مریم و مینا

0 views
0%

سلام این صرفا ی داستانه تخیلیه خاطره نیست جقیای عزیزجقتونو بزنید من امیرم ۳۸ سالمه یه مغازه لوازم آرایشی دارم یه کارگر دارم اسمش مریمه ۴۴سالشه یه پسر سرباز داره این مریم خانم یه گوشت تمام عیاره خوشگل و خوش اندام وخوش صحبت و ازروزاول که اومد اینجا تونخش بودم بکنمش ی چندروز بعدازاومدنش سروکله خواهرش پیداشد اومده بود به مریم سربزنه اونم ی خانم قشنگه چادری و خوش قدوبالای ۵۰ ساله بود اسمش مینا بود ی عروس داشت ویه دوماد بعدازی مدت که توی کف مریم بودم بالاخره مریم خانم واداد دردودل میکرد و از شهوت زیادش و شوهر سردش میگفت چند روز پشت ویترین کونشو میمالیدم واونم فرصت پیش میومد دستی به کیرم میکشید کلا خیلی حشری بود وتا میشد حشری بازی درمیاورد خونه من نمیشد بریم خونه اونم نمیشد بعدازچندروز گفت با مینا صحبت کردم یروز بریم خونه مینا اینا یه دل سیر بهت کس بدم شوهرمینا رفته بود شهرستان بچه هاشم سروسامون داده بود تنها بود قرارشد ساعت ۱۰ فرداش برم سرآدرس که مریم داده بود زنگو زدم دربازشد رفتم سرپلاک دربازشد مریمم یه تاپ سبز ویه دامن مشکی بالای زانو وآرایش حسابی سلام علیک کردیم ورفتم تو تیپ وهیکلش هوش ازسرم برده بود یه آن آبجیش با بلوزشلواروروسری اومد سلام وعلیک کردن خداییش ۵۰ساله خوشگل وخوش هیکلی بود ولی خب مریم یچیزه دیگه بود نشستیم روی مبل مینارفت چایی بیاره مریم اومد کنارم نشست وبغلم کردوشروع کرد لب بازی کردن یه آن با سرفه آبجیش بخودمون اومدیم ازخجالت داشتم آب میشدم چایی رو دورهم خوردیم ومریم دستمو گرفت بلندکرد رفتیم توی اتاق خواب یه تخت نرم وقشنگ بود وعکسای بچه هاش مریم مثه وحشیا افتاده بود بجون لباسامو یکی یکی درشون اوردیم خودشم تاپ دامنشو دراورد وسوتین مشکیشو بازکردم وایییی ممه های ۸۵وسفتشو میمالیدم یدستمم توشورتش بودداشتم کسشو میمالیدم کسش خیلی بزرگ بود محشر بود ۶۹ شدیم اون کیرمنومیخورد ومنم کسوکونشو زبون میزدم مریمم بلندبلند ناله میکرد چندبار بهش گفتم آرومترناله کن صدات میره بیرون آبجیت میشنوه زشته اصلا نمگفت به کی میگی درازکشید روی تخت پاهاشو دادبالا با التماس میگفت کسمو بکن التماس کردناش حشریترم میکرد همچنان سرم لاپاش بود وداشتم کسشو میخوردم چشماش یه حالتی شده بود التماس میکرد کیرمو بکنم توکسش یه آن گفتم تا آبجیت نگه نمیکنمت بلندبلند میگفت آبجی بگو منو بکنه صدایی نیومد گفتم برو بهش بگو بلندشد درو بازکرد رفت بیرون داشت به آبجیش میگفت کیرشو نمیکنه توکسم میگه تو باید بگی آبجیشم صدازد بچه مردم حالش بده گناه داره ترتیبشو بده وایییییی مریم اومد درونبست افتاد روتخت پاهاشو داد بالا کسش تپل وسفید قلمبه شده نشستم جلوشو سرکیرمو گذاشتم دم کسش سرکیرمو روکسش بالا پایین میکردم کیرمو گذاشتم درکسش آروم آروم فشاردادم تا تهش رفت تو کشس چنان آه وناله هایی میکرد هی میگفت آبجی دارم کس میدم وایئیی چه کیری داری منم همزمان تلمبه میزدم وسینه هاشو میخوردم کسش خیسه خیس شده بود چند دیقه سگی ولب تختی وقمبلی کسشو گاییدم ودیگه نتونستم خودمو نگه دارم آبم اومد گفت بریز روی سینه هام همشو روی سینه هاش ریختم وبادستمال خشک کردیم ومریمدگفت یراست میره حموم منم سریع لباسامو پوشیدم ورفتم پذیرایی مینا نشسته بود خسته نباشد گفت گفت خوش گذشت گفتم مرسی گفت چخبرتون بود خونه رو روسرتون گذاشتید گفتم ببخشید دیگه مریمه دیگه هروی بهش میگفتم آرومترگوش نمیکرد گفت خب من الان حالم بد شده باید چیکارکنم هنگیده بودم یعنی اینم میخاست بده اومد کنارم وبغلم کرد وشروع کرد بوس کردنم گفتم الان مریم میاد زشته گفت الان میرم بهش میگم طولش بده جریانو بهش میگم پاشد رفت وچندلحظه بعد اومد گفت مریم کارت داره رفتم دم حموم گفت اگه حالشو داری ترتیبشو بده گناه داره بدجور حشری شده برگشتم پذیرایی دیدم مینا لباساشو دراورده لخت شده منم لباسامو دراوردم مریم ازتوحموم صدام کرد رفتم پیشش آروم گفت ایقدرکه حشریه اگه مجبورش کنی کون میده بهت برگشتم پیش مینا فکرکردن کونش هلاکم کرده بود هی میگفت بکن منم میگفتم باید ازکون بکنمت وگرنه نمیکم آخرسر راضی شد رفتیم رویتخت درازکشید پاهاشو داد بالا رفتم لای پاش سرکیرمو تف زدم یه تفم به کونش زدم وسرشوگذاشتم درسوراخ کونش وآروم آروم فشار دادم دردش میومد ولی حسابی لذت میبرد چند دقیقه ای همینجوری کونشو گاییدم وآبمم توی کونش خالی کردم مریم ازسروصدانکردنمون فهمیده بود کارمون تموم شده اومد بیرون مینا بلند شد رفت توی حموم داستانی بعدی روهم بعدا میگم براتون نوشته

Date: August 2, 2019

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *