اسم اشخاص غیر واقعی می باشد داستان واقعی زمان رویداد۴ ۹ ۹۴ یک هفته پیش داستان شور و هیجان مسابقه روز به روز بیشتر میشد و تمرینات سخت تر و من برای مسابقه اماده تر میشدم یه پسر ۲۲ سال خودش رو برای مسابقه اماده می می کرد اسم این پسر سامان بود و با دختر خالش رابطه ی عاشقانه ای داشت ولی بی سر و صدا مسابقه داخل شهری بود که عشقش اونجا بود سامان و تیم رفتن برای مسابقه و به خاطر وزن و سنش روز مسابقش به یک روز به تاخیر افتاده بود به خاطر همین رفت داخل خوابگاه و خوابید ساعت۶عصر بود که بیدار شد و دید که از عشقش یه تماس داره که جواب نداده فوری زنگ زد بهش یکی از یکی خوشحال تر بودن که صدای همدیگه رو میشنیدن راستی اسم دختر خاله این سامان سارا بود سارا ـ چطوری قهرمان چرا نگفتی میای اینجا که مسابقه داری سامان باتو خوبم گلم تووخوبی عزیزم ببخشید هول هولی شد ـ منم خوبم کی مسابقه داری عشقولی فردا وای خاک تو سرم چرا زود تر نگفتی شرمندتم ـ عیب نداره ولی اگه فردا اول کشور نشی خودم میام تیکه تیکت میکنم جلو داورا خخخخخ باش عزیزم ـ گلم مزاحمت نمیشم موفق باشی بوس بوس مراحمی خیلی دوست دارم خدافظ بای مکالمه تموم شد و سامان رفت داخل محوطه یه دوری زد و وقت شام بود و رفت پیش اعضای تیم و شام تموم و خواب صبح با هزار و یک امید رفت محل مسابقه و شانسش کومیتش وزن دوم بود شروع کرد خودش رو گرم کردن و اسمشو خوندن که بره روی تاتامی و حین رفتن به تاتامی مشخص شده عشقشو تو جمع با پدر و مادرش دید امیدش بیشتر شد و رفت برای مسابقه کومیته شروع شد و سامان حریفش رو با چندتا تک و چودان گری شکست داد دومی شکست خورد سومی چهارمی و بالاخره فینال باتشویقایی که سارا می کرد انرژی سامان بیشتر میشد و رفت واسه مسابقه و ۴ ۳ برنده شد شاید بیشتر از خودش عشقش براش خوشحال بود حکم و مدالش رو که گرفت رفت پیش خاله و دختر خاله و شوهر خالش و باهاشون سلام علیک کرد و به اصرار شوهر خالش شب رو قرار شد که مهمانشون باشه سامان هم وسایلش رو از خوابگاه برداشت و از تیم خدافظی کرد و راهی خونه خالش شد رسیدن و رفت یه دوش گرفت و ناهار خورد و رفت که بخوابه وقتی بیدار شد یکی به شوهر خالش زنگ زد و بدو بدو لباس پوشید و رفت بعد چند دقیقه هم همسایشون اومد خونه خالش و نشست و خاله ی سامان با همسایشون رفتن بیرون و خالش گفت که سارا تا چند دقیقه دیگه میرسه منم تانیم ساعت دیگه میام برگشتم خونه رو نترکونی هااا گونشو بوسید و رفت سارا اومد خونه و دید که فقط خودمو خودشیم پرید تو بغلم و در گوشم مدام اسممو صدا می کرد وقتی از بغلم اومد پایین بی اختیار لباشو بوسیدم و اونم همراهی می کرد دستشو اندا خته بود دور گردنم و بهم گفت سامانم عاشقتم من عاشقترم یکی یدونه ی من سامااان جانم اگه من زنت بشم باهام دعوات بشه مثل داخل مبارزه هات منو ميزنی نه نفسم پس چیکارم میکنی میخورمت فسقلی وایییی دیووووونه خخخخخ و دوباره بوسیدمش رفت لباساشو عوض کرد و چند دقیقه بعد خالم اومد سامان جانم خاله خونه سالمه اره از اولش هم بهتره امشب شوهر خالت نمیاد زندگیمون دست توئه نکوشیمون من غلط بکنم غلط اضافه بکنم خخخ خاله فدات بشه ساعت ها گذشت و وقت خواب بود سارا بهم گفت که بیا بریم تو اتاق من فیلم ببینیم فیلم خاک تو سری نذاریا نه دیوونه از خالم اجازه گرفتم و قبول کرد و رفت خوابید ماهم نشستیم پای فیلم اخراش دیگه داشت سکسی میشد یه نگاه طولانی به سارا کردم و گفتم بهتر نیست بخوابیم نهههه بذار فیلم تموم بشه فیلم تمام شد و موتکا کف اتاقش پهن کردم و خواستم مثلا بخوابم چراغا رو خاموش کرد و من شیطون رفت تو جلدم دستش که از تخت اویزون بود و گرفتم و با انکشت شستم نوازشش می کردم که دیدم اونم همینکارو میکنه یه ته نوری بود که میشد همدیگه رو ببینیم بلند شدم رفتم نزدیک صورتش و نفس نفس میزد دست راستم که تو دستش بود دست چپمو بردم پشت گردنش و اروم شروع کردم به بوسیدنش فقط صدای نفسامون بود که اتاقو پر کرده بود سریع رفتم در رو روی حالت نمیه بسته گذاشتم و این دفعه رفتم روی تختش و اروم روش خوابیدم و پاهاش رو دور کمرم حلقه کرد و دیوونه وار لبای همدیگه رو میخوردیم و من کیرم و از روی شلوار میکشیدم روی کسش و اونم موهامو چنگ میزد اروم تیشرتش رو در اوردم و سوتینش رو باز کردم رفتم تو گودی گلوش و شروع کردم به لیس زدن و مک زدن که یه آهی کشید و بهش گفتم یواش عشقم گردنش رد حسابی خوردم و لاله ی گوشش رو مکیدم و یکم گاز گرفتم و دوباره لباش رو بوسیدم و اومدم پایین تر و سینه هاش رو میخوردم و نکشون رو گاز می گرفتم سرمو بردم بین سینه هاش و میمکیدم و لیس میزدم که با ممه هاش سرمو وسط سینه هاش نگه داشته بود و وقتی ولم کرد دوباره لباشو خوردم و دستمو از روی دنده هاش تا روی باسنش کشیدم و اروم شلوارشو خواستم در بیارم که مقاومت کرد و منم دوباره لباش رو خوردم و دیگه مقاومت نکرد و در حال خوردن شلوار و شورتش رو کشیدم پایین چون تخت یه نفره بود نمیشد راحت کاری انجام داد به خاطر همین69شدیم و من شروع کردم به خوردن کوسش که خیلی خوشمزه بود اول زبونمو کشدم روش و ضربه های ریز به چوچولش میزدم بعد زبونمو از لای لبه های کوسش تا با لا کشیدم و دوباره زبونمو کردم تو و چرخوندم و سارا هم حسابی ساک زد ولی چون خوب ببد نبود دندون میزد سارا بچه که بود ژیمناستیک که میرفت یه حرکتی انجام داد که به پردش فشار وارد شد و اوپن شد ولی هیچ دوست پسری چیزی نداشت و سکساش فقط با من بود به حالت اول برگشتیم و من پاهاشو دادم بالا و اونم د ستشو انداخته بود دور گردنم و لبامو میخورد اروم کردم تو که یه آه اروم کشید و من بخاطر اینکه صدا زیاد نشه اروم می کردم و جفتمون داشتیم حال می کردیم و اون دستاشو روی کمرم میکشید بعد از کلی تلمبه زدن محکم لبامو روی لباش نگه داشت و منم کیرم تا ته کردم تو کسش و فشار میاوردم که یدفعه شروع کرد به تکون خوردنای شدید و چون لبامون چفت بود یه صدای خفیف فقط شنیده میشد و منم چندتا تلمبه دیگه زدم و ابمو روی شکمش خالی کردم بعد با دستمال پاکش کردم و دوباره یه لب گرفتیم و خوابیدیم و صبحش من با پرواز برگشتم اهواز موقع رفتنم سارا خیلی گریه کرد و جلوی خالم بقلم کرد و گونمو بو سید بعد دو روز سارا اینکه جفتمون عاشق همدیگه ایم رو به خالم گفت و خالم هم خیلی خوشحال شده بود و به مادرم گفت دیشب که خالم زنگ زده بود گفت اگه تا یه ماه دیگه این دخترو برداشتی بردی که هیچ وگرنه میگم خواهرم مادرم پدرتو در بیاره دعا کنین ما دوتا به هم برسیم مرسی که وقت گذاشتین و خوندین پایان نوشته
0 views
Date: March 10, 2021