردم اونم اومد جلو شروع کرد به ساک زدن کیرم یه جور آرایش
کرده بود که انگار این عروس رو از آرایشگاه آوورده بودن اوج سکس رو داشتیم
میدونستم به غیر من هر دو تای اونا دارن از حشریت میمیرن
دختر عمش که یه ذره کیرم رو ساک گرفت از دهنش کیرم رو در آوورد یه ذره تف
زد با دست کردش تو کس حکیمه حکیمه هم که تا اون لحظه استراحت کرده بود شروع
کرد خودش عقب جلو کردن که دهن من رو بگاد با اون کس تنگ و گرم ونرمش معطل
نکردم این دفع نوبت دختر عمه ی حکیمه بود رفم سراغش شلوارش رو سه صوت در
آوودرم کردم تو کسش درسته یه ذره باز بود ولی همچین ملس ملس بود از سفیدیش
بگم که نگو نپرس کیر من در مقابل اون انگار نوشابه ی پارسی کولا بود خیلی
حال میداد از اون حرفه ای هاش بود که بعدا از حکیمه پرسیده بودم که اون
جندست دیگه داشت آبم میومد حکیمه هم که با بدنم ور میرفت هینطوری هم از من
لب میگرفت سکس با دو تا کس آخر حال و شهوت که آدم دیوانه میشه نگو نپرس دگه
داشت آبم میومد کیرم رو در آوودم وایستادم اونا ایستادن زیر کیر م شروع
کردن نوبتی کیرم رو ساک گرفتن
منم شروع کردم به اوه یه اوه یه کردن که یعنی داره آبم میاد اونا هم
دهناشون رو باز کردن منم آبم رو بینشون به صورت عادلانه تقصیم کردم یه ذره
ریختم تو دهن حکیمه یه ذره هم رو دهن و تن دختر عمش
خودمو پاک کردم بعد به اصرار حکیمه سه تایی رفتیم حمام خونشون خیلی حال
میده کس جور باشه اونم دوتا خونه خالی هم باشه به مدت سه روز بعد با هم
حمام هم بریم
تو حموم من رفتم زیر دوش آب گرم که نگو بعد از سکس چه حالی میده چون یه ذره
هیکلم درشت بود دختر عمه ی حکیمه رو بغل کردم اونم پاهاشو دور کمرم سفت
قلاب کرد شروع کر د خودش بالا و پایین هر چند دوش آب یه ذره اذیتم میکرد
ولی آخر لذت بود یه سکس گرم زیر دوش کیرمم تو یه جای گرم بود واقعا حال
میداد حکیمه هم از زیر تخمام رو میکرد تو دهنیش کلا همه جای بدنم مشغول بود
خلاصه از حموم در اومدیم رو مبل یه ذره با هم لاس زدیم مثل اینکه این دختر
عمه ی حکیمه ول کن مامله نبود همینجور بهش گیر داده بود خلاصه به هزار بلا
و دردسر روبوسی خداحافظی کردم و اومدم به حکیمه هم گفتم شب نمیتونم بیام
خونتون گفتم ا ز خدامه بیام ولی دیگه خونه همه شاکی شدن

از اون موقع تا حالا من و حکیمه با هم دوستیم همچنین دختر عمه ی باحالش ولی
خوب چون محرم اومده دور خلاف رو خیط کشیدم.

Date: January 30, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *