مردم آزاران نامدار ۲

0 views
0%

قسمت قبل دوستان دیروز داشتم سایت رو جستجو می کردم دیدم بعضی نویسندگان قدر این سایت کتگوری خودشون رو دارن تو بخش داستان ها که با نام نویسنده از بقیه داستان ها جدا شده امیدوارم شما اینقدر نوشته هامو بپسندید که اسم منم برسه جزو اونها به هر حال با ارزوی شبی خوش قسمت دومو تقدیمتون میکنم دختر میگه وقتی ساختمون رو نشونمون میداد اینجا بابای ارش می فهمه داستان چیه زنگ میزنه کارگر سرایدار میاد میگه اینه میگه اره میگه کارت شناساییتو نشون بده کارگره میگه توضیح میدم اقا توضیح میدم که بابای ارش یه کشیده سنگین میزنه زیر گوش عمله که می خوره زمین از جیبش کیف پول و کارت شناساییشو در میاره میده به بابای دختر میگه اسم این یارقلی شاید هم قلی یار دقیقا یادم نیست کدوم است نه ارش پسر من هم نیست سرایدار قبلیم بود که همین الان اخراج شد یارو شروع میکنه التماس که منو بیرون نکن جای خواب ندارم بابای دختر که تا چند دقیقه پیش هارتو هورت میکرده یهو تن صداش عوض میشه میگه حالا شما مردونگی کن پول عمل رو بده عمل جراحی پلاستیک ترمیمی بابای ارش هم خندون میگه چرا پول عمل پول عروسیو میدم دختر میگه این جای خواب هم نداره زنش بشم بابای ارش میگه تهران جا نداره باهاش میری روستا عروس دهشون میشی دختره میگه من ده نمیرم بابای ارش هم میگه پس راهش اینه که اینو ببرین خونتون با شما زندگی کنه سر سفرتون بشینه کچل داهاتی پا می شه میگه اصلا ما نخواستیم میرم که بابای ارش میگه من فردا صبح میرم کلانتری از تو شکایت میکنم و ادعای حیثیت میکنم اینا رو میبرم پزشکی قانونی تا عقدشون نکنم و طرف دامادت نشه بی خیال نمی شم و چون شما نمی تونید دور از بچتون باشید اشاره به حرف صبح کچل داهاتی که باید دو تا خونه بدی بهمون نزدیک هم باشیم این هم از این به بعد نون خور خودت میشه و با تو زندگی می کنه اونا میرن بعد ها وقتی پدر ارش این جریان رو در حضور ارش برام تعریف کرد گفتم به نظر شما کل جریان بی معنا نمیاد هیچی مشکوک نیست ارش داد زد تو همه جا باید ادای شرلوک هلمز رو در بیاری باباش گفت منظورت چیه من گفتم زمان بندی طرف امروز ساعت چهارو نیم بعد از ظهر رفته تو ساختمون داده بعد باباش فردا صبح اول وقت پشت در منتظر شما بوده ببینم دختری که برای اولین بار کس میده شب که میره خونه چیزی رو پیشونیش مینویسن یکمی سریع پیش نیومد این جریان پدر ارش پرسید چی میخوای بگی گفتم به نظر من این داهاتی پشکلیا با هم هماهنگ بودن کس دادن دختر ساعت چهار کشف جریان همون شب توسط پدرش اومدن پدر فردا صبح و 2 تا خونه خواستن هماهنگی برای خاستگاری همونروز عصر فکر میکنم کل جریان کلاه برداری حساب شده بوده فقط طرفشونو اشتباه گرفته بودن به هر حال خوشحالم که به خیر گذشت ارش مادر مرده که ظرف چند روز 2 تا کتک سنگین خورده بوده تصمیم میگیره بره خونه بهروز برای ادم جمع کردن و گرفتن انتقام پیمان از زمان سربازی بهش میگفتیم یابو شغلش نصاب بود و بچه میدون ازادی اما نصاب خوبی نبود همیشه هم التماس دعا داشت که شمارشو به همه بدیم هر جا که میرفت نصب بار اولو اخر میشد اما کسی نمیدونست چرا تااینکه یکروز صبح ساعت ده داییم زنگ زد فلانی خودتو برسون خونه ما رفتم اریا شهر گفت زن داییت منو گروگان گرفته که ماهواره قطعه باید نصاب بیاری درستش کنه روشن کنه تحویل من بدی بعد اجازه داری بری سر کار نصاب همیشگیمون گوشیش جواب نمیده تو بمون به جای من گروگان باش ساعت یازده است من هنوز سرکار نرفتم من زنگ زدم یابو اونم گفت یه نصب شهرک غرب داره انجام بده میاد به مدت 3 ساعت من هی زنگ میزدم کجایی مسخره مگه یه نصب چقدر کار داره اگر مامورای فرودگاه جده گرفتنت بگو بیام کمکشون می گفت هنوز تموم نشده کار داره زن داییم یک نفس غر میزد که من یک سری سریالهامو روز میبینم خودت درستش کن منم میگفتم نصب بلد نیستم اخر برای اینکه از غرغرش فرار کنم رفتم پشته بوم دیدم پایه شکسته و دیش جابجا شده هلش دادم عقب دو تیکه پایه که به هم چفت شد جیغ زد از پایین درست شد با هماهنگی رفتم در خونه پیمان اینا یک پایه نو از مادرش گرفتم مادرشم کلی غر زد که براش تو کارگاه اهنگری کار پیدا کردیم نمیره خلاف میکنه اخر میگیرنش پایه رو گرفتم بعد رفتم از مصالح فروشی سیمانو گچ و کاشی خریدم که پایه رو سفت کنم یه قوطی رنگ هم برای اینکه جای پایه قبلی رو روی زمین علامت گزاری کنم گرفتم با بدبختی اوردم خونه بار سنگینو تو گونی درو که باز کردم مادر بزرگم دید گفت اینا وسائل بناییه گفتم اره گفت چیکار میخوای بکنی تو خونه من گفتم می خوام رو پشت بوم یک زیر زمین بسازم بنده خدا اختلال حواس داره منم هر وقت میرم خونه داییم اینا مثل اش شعله قلم کار مغزشو هم میزنم جیغ زد غلط کردی نمیشه محلش نزاشتم رفتم پشت بوم اونم موبایل زن داییمو برداشته بود زنگ زده بود به داییم جریانو گفته بود داییم خندیده بود گفته بود باز این گذاشتت سر کار خلاصه پایه رو عوض کردم کردم یه دوش گرفتم رفتم پاتوق دیدم پیمان یابو اونجاست گفتم به هزارپا داشتی میدادی این همه ساعت صاحب پاتوق گفت مغازه الکتریکی چرا هوار میکشی گفتم از صبح الاف اینم معلوم نیست کجا رفته بود بده که نیگرش داشتن نزاشتن بیاد خود ماهواره رو پرتاب میکنن فضا اینقدر طول نداره گفت رفتم یه خونه تو شهرک 2 تا دختر داشتن یکی از یکی کس تر و ول تر فقط مشکل این بود که باباشونم تو خونه بود یهو از دهنش در رفت که پرواز داره باید بره منم برای اینکه دیرش بشه بره هی معطل میکردم که با کسا تنها بمونم اخرش باباهه قاطی کرد گفت نصب نمی خوام گمشو بیرون پولمو هم عمدا انداخت رو زمین که بر دارم مرتیکه بی شعور گفتم بعد از ما شاکی میشی که چرا بهت میگیم یابو برای همین کاراته دیگه راهش این بود که سریع نصبو انجام میدادی باباهه پولتو میداد قبل از رفتن یک دم باریکی پیش گوشتی چیزی تو پشت بوم مخفی میکردی مثلا پشت دیش بعد میومدی بیرون کشیک میکشیدی باباهه خیالش که راحت میشد میرفت بعد تو میرفتی زنگ خونه رو میزدی که یک چیزی جا گزاشتم میرفتی بالا پیش کسا باهاشون تنها میموندی یهو پیمان دو دستی زد تو سرش روشو کرد به اسمون گفت اخه چی میشد یکمی از هوش جهنمی اینو به من میدادی گفتم مادرت میگه نمیری اهنگری گفت برو بابا من صبح تا شب لای زنو دخترو مردم میلولم تو خونه هاشون صبح هم هر وقت بخوام پا میشم حالا کله سحر پاشم برم تو یک کارگاه پر از مرد بوگندوی پر از عرق دیوانم مگه چند وقت بعد خونه ارش بودیم دیدم زنگ درو زدن پیمان اومد گفت مشکلی براش پیش اومده رفته تو یک خونه نصب یه پیرزنه بوده با یک دختر جوون به دختره شماره داده شب از همون خونه زنگ زدن که رسیور هم داری اینم یک رسیور سوخته قدیمیو ده تومن خریده بوده پونزده تومن داده بوده تعمیر گفته اره دارم صد تومن یارو هم میگه اگه همین الان بیاریش برام سی تومن اضافه تر بهت میدم اینم خوشحال میشه میره میبینه 2 تا مرد جوون ریشو قدبلند اونجان رسیورو نصب میکنه میگه حساب مارو بدین بریم یارو دست دراز میکنه یه کاغذ بهش میده باز میکنه میبینه شماره خودشه که صبح داده بوده به دختره یهو طرف میزنه زیر گوشش میگه بی ناموس به زن من شماره میدی تازه میفهمه مادر دختر نبودن عروس مادر شوهر بودن خلاصه 2 برادر به قصد کشت میزننش وقتی این مثل چی افتاده بوده رو زمین داداش کوچیکه میگه ما برای زدن نیومده بودیم تو قول کون کردن به ما داده بودی داداش بزرگه هم میگه بزار نفسمون جا بیاد اون برنامه بعدیه پیمان میبینه اگر معطل کنه بجز رسیور خیلی چیزای دیگه رو هم باید مفتی بده به قول خودش نفسشو جمع میکنه یهو از جاش پا میشه به فرار حتی کفشاشو نمی تونه بپوشه یه پاشو می کنه تو یه لنگه کفش اون یکی پا برهنه فرار میکنه از خونه بیرون تا سر کوچه می دوه یه ماشین میبینه داد میزنه در بست بدون سوال می پره تو ماشین میگه اقا برو نگاه میکنه میبینه داداش ها دنبالش اومدن و به فاصله یک مو فرار میکنه اومده بود خواهش کنه که همه برو بچ رو جمع کنیم صبح زود باهاش بریم سر کوچه وقتی شوهره که کارگره و صبح زود میره سرکار از خونه میاد بیرون بریزیم سرش هم به تلافی دیشب بزنیمش هم موبایلو پولاشوازش بگیریم گفت اگر این حالو بهم بدین تا اخر عمر نصاب مجانیتون میشم منم گفتم وقتی میخوایم پول بهت بدیم پیدات نمی کنیم حالا قراره مفتی کار کنی که دیگه هیچی جهت اطلاعتون پیمان به خاطر مفتخوری و اویزون بودن بیش از حدش معروفه به چتر باز بزرگ هر کی میبینتش میگه چتر باز بزرگ هلیکوپتر اونجاست خلاصه بهش گفتم نه گفت رفیقتونو زدن یعنی هیچ کاری نمی خواین بکنین دیدم زشته هیچ کار نکنم پاشدم رفتم دم در کفشاشو دیدم ورزشی سبزو سیاه کهنه گفتم پیمان جان تو گدا گشنه تر از اونی که 2 جفت کفش داشته باشی اگر حرفات راست باشه الان بایدکفش نو پات باشه اما این کفشا کهنه است پس حتما همون کفش قبلیه که الکی میگی جا گزاشتم احتمالا سر صبر پات کردی و عجله ای نبوده یعنی فرارت دروغه کارشون باهات تموم شده ولت کردن یعنی کونه رو دادی به عنوان دوستانت کاری که می تونیم بکنیم اینه که این جریانو برای همه تعریف کنیم که پیمان هم کلی شاکی شد و گفت این همه تحویلتون میگیریم اخرشم پشتمونو خالی میکنید گفتم گوساله الان جریان تموم شده است به فرض هم که 4 تا نره خر بردی در خونشون و کارگره رو زدی فکر می کنی چی میشه همونطور که تو داری نقشه تلافی میکشی اونم مسلما تلافی میکنه با این فرق که کار اون اسون تره تو کارت اینه که زنگ میزنن ادرس میدن میری هر جا که بهت بگن خیلی راحت ادرس میده میکشونتت تو خونه یکی از رفقاش اولا کتکی که خورده رو 10 برابر تلافی می کنه دوما ایندفعه کون نداده رو داده میکنه الان جریان تموم شده است تو به زنش شماره دادی اونم تلافی کرد تو نمی تونی هر جا میری 10 تا بادی گارد با خودت ببری مواظب کونت باشن باید تنها بری هیکلی هم نداری که مردم ازت بترسن در نهایت بازنده تویی پس بی خیال شو اونم چند لحظه ساکت موند بعدشم بی خدا حافظی رفت یاسر معروف بود به یاسر اگزوز پدرش کارگر نمایشگاه ماشین دست دوم بود از سربازی که اومد باباش گفت بیا پیش من جواب داد شما بیست ساله کارگر اونجایی هیچ پیشرفتی نکردی من میخوام راه خودمو برم اما هر جا که رفت چون مدرک و پارتی نداشت کسی ادم حسابش نکرد اخرش رفت به کارگری تو همون نمایشگاه به دخترا میگفت من پسر صاحب نمایشگاهم و ماشین های صفر خارجی میفروشیم اما وقتی باهاشون قرار میزاشت پیاده میرفت دخترا میپرسیدن ماشین خودت کو میگفت ماشین شخصی ندارم دخترا میگفتن نمایشگاه ماشین دارین بعد خودتون ماشین ندارین برو مسخره و وسط قرار میرفتن بعد یاد گرفت بگه ماشینم تعمیرگاهه اما چون دخترا رو فلافلی و ساندویچی های ارزون میبرد گند بچه گدا بودنش در میومد و چون شهرت بی پولیش پیچیده بود دخترا هم فهمیده بودن نر گداست کسی باهاش قرار نمی زاشت این برای اینکه کم نیاره چپو راست دروغ میگفت از ماجراهایی که تو نمایشگاه ماشین براش پیش اومده خانم دکتر اومده بود ماشین بخره کردمش خانم مهندس اومده بود کردمش زنه با شوهرش اومده بود ماشین بخره کردمش و اگر شما رو هفت روز نمیدید به تعداد روزهای هفته براتون داستان داشت تا اینکه یکبار که داشت خالی می بست یکی از بچه ها گفت بزار بقیشو من برات بگم مشتری رو کردی بعد پیر مرده اومد زد به شیشه ادرس بپرسه اونم کردی داشتی می رفتی خونه سر کوچه گربهه میو کرد اونم کردی معتاده گفت داداش اتیش داری معتاده رو هم کردی بعد اومدی خونه بابات گفت مرتیکه این چه وقت خونه اومدنه باباتم کردی بعد پدر بزرگ عصا زنون اومد گفت زشته چرا داری باباتو میکنی پدر بزرگتم کردی وسطش گوشیت زنگ خورد داد زدی صد بار بهت گفتم وقتی دارم پدربزرگمو میکنم زنگ نزن گوشیتم کردی بعد رفتی حموم به یاد همه اینا یک جق مفصل زدی گرفتی خوابیدی همه زدن زیر خنده یاسر گفت شما ها ادم نیستین براتون تعریف میکنم من گفتم یاسر جان کم ببند همیشه ببند تو استودیو های تولید پورن هم اینقدر اتفاقات سکسی نمیوفته که تو یک وجب نمایشگاه شما چه خبره روزی ده نفرو اونجا میکنی حالا زنا هیچی خودت کمر درد نمیگیری اگر ماهی یکبار یه چاخان سر هم کنی شاید کسی باور کنه اما روزی 10 تا کسو نه یکی از دوستان گفت من فکر میکنم این ماشینها رو که میشوره بعدش دراز میکشه کیرشو میکنه تو اگزوز ماشینها میاد میگه کس کردم دیگه از اون به بعد هر بار یاسر مادر مرده میومد خاطره بگه همه جوک اگزوز میگفتن یا وقتی گفت سکس سه نفره داشته بچه ها گفتن احتمالا از این فولکس واگن ها بوده که در بغلش کشویی است چون ماشین بزرگیه 2 تا حساب شده یا وقتی گفت تو نیاوران به گروپ سکس دعوت شده بچه ها گفتن تبریک میگیم بالاخره فرو کردی تو اگزوز کامیون یکیم اون وسط گفت کامیون 2 نفر بیشتر توش نیستن احتمالا اتوبوس شرکت واحد بوده نگه داشته مسافر سوار کنه این تو فاصله مسافر پیاده کردن سریع خوابیده فرو کرده تو اگزوزش که یاسر پاشد دعوا کنه که فقط کتک خورد چند وقت بعد یک دختر خیلی ثروتمند اما ساده رو تو یکی از مهمونیا دید وقتی فهمید تک فرزنده گفت میخوام بیام خاستگاری و رفت اما پدر دختر برای تحقیق رفت نمایشگاه فهمید سر مالکیت نمایشگاه دروغ گفتن و صاحب نمایشگاه هم سر همین جریان اخراجش کرد بعد از اون دوستان فرو کردن تو اگزوز روبی خیال شدن و ورژن جدید جایگزین شد که چون دیگه به ماشینها دسترسی نداره و نمیتونه سر فرصت فرو کنه تو اگزوزشون همیشه یه قوطی روغن همراهشه تا یک ماشین کنار خیابون پارک میکنه تا اگزوز هنوز گرمه سریع چند قطره میریزه روش شلوارشو میکشه پایین و اگزوزو میکنه تو کونش ادامه نوشته

Date: June 5, 2019

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *