مرد سکسی طنز

0 views
0%

سلام افتخار میکنم سبک تازه ای از داستان نویسی رو تو سایت معرفی سعی میکنم و با کمک شما داستان هایی رو با عنوان افسانه سکسی اپلود می کنم همون طور که از اسمش پیداس افسانه هست خیالی هم مشکلی با کامنت فحش هم ندارم به قول معروف هر چه دل تنگت میخواد بنویس ولی انصاف رو رعایت کنید این داستان مرد سکسی سال 1201 میلادی من پسری هستم تو یه ده خیلی خیلی دور که نه قیافه دارم و نه ثروت از وقتی دختر کدخدا گلاب رو دیدم هرروز به یادش جلغ میزنم با اون خال گوشتی رو دماغ و سیبیلیی که داره دل همه ده گیرشه ولی حتی یه نگاه هم بم نمیکنه کیرم شده مثل سنگپا از بس پوست پوست شده قدش هم به خاطر دستمالی زیاد کوتاه مونده تو این ده از دار دنیا یه ننه پیر و یه بز دارم که شیر میده با فروختن شیرش یه نون بخور نمیری در میاریم طبق معمول تو تخت خواب کاهگلم که خیلی نرم بود خوابیده بودم که ننه با گریه و جیغ بیدارم کرد گفت پاشو که بد بخت شدیم رفتم دیدم اشاره به بز میکنه و میگه شیر نمیده من اعصابم کیری شده بود ننه هم جیغ میکشید بعد از چند روز دیگه هیچ تو خونه پیدا نمیشد حتی من یواشکی سوسک های بین رخت خوابم رو میخوردم تا ضعف نکنم که ننه گفت باید بز رو بفروشی تو بازار با بز داد میزدم کی بز میخواااااااد که یه پیر زن اومد کنارم گفت اگه میخوای خوشبخت شی این دوتا قرص رو از م بگیر روزی یه دونه بخور که دوای بدبختیه منم قبول کردم بز رو به جای 2 تا قرص بدم به پیرزنه به خونه که رسیدم قبل ازین که وارد خونه شم یکی از قرصا رو بالا انداختم ننه وقتی قضیه رو فهمید که چه گهی خوردم با چوب معروفش سیاهم کرد طوری که استخونام نرم شدن خلاصه فرداش هم قرص دوم رو انداختم بالا که شاید فرجی شه خوابیدم صبح دوباره با صدای جیغ ننه بیدار شدم حیف که ننم بود والا دیدم عین جنده ای که کیر 35 سانتی میبینه بم زل زده رفتم دم رودخونه دیدم بله قرصا اثر کرده قیافم یه چیز تو مایه های جاستین بیبر زمان شماست کیر 6 سانتی م هم شده حدود23 سانت رفتم تو محل یه کسچرخی بزنم که دیدم مردم شدن مثل چوب خشک زن ها هم زیرچشی دید میزنن سمت مکتب خونه رفتم دختر کدخدا گلاب داشت گاوشون رو علف میداد که یهو احساس کردم رعد و برق گرفتش تو زمان شما همون برق معمولی هم معنا داره داشت بم زل میزد خلاصه هر روز همین طور بود که یه روز گلاب اومد دم خونمون گفت لطفا بیاید خونه ما پدرم با شما کار داره من که رفتم خونشون دیدم یه خونه سوت و کوره بعد گفت ننه بابام رفتن ده بعدی کار دارن که دیدم پرید تو بقلم داشت چنگ میزد لباسام رو میکند منم لباسای اونو کندم خلاصه لخت شدیم تو بقل هم همیشه دوست داشتم لباشو ببوسم اون خال گوشتی دماغش و اون جوش های صورتش با سیبیل های کم پشت خیلی جذابش کرده بود منم شروع کردم لیسیدن تمام بدنش و کس پشمی ش رو کیر کلفتم رو در اوردم دم سوراخ کسش که خیس آب بود فرو کردم که دیدم جاکش پرده داشت و وقتی پردشو زدم گفت یا میای خواستگاریم یا میرم به بابا میگم تخماتو بزاره تو دستات خلاصه ننه رفت خواستگاریو بعد اوکی دادن و الان که داستان رو میخونید سوار بهترین قاطر منطقه داریم میریم ماه عسل نویسنده انگشت

Date: August 14, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *