مردم آزاران نامدار۲ ۱

0 views
0%

بخش اول به خاطر استقبالی که از فصل اول شد و بیشتر به خاطر حرص دادن دوستام که هوارشون در اومد که چرا اسما رو تغییر ندادی تصمیم گرفتم فصل دوم رو هم به خوردتون بدم البته وقایع این فصل به شش ماه قبل از جریانات فصل اول بر میگرده جریان از یک پنج شنبه عصر شروع میشه که تلفنم زنگ زد منم خواب بودم حال جواب دادن نداشتم اینقدر زنگ زد که با چشم بسته برداشتم گفتم الو دیدم مادر ارش اسکل تپه است با لحن خواب الود گفتم بفرمایید گفت چشمم روشن معتاد هم که شدی گفتم بله این دیگه از کجا در اومد گفت از تن صدات پیداست گفتم خانوم از خواب پاشدم صدام اینجوریه حالا امرتون گفت من میخواستم یکم مادرانه نصیحتت کنم منم تو خوابو بیداری گفتم ملت دوست دخترشون زنگ میزنه بیدارشون میکنه برای سکس تل به ما زنگ میزنن بیدار شیم غر بشنویم با یه لحن رنجیده گفت چیزی فرمودین گفتم حالا امرتون جواب داد پسرم زندگی قشنگه بالا پایین داره اما قرار نیست هر مشکلی که پیش میاد شما کم بیارید اخه خود کشی هم شد کار من یهو خواب از سرم پرید پرسیدم خودکشی چیه گفت ارش همه چیو برای من تعریف کرده می دونم میخواهید خود کشی کنید پسر من به خاطر اینکه شما تنها نباشین کاری دست خودتون ندین الان دو ماهه شبا خونه نیومده هر وقت میگیم بیا خونه میگه شما حتی نامه هاتونم نوشتین دادین بهش که بعد از مرگتون بده به صاحباشون می ترسه یک شب تنهاتون بزاره شرمنده پدر مادرتون بشه گفتم خانم اولا من تا وقتی همه دورو وری هامو مخصوصا اون ارشو نکشم جایی نمیرم دوما من گربه نمیدم دست پسر شما ببره بیابون ول کنه نامه خود کشیمو بدم بهش ادم قحطه مگه سوما می تونم بپرسم من برای چی قراره خودمو بکشم گفت خودتو به اون راه نزن ما از جریان نامزدت که به خاطر اون پیرمرده ولت کرده خبر داریم میدونیم یک هفته مونده به عروسیت همه چی به هم خورد داد زدم عروسیم کردم مگه من چقدر خوابیدم گفت به هر حال مشکل دارید برید پیش روانپزشک پسر منو ول کنید بیاد خونه اینجوری درست نیست جریانو کامل نمی دونستم اما فهمیدم ارش اسکل تپه یه جاییو پیدا کرده شبا خراب میشه اونجا جاکش برای خونه نرفتنش هم منو بهونه کرده رگ مردم ازاریم زد بالا گفتم خانوم شما حق دارید وقت اون رسیده که حقیقت رو بدونید شما باید به نبودن پسرتون عادت کنید بالاخره قراره ما با هم زندگی کنیم مادرش گفت چی میگی با یک لحن خیلی جدی گفتم صحیح این بود که میزاشتم پسرتون خودش بهتون میگفت اما حالا که کار به اینجا رسیده بدونید که ارش گی است و ما چند ماهه به سفارت درخواست پناهدگی دادیم قبول کنن با هم از ایران میریم گفت چی میگی تو گفتم اقاتون که میگه کامپیوتر پسرتون رو چک میکنه از اینکه همه فیلم سوپراش گی است متوجه علائق جنسیش نشدین تاحالا درضمن کدوم مردی اینقدر عطر زنونه میزنه به خودش قرار بود قبل از رفتنمون خودش بهتون بگه به خاطر علاقه زیادش به منه که داره با من زندگی میکنه خانم تنها کسی که من تاحالا ازش تقاضای ازدواج کردم خود ارش است نامزد دیگه ای ندارم گفت یعنی تو هم همجنس بازی گفتم من به هر دوجنس تمایل دارم اما کلا هر مرد با سلیقه ای که یکبار پسر شما رو لخت دیده باشه از بین هزاران دختر ارش رو ترجیح میده اینجور وقتا کلید سرکار گذاشتن طرف اینه که خیلی جدی و با احساس صحبت کنی مادر ارش لال شده بود گفتم به هر حال هر شکی که دارید دیدن محتویات کامپیوتر ارش همه چیزو روشن میکنه و خدا حافظی کردم دوستان من نمی دونستم ارش رو کامپیوترش فیلم سوپر گی داشت یا نه اما داریم راجع به ارش حرف میزنیم صد در صد اینقدر کسشعر رو لپ تاپش داشت که باباش با دیدنشون سنگین کونش بزاره بعد به ارش زنگ زدم و گفتم کیر هر کی دستته یزارش زمین گمشو بیا اینجا گفت کار دارم نمیتونم جواب دادم یا میای یا من میرم خونتون راجع به خودکشیم با مادرت حرف میزنم نیم ساعت وقت داری شاسمیخ خان سه سوت خودشو رسوند و توضیح داد که دو ماه پیش با یک دختر شهرستانی اشنا شده که اینجا دانشجوئه و با سه تا دختر دیگه خونه دانشجویی گرفتن این طبق روال عادی دوستی هاش روز دوم دوستی برای دختر گوشی میخره و دختر رو برای خرید لباس میبره و همون هفته اول جلوی دختره به یکی دیگه شماره میده دختره شاکی میشه اینم میگه من عادتمه از چند دختر همزمان پشتیبانی مالی سنگین میکنم مزایای شما سر جاشه دختره شب جریانو به همخونه هاش میگه که این تو همین هفته اول چند میلیون خرج من کرده اما میخواد با بقیه هم باشه دخترا میگن اگر این اینجوریه و واقعا اینجوری خرج میکنه بیارش اینجا اون چند تا دختردیگه خود ما باشیم ارش برای صرف شام به خونه دانشجویی میره و دخترا پیشنهاد رو مطرح میکنن ارش قبول میکنه فرداش میبرتشون پاساژ علائدین و برای اون سه تای دیگه هم گوشی میخره طی دو ماه ارش اجاره خونه قبض اب برقو تلفن پول تو جیبی و حتی شهریه هر چهار دختر رو موقع ثبت نام پرداخت میکنه یخچال رو پر می کنه و هر شب شام از بیرون میگیره و با خودش میبره اونجا نصاب میاره ماهواره براشون نصب میکنه هر شب میرفته اونجا شام می برده دسته جمعی میخوردن ماهواره میدیدن و نوبتی با یکی از دخترا تو تنها اطاق خواب اونجا شبو میخوابیده که ظاهرا یک شب تو همون هفته اول یه فیلم ترکی میبیه که یه پادشاه لخت شده و با چند تا از کنیزاش تو حوض داره حالشو میبره اینم میگه منم اینجوری میخوام دخترا میگن ما تاحالا جلوی هم کاری نکردیم اینم میگه شما همخونه اید دیر یا زود لخت همو میبینید چرا امشب نباشه خلاصه دسته جمعی میرن حموم و از اون شب جاشونو می اندازن جلوی تلویزیون پنج نفری با هم می خوابن مادر ارش که از خونه نیومدن این اسکل شاکی بوده میگه کدوم گوری میری هیچ شبی خونه نمیای این مسخره هم به اقتباس از سیروس قضیه نامزد داشتن منو مطرح میکنه جهت اطلاعتون چند وقت قبلش سیروس سعی میکنه دو تا دخترو تو یه مهمونی با هم بلند کنه که چون اونا از مهمونی بیمزه ارش خسته شده بودن راه نمیدن و میگن میخوایم بریم سیروس میگه اینجا جون یک انسان مطرحه دوست من نامزدش یک هفته مونده به عروسی تو تصادف کشته شده الان دپرسه بیاین دسته جمعی بریم بام تهران حالو هواش عوض شه چون همش راجع به خودکشی حرف میزنه خلاصه اونا هم از روی ترحم قبول میکنن من بد بخت داشتم یه گوشه ای سیب کوفت میکردم که این اومد گفت سوتی نده نامزدت تو تصادف یه هفته مونده به عروسی کشته شده الان دپرسی و قصد خودکشی داری منو اون دو تا دختر داریم میبریمت بیرون حالت عوض شه تا میتونی خفه خون بگیر و فقط مثل بز سرتو تکون بده الانم تا حواسشون نیست یه وشگون هم از تخمت بگیر یکمی اشک بریزی قضیه حیثیتیه خلاصه ما رو برد بام تهران تخت گرفتیم و کباب نشستیم اینم عین این نقال ها که تو قهوه خونه قصه رستمو سهرابو تعریف میکنن قصه عشق ناکام منو شروع کرد تعریف کردن حرومزاده اینقدر خوب تعریف کرد اشک دخترا که در امد هیچ منم یهو دیدم چشمام خیس شده بعد پاشد بره حساب کنه که دید پول نداره منو صدا کرد رفتم پول بدم پای صندوق ازم پرسید تو دیگه برای چی داری گریه میکنی منم گفتم خودمم نمی دونستم اینقدر بدبختم یه مشتری داشت بحث میکرد با صندوقدار که حساب من اینقدر نشده سیروس گفت کار این که تموم شد تو حسابو بده بعد بیا پایین من الان با دخترا میرم دم ماشین یکمی هم موقع اومدن لفتش بده اینا که تا این ساعت شب بیرونن مشکل خونه رفتن ندارن ببینیم میشه مخشونو زد امشبو بیان خونه ما بهمون بدن یا نه گفتم پس بابات چی گفت رفته خونه داداشم اینا شب نمیاد خلاصه ما حسابو دادیم اومدیم پایین جایی که ماشین سیروس پارک بود دیدم زرشک جای پارک خالیه فهمیدم مثل گربه که میبرن تو بیابون ولش میکنن اینا هم منو تو کوه جا گذاشتن ضد حال سنگین تر وقتی بود که فهمیدم اون ساعت دو نصفه شب که هیچ وسیله نقلیه عمومی نیست باید چقدر پول اژانس بدم که برم خونه یعنی گریم در اومد اینبار اشک هام واقعی بود ارش به اقتباص اون جریان که سیروس نامرد با جزییات برای همه تعریفش کرده بود و همه به ریشم خندیده بودن به مادرش گفته بود من نامزد کردم با این فرق که تو ورژن ارش یک پیرمرد دندونپزشک که یکسال از پدر دختر بزرگتر بوده از امریکا میاد نامزد منو قر میزنه و دختره به خاطر پول و امریکا به عشق ما پشت میکنه و منم نامه های خودکشیمو می نویسم و چون ارش بهترین دوست من تو تمام دنیاست نامه ها رو بهش میدم که بعد از مرگم بده به خانوادم گفتم اسکل خوب می خوای به پدر مادرت دروغ بگی بگو اصلا خدا پدر مادرو به جونورایی مثل ما داده که بزاریمشون سر کار منو برای چی قاطی میکنی حالا منو هم قاطی کردی قبول حداقل بهم بگو داستان چیه حواسم باشه سوتی ندم تو که میدونی پدر مادرت شماره منو دارن من با پدر مادر ارش رابطه خاصی دارم مثلا یکار رفته بودم خونه ارش اینا یه دختر اونجا بود به اسم شیوا که تو هند فیریوتراپی میخوند برای تابستون اومده بود ایران من مثل ماست افتاده بودم رو یکی از مبلا ارش گفت چته گفتم ماساژ لازمم گفت شیوا جان اینو ببر اطاق من بسازش رفتیم تو اطاق دختره قولنجمو کامل شکست بعد هم جوری ماساژم داد که خوابم گرفت وقتی رفت من خواستم یک چرت کوتاه بزنم که خوابم برد وقتی بیدار شدم همه جا تاریک بود اول نفهمیدم کجام فقط یه نور قرمزی تو تاریکی بود منم کف زمین بودم اولین حدسم این بود که رفتم جهنم فکر کردم خوب بالاخره وقتش بود بعد یادم اومد کجام پاشدم دیدم نور مال صفحه رادیو ساعت ارشه با چشم نیمه بسته رفتم تو سالن دیدم ارشو پدر مادرش دارن پشت میز شام میخورن باباش پاشد از جاش گفتم راحت باشید خونه خودتونه بابای ارش گفت می دونم خونه خودمه تو اینجا چه غلطی میکنی یکمی فکر کردم دیدم هیچ جواب مناسبی ندارم بدون یک کلمه حرف یا خداحافظی از خونه امدم بیرون تا ونک پیاده اومدم هوای خنک به کلم خورد یکمی حالم جا اومد دیدم یکی از این پیرمردا که سطل اشغالو هم میزنن داره منو نگاه میکنه با دندون های یک خط در میونش هر هرمیخنده به بدنم نگاه کردم دیدم دکمه های پیرهنمو نبستم از ملا صدرا تا ونک با تن لخت اومدم دکمه هامو بستم ماشین گرفتم رفتم خونه ولی هر وقت پدر مادر ارش منو بعد اون جریان دیدن یه مزخرفی بارم کردن که مثلا شبا که درو پنجره رو می بندیم بخوابیم زیر مبل و تو کابینت هم رو هم نگاه میکنیم تو جا نمونده باشی خلاصه ی صمیمیت مبتنی بر متلکی بینمون هست که من معمولا تلافیشو سر ارش در میارم ارش پرسید سوتی که ندادی حالا منم گفتم خیالت تخت برو خونه بدبخت نمی دونست باباش دم در کیر به دست منتظرشه گفت نمیشه میخوام با دخترا برم رستوران منم گفتم قول دادم امشب بفرستمت خونه باید حتما بری به دلم برات شده امشب یکی از فانتزی هات به واقعیت می پیونده دوزاریش نیوفتاد گفت وقت رفتن پیش دخترا رو ندارم مستقیم میرم خونه جهت اطلاع شما یه بار با رفقا نشسته بودیم ارش اومد گفت دیشب سکس محارم رو تجربه کردم منم گفتم بزار حدس بزنم بابات سیگار دستت دید همه بهش خندیدن گفت نه عوضیا با دختر خالم خوابیدم بچه ها گفتن اخه شاسکول تو معنی محارم رو می دونی که زر میزنی اون شب به خنده گذشت اما یه حسی بهم میگفت با این اشی که برای ارش مادر مرده پخته بودم پاش برسه خونه ایندفعه راستی راستی تجربش میکنه ادامه نوشته

Date: May 26, 2019

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *