مخش رو زدم فرداش کردمش

0 views
0%

سلام واسه اولین باره که میخام داستان بنویسم تو سایت و کاملا واقعیه پس اگه بد بود ببخشید اول از خودم میگم من بهزاد 22 سالمه و با قیافه نسبتا خوب که همیشه دوست دختر داشتم خب بریم سراغ داستان یه مدتی بود که سینگل شده بودم تو اینستا و شبکه خهای اجتماعی دنبال جی اف بودم یه شب تقریبا ساعتای 3 نصف شب بود رفتم تو دایرکت یه دختری تو اینستا گفتم میتونیم باهم اشنا بشیم بعد دیدم جواب داد سلام بله بفرمایید خلاصه اصل داد و باهم اشنا شدیم شمارشو گرفتم رفتیم تلگرام چت کردن اسمش هدیه 18 سالش بود اتفاقا خونشونم تقریبا به ما نزدیک بود عکساشو که رو پروفایلش دیدم خوشم اومده بود دیگه تا ساعتای 4 صبح چت میکردیم و حرف میزدیم سریع باهام صمیمی شده بود بعد گفت که سرماخورده منم یه چیز پروندم گفتم میخای فردا بیام دنبالت بریم دکتر اونم گفت باشه عزیزم بیا واسه ساعت 10 صبح قرار گزاشتیم رفتیم نزدیکای خونشون زنگ زدم اومد دیدم داره نزدیک ماشینم میشه اوف چه چیزی میدیدم قیافش معمولی بود ولی چه استیلی داشت قدش تقریبا اندازه من بود حدودا 177 ساپورت پوشیده بود رون پاهاش دیوونم کرد بعد اومد سوار ماشین شد سلام علیک کردیم گفتم کجا بریم گفت یه درمانگاه همین نزدیکا هست ادرس میدم بریم خلاصه رفتیم درمانگاه و اومدیم بیرون سوار ماشین شدیم گفتم عزیزم کی میخای بری خونه گفت فعلا وقت دارم بریم بیرون من یه فکری به سرم زد خونه ما صبح معمولا خالیه چون مامانم میره خونه مادربزرگم و بابامم سرکاره خواهرمم که ازدواج کرده گفتم بریم سمت محل ما یکم بچرخیم اونم گفت باشه بریم رفتم تو شرکتمون ماشینو پارک کردم تو خیابون گفتم حالا که تا اینجا اومدیم بیا بریم بالا یه چیز بخوریم و یه قلیونی بکشیم بعد میریم اولش من و من کرد و گفت نه نمیام بریم بگردیم منم گفتم خونه که راحت تریم حالا بیا بالا زود میریم خلاصه راضی شد من تو کونم عروسی بود اصلا تو خوابم فکرشو نمیکردم بکشونمش تو خونه رفتیم تو خونه نشست رو مبل و منم شربت درست کردم نشستم کنارش طوری که رونم چسبیده بود به رونش شربتو ک خورد دستمو انداختم گردنش دیدم سرشو گذاشت رو شونم منم از فرصت استفاده کردمو صورتشو ناز میکردم و با گوشش بازی میکردم سرشو اوردم بالا و لپشو بوس کردم دیدم چیزی نگفت لبمو گذاشتم رو لبش اولش گفت نه بهزاد نکن من باید برم دیر میشه منم گفتم عزیزم زود میریم شروع کردم خوردن لبش وااااای چه لبایی داشت دیدم اونم خوشش اومد داشت لبای منو میخورد دستمو گذاشتم رو سینش میمالیدم نفس کشیدنش تند تر شد فهمیدم حشری شده گفتم بیا بریم اتاقم خوابوندمش رو تخت و افتادم روش لبشو مک میزدم و زبونمو میکردم تو دهنش اومدم پایین تر گردنشو لیس میزدم زبونمو میکشدم رو گردنش معلوم بود خوشش اومده چشاشو بسته بود و حال میکرد بلیز خودمو دراوردم بلیز اونم دادم بالا سوتینشم دادم بالا سینه هاشو گرفتم تو دستم اوووووووففففف چه سینه هایی داشت لبمو گذاشتم روش و نوکشو مک میزدم اونم دستشو کرده بود لای موهام با لبم سینشو گاز میگرفتم زبونمو کشیدم رو شکمش رو نافشو لیس زدم شلوارشو دراوردم اومدم شورتشو درارم اولش نمیذاشت گفت تا همینجا بسه بهزاد بزار بقیش واسه دفعه های بعد تو بیا خونمون همیشه خالیه ولی من زده بود بالا دیگه نقد چسبیدم شورتشو با دستش گرفته بود من هرجور شده شورتشو دراوردم کسش یکم مو داشت ولی خیلی خوب بود پاهاشو باز کردم زبونمو کشیدم رو کسش چه بوی خوبی میداد مک میزدم اونم صدای اه و اوهش بلند شده بود تند تند نفس میکشید لبمو میمالیدم ب کسش زبونمو میزدم ب چوچولش اونن به خودش میپیچید بلند شدم کیرمو گذاشتم جلو دهنش گفتم بخور گفت دوس ندارم ولی یکم برات مبخورم سرشو کرد تو دهنش و مک میزد فقط سرشو میخورد من دستم تو موهاش بود سرشو فشار میدادم که بیشتر بخوره بعد گفتم بسه عزیزم از رو میز اتاقم کرم و برداشتم و گفتم بخواب گفت از عقب نکنیا میترسم منم گفتم نترس اروم میکنم دمر خوابید منم کیرو سوراخشو کرم زدم که راحت بره تو کیرمو میمالیدم ب سوراخش خوشش اومده بود بعد سرشو گذاشتم رو سوراخش اروم کردمش تو وااااای چه تنگ بود به زور رفت تو من تاحالا سوراخ به این تنگی ندیده بودم هدیه دیدم اروم جیغ میزنه میگه بهزاد درد داره تورو خدا در بیار گفتم یکم طاقت بیار الان عادت میکنی کیرمو اون تو نگه داشتم اونم بالشو چنگ میزد اروم شروع کردم ب عقب جلو کردن کیرم داشت دیواره های کونشو جر میداد جلو عقب میکردم اونم اخ و اوخ میکرد میگفت بسه دیگه جر خوردم من اهمیت نمیدادم و محکم تر تلمبه میزدم کیرم تا ته میرفت تو کسش صدای هدیه هم منو بیشتر تحریک میکرد میگفت جون مامانت بسه منم دیگه داشت ابم میومد کیرمو دراوردم ریختم رو کمرش حسابی خالی شدم دستمال اوردم و کمرشو پاک کردم اومدم بغلش دراز کشیدم ازش معذرت خواهی کردم و گفت اشکال نداره حال داد بعد یه لب ازش گرفتم ساعتو یه نگاهی کرد گفت دیرم شده مامانم میکشه منو خلاصه لباس پوشیدیمو بردم رسوندمش منو هدیه یه مدتی باهم بودیم و چند بار دیگه کردمش ولی بعد چند ماه جدا شدیم امیدوارم خوشتون اومده باشه نوشته

Date: March 13, 2020

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *