مردم آزاران نامدار ۱

0 views
0%

دوستان گرامی این دهمین خاطره ای است که اینجا می نویسم اما قبل از شروعش باید بگم این یکی با همه نوشته هام فرق داره جوری که اگر خودم از نزدیک در جریان همه چیز نبودم باور نمی کردم تو نوشته های قبلیم دوستان کامنت های متفاوتی گذاشتن اما هیچ کدوم منو به دروغ گفتن متهم نکردن چون می خوام این سابقه روحفظ کنم تصمیم گرفتم اول یک نمونه مختصری از شخصیت ارازل اوباش درگیر در اون جریان براتون بنویسم که بفهمید با چه جور جونورایی طرفید بعد خاطره اصلیو براتون بگم شاید باور این قضیه با وجود متفاوت بودنش براتون راحت تر بشه برای اینکه حوصلتون سر نره در قسمت های کوتاه اپ کردم امیدوارم خوشتون بیاد خودم از دوره بچگی یه سری بچه محل داشتیم یکی از یکی کرمو تر که همیشه تو محله ول می گشتن و دنبال موقعیت برای مسخره بازی بودن مثلا یه بار که قسمت فلزی مستطیل شکل بالای لوردراپه که به سقف چسبیده مال یکی از اطاقها خراب شد به خواست پدرم اونو بردم بدم که تعمیرش کنن دسته جمعی تو خیابون دنبال من راه افتاده بودن من در حالی که اون مستطیل فلزی دراز رو شونم بود جلو میرفتم یادمه یه دبیرستان دخترانه تعطیل شده بود چون اون زمانها یکم خجالتی بودم برای اینکه چشم تو چشم دخترا نشم تو خیابون کنار جوب راه میرفتم این کسخلا چند قدم عقب تر میومدن تمام مسیر رو که حدود نیم ساعت پیاده روی بود خیابان یکطرفه اینا چند لحظه یکبار بطور هماهنگ داد می زدن ای پرده می زنییییم دخترا هم هر هر میخندیدن و با اینا تیکه ردو بدل می کردن تا اینکه یه زن سن بالا که باورش شده بود من راست راستی کارگرم اومد قیمت پرسید این کونکشا که تا تونستن بار پیرزن بیچاره کردن که تو این سنو سال هنوز پرده داری و هزار تا کس شعره دیگه من از زور خجالت هی تند تند راه میرفتم که اینا رو جا بزارم که نمی شد یا یک مورد دیگه که مربوط به سال اخر دبیرستانه و تا امروز هم ادامه داره تو محله ما یک زن ایرانی خیلی خوشگل بود که با یک مرد تاجر اهل ترکیه ازدواج کرده بود و صاحب یک پسر شده بودن به اسم ایدین که مثل باباش موهای طلایی و چشم ها ابی تیره داشت همه بچه محلا ارزو داشتن این بچه ساله رو بکنن و میگفتن از همه دخترای محل خوشگلتره واقعا بود تا اینکه یک پنج شنبه از مدرسه اومدم مادرم طبق معمول موقع خریدمنو هم برد تا به عنوان خر و گاری ازم استفاده کنه خریدهاشو بیارم موقع برگشتن یه فرعی مونده به خونمون با ایدین و مادرش رو برو شدیم و طبق معمول خانمها شروع کردن به غیبتو حرفای خاله زنکی که ایدین گفت مامان دستشویی دارم بریم مادرم گفت ایدینو ببر خونه دستشوییشو بره کیسه های خرید دستت رو هم بزار خونه برگرد کیسه های دست منو بگیر موقعی که خواستیم از خیابون رد بشیم ایدین مچ دست منو گرفت رد شدیم هم ول نکرد رسیدیم درو بازکردم ایدین رفت تو دیدم 2 تا ازبچه های مردم ازار محل از اونور خیابون دیدن ایدین اومد خونه ما من خرید ها رو گزاشتم زمین ایدین هم دستشوییشو رفتو بر گشتیم کلا 5 دقیقه نشد موندنمون دقیقا 7 روز بعد از این جریان خانواده ایدین برای همیشه به کانادا رفتن و بدبختیای من شروع شد کسمخ های محل این دو تا جریانو به هم ربط دادن و گفتن کیر فلانی معجزه میکنه چند سال این خانواده لنگ ویزا بودن تا ایدینو برد خونشون کرد سر یک هفته اقامتشون جور شد خلاصه هر کی به ما می رسید یه مزخرفی بارمون می کرد یکی میگفت دمت گرم ما رو هم یه انگشت بکن بریم دبی میگن کنسرت فلان خوانندس اون یکی میگفت بیا یکم در ما بمال ترکیه رو ببینیم سومی میگفت تا ته کردی تو رفتن کانادا اما ما تا انگلیس بیشتر نمی خوایم بریم بیزحمت شب بیا نصفشو فرو کن تو کون این بابای ما ویزامون جور شه اما فقط قبلش با خودکار رو کیرت سانتیمتر ها و میلیمترها رو با دقت و چراغ قوه علامت گزاری کن بیشتر از نصف فرو نکنی میوفتیم تو اقیانوس خلاصه هرکی از بغل دست ما رد میشد یه مزخرفی بارمون میکرد و هرهر میخندید شده بودیم سوژه خنده اهالی محل اما بزرگترین ضربه رو وقتی خوردم که پیرمرد سگ اخلاق اطوشویی محلمون اومد سراغم این عوضی از اون پیرمردای سگ حشر بود که معلوم بود جوونیاش به صغیرو کبیر رحم نمی کرده با وجود اینکه نزدیک 70 سالش بود همیشه جلو در مغازش میشست و به دختر مدرسه ای های ساله تیکه می انداخت و می گفت بیاین تو مغازه اطو کردنو یادتون بدم همیشه اخم داشت صورتش خلاصه از اون ادما بود که همه قسم میخوردن که حتی در دوران نوزادی روی مادرش هم نخندیده چند باری به خاطر سلام علیکش با پدر بزرگم بهش سلام کردم که جواب نداد دیگه سلام نکردم به پدرم گفت پسرت خیلی بی ادبه تو روی من نگاه میکنه اما سلام نمی کنه بابام توبیخم کرد منم دیگه از این ور خیابون رد میشدم که نبینمش سر جریان ایدین یه روز وقتی داشتم از دبیرستان میومدم از اونور خیابون منو دید بدو بدو از خیابون رد شد اومد جلو به من سلام کرد جلوتر امد دست به سرم کشید برای اولین بار در زندگیش لبخند زد و گفت جان پسرم راستشو بگو چیکار کردی کل محله می خوان بهت بدن یعنی کمرم شیکست ارش فامیلیش تپه بود اما همه بهش میگفتن اسکل تپه تو اینترنت صفحه فیس بوک یک دختر بی نهایت خوشگل رو پیدا میکنه که عکس های زیادی از خودش گذاشته اما اخرین پستش این بوده که به شدت پول لازم شدم فوری هر کی می تونه کمکم کنه پیام خصوصی بده که ده ها پسر خنگ شماره گذاشته بودن تو بخش کامنت ارش پیام میده طرف انلاین بوده میگه چقدر می خوای طرف میگه 700 تومن ارش به شرط سکس قبول میکنه میگه بیا خونمون دختره میگه من نمیام ده تا پسر میریزین سرم اخرم میگید تو باید پول بدی دختره میگه پدرم یه ساختمون داره که چند ساله نیمه کاره مونده طبقه سومش یک اطاق است که در و قفل داره یک سری وسایل توشه من کلیدشو دارم بیا اونجا اینم میره تا میرسه طبقه سوم میبینه یه زن با مانتو روسری داره از پنجره بیرونو نگاه میکنه با خوشحالی میره طرفش که زنه بر میگرده و ارش میبینه یک پیرزنه سالست تا میاد سوال کنه چهار مرد حدود چهل ساله هیکلی میریزن سرش به حد مرگ می زننش ارش فکر می کنه به خاطر پوله دست میکنه جیبش چک پولها رو پرت میکنه جلو میگه پولو می خواید بردارید اما اونا به پول توجهی نمی کنن و همچنان میزننش وقتی خسته میشن چک پولهای روی زمین افتاده رو ساعتشو کیف پولشو عینک افتابی جلیقه چرمی کفش های ال استار چرمشو که قسم می خورد 250 دلار تو دبی پولشو داده موبایلشو و خلاصه همه چیزشوازش میگیرن و ولش میکنن ارش یک ساعتی کف زمین ولو بوده وقتی حالش جا میاد با پای برهنه و خونین خودشو میرسونه به یه سوپرمارکت و میگه دزدا لختش کردن طرف میگه زنگ بزنم صدوده میگه نه فقط اجازه بده به خونمون یه زنگ بزنم تلفن میزنه خواهرش میاد دنبالش میبرتش درمانگاه چند روزبعد پنج شنبه بود من از سر کار اومده بودم داشتم چرت می زدم که دیدم زنگ میزنن رفتم دم در دیدم ارش با صورت کبود لب جر خورده و بخیه خورده در حالی که پوست پای چشم چپش کاملا رفته بود و قشنگ میتونستی گوشت قرمز زیر پوست پای چشم رو ببینی جلو دره خواهرش هم تو ماشین بود جریانو گفت اخرشم شروع کرد ناله کردن که پولمو بردن موبایلمو بردن و من همیشه از خواب که پا میشم بی نهایت اخلاقم سگیه تا یک ساعت اصلا نمیشه باهام حرف زد چون خیلی بی ادبم مثلا یکبار جمعه که شادی نامزد برادرم برای اولین بار اومده بود خونه ما من لنگ ظهر از خواب پاشدم برم دستشویی مادرم گفت شادی کن فلان چیزت گم شده بود پیدا شد منم با لحن سگی تازه از خواب پاشدنم بلند گفتم شادیو داداشم باید بکنه نامزد اونه یهو دیدم یه صدای دخترونه گفت سلام اقا برگشتم دیدم زن داداشمه یعنی مردم از خجالت اون لحظه از شدت شرمندگی چپیدم تو دستشویی درو بستم حالا عربده هایی که وقتی من اون تو بودم داداشم کشید و فحشایی که از پشت در بهم داد بماند خلاصه ارش همینجور ناله می کرد منم برای اولین بار در زندگیم بعد از خواب پاشدن احساس خوشحالی و سرحال بودن می کردم همین جور که ارش نق میزن نیش من هی بیشتر باز می شد کفشمو بردن جلیقم بردن کیفمو بردن حرفاش که تموم شد من با یک لبخند بزرگ گفتم کونتم گذاشتن داد زد مسخره بازی در نیار اون رفیقت که باشگاه داره زنگ بزن بگو ده بیست تا از رفیقای رزمی کارشو بیاره یک نیروی رزمی تشکیل بدیم بعد با فیس بوکت با این دختره قرار بزار وقتی رفتی سر قرار گردن کلفتا میان بزننت من هم با نیروهام حمله میکنیم لتو پارشون می کنیم پیرزنه رو جلوی همه لخت می کنم می کنمش اون گردن کلفتها رو هم لخت مادرزاد میکنیم چوب تو کونشون می کنیم همشونو بدون لباس ول میکنیم که تلافیش در بیاد منم گفتم باز تو دو دست کال اف دوتی بازی کردی جو گرفتت با نیروهات حمله میکنی جناب تیمسار برو خدا شفات بده خلاصه پیچوندیمش اما این اخر بدبختی های ارش فلکزده نبود ظاهرا در همون زمان که این اتفاقات میوفتاد پدر ارش که بساز بفروش بود یک عمله داهاتی رو میزاره بالاسر ساختمون تازه تموم شدش که مردم میان خونه ها رو نشونشون بده عمله هم یک دست لباس گرونقیمت حالا می دزده قرض میکنه هر چی ردیف میکنه تنش می کنه و به خانواده هایی که با دختر جوون میومدن موقع نشون دادن واحد ها سه تا دروغ می گفته اول هی میگفته بابا ساختمان بد نمی سازه دوم میگفته ما که برادر خواهر نداریم زحمت همه کارها رو دوش ماست سوم میگفته بابا همیشه هفت هشت تا ساختمون در حال ساخت داره اینجا رو سپرده به من خلاصه اینکه من تک فرزند یک بساز بفروش دونه درشتم و وارث کلی ثروت بعد تو یک فرصت مناسب شمارشو جوری که دختر ببینه میزاشته لب یکی از پنجره ها دختر هم اگر اینکاره بوده یواشکی بر میداشته تا اینکه موفق میشه دختر یکی از این گداگودوله های پایین شهری رو که روز تعطیلشون الکی میرن خونه های بالا شهرو ببینن که مثلا ما هم ادمیم با موتور سیکلت خانواده چهار نفری میرن خونه میلیاردی ببینن رو به ساختمون بکشونه و بکنتش فرداش که بابای ارش طبق معمول میره سر بزنه تا کلید می اندازه درو باز کنه میبینه یک ادم کچل قد کوتاه ریشو با یک کت کهنه از یک پیکان سبز داغون مال زمان شاه پیاده میشه و بدو بدو میاد جلو با لحجه غلیظ شهرستانی می پرسه اقای فلانی میگه بله میگه ارش پسر شما دیروز دختر منو اورده تو این ساختمون بی ابروش کرده حالا امدم که برای خواستگاری هماهنگ کنیم میگه اشتباه گرفتی میگه مگه شما اقای فلانی نیستی که فلان جا و فلان جا ساختمون داری مگه اسم پسرت ارش نیست مگه پسرت حسابداری نخونده خلاصه کلی نشونی میده بابای ارش میبینه همش درسته زنگ میزنه ارش اتفاقا اونروز ارش گوشیشو خونه جا گذاشته بوده جواب نمیده طرف میگه دو تا راه داری یا میای خاستگاری دخترمو برای پسرت میگیری دو تا هم خونه تو همین ساختمون یا یه جای بهتر میدی بین خودمون مشکلو حل میکنیم یا میرم شکایت میکنم ساعت 9 شب که همه خونن جلوی همه همسایه ها پسرتو با دستبند و پس گردنی میبرم ابروت تو کل محله بره بابای ارش میپرسه حالا برای چی 2 تا خونه میگه یکی برای عروسو داماد یکیم خودم بر میدارم ما نمی تونیم از بچمون دور باشیم خلاصه بابای ارش میگه عصری بیا خونه ما ببینیم چیکار باید بکنیم عصری بابای ارش میاد خونه ارش هم یک ربع بعد میرسه تا میرسه باباش میگه امروز بابای دوست دخترت اومد جلو ساختمون ابروی منو برد مرتیکه ادمت میکنم بابای ارش خیلی هیکلیه پدر بزرگ ارش زورخانه داشته باباشم جوونیاش کلی اونجا ورزش کرده اما ارش به مادرش رفته ریزنقشو کوچولوئه خلاصه باباهه کمربندو میکشه و مثل خر میزنتش ارش مادر مرده هم چون فکر می کرده بابای ارام دوست دخترش اومده صداش در نمیاد تا اینکه زنگو می زنن کچل داهاتی با زنو دختر کیریش میان تا میاد تو میگه به خاطر این ابروی منو بردی ارش میبینه دختره رو نمیشناسه قسم پشت قسم که من تاحالا اینو ندیدم دختره هم میگه این نبود اون یکی پسرتون ارش بوده بابای ارش میگه من همین یک پسرو دارم ارش همینه کچل داهاتی میگه شما تهرونیا فکر میکنید شهرستانیا هیچی حالیشون نیست رفتی بچه خواهرتو یا یکی دیگه رواوردی که ما فکر کنیم اشتباه گرفتیم و ما رو دک کنی بابای ارش بهش میگه برو مدارک شناساییتو بیار اینم میره همه رو میاره نشون میده کچل داهاتی میگه اینا جعلیه بابای ارش میگه مرتیکه خر کارت ملی هوشمند و کارت پایان خدمت هوشمند قابل جعل نیست در ضمن تو صبح امدی در خونه از صبح تاحالا میشه این همه مدرک جعل کرد یارو میگه پول بدی همه چی میشه میگه این تابلو نقاشی به دیوار چی اینم از صبح تاحالا کشیدیم جهت اطلاعتون مادر ارش از اینکه قدش خیلی از شوهرش کمتره و همه تو فامیل میگن این مرد قد بلند هیکلی به خاطر ثروت زیادت توی کوتوله رو گرفته بی نهایت شاکی بوده خانواده رو میبره اتلیه عکس خانوادگی میگیرن بعد عکسو میده به یک نقاش تابلوی بزرگی میکشه که توش زنو شوهر هم قدن و بچه هاشون ارش کوتوله و خواهر قدبلندش که به باباش رفته هم قدشون یکی است مادر خانواده که قدش نصف دخترش است تو تابلو از دخترش قدبلند تره این تابلوی بزرگ به دیوار سالن پذیرایی است بعد پدر ارش از دختر میپرسه تو اصلا کجا پسر منو دیدی ادامه نوشته

Date: June 6, 2019

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *