قسمت قبل من مهران هستم کفش فروشی دارم ادامه داستان که مشتری که کفشها رو دیده بود دوباره اومد مغازه و به خاطر کیری که خورده بود اومده بود دعوا ولی با کمال خون سردی بهش گفتم نتیجه بازی ۱ ۱ یه کیر زدی یکی هم خوردی از این به بعد مساوی پیش میریم هر کاری داری من در خدمتم گفت کفشها رو بده ببرم گفتم یا پولشو بده یا اینکه حالشو ولی قبول نمیکرد میگفت حالشو کردی ولی کیری که به خاطر صندل زده بودو قبول نمیکرد میگفت اینو بده تا بعد با هم دوباره برنامه داشته باشیم و کسشرهای دیگه دیگه از دستش کلافه داشتم میشدم کم کم مغازه شلوغ میشد تو شلوغی مغازه کفشو از تو ویترین برداشت گفت اقا جفت اینو بدین میخوام پا بزنم بهش گفتم جفتش تو انباره اون نمونست ولی اینقد پر رو بود که کوتاه نمیومد گفت این سایزش برام خوبه برام نگهش دارین میام میبرمش لنگه کفشو برداشت برد به همین راحتی چون پیش مشتریا چیزی نمیشد گفت خیالش راحت بود بهش گفته بودم تک مونده دیگه ازش ندارم ولی کاری بود خیلی پر فروش چندمین باری بود که ازش اورده بودم گذشت تا اینکه چند روز بعد دوباره اومد مغازه من هم همون لنگه رو گذاشته بودم تو ویترین فک میکرد جفتشه ولی این بار با شوهرش اومد و خیلی با کلاس احوال پرسی کردو گفت بی زحمت جفت کفشمو بدین ببرم اقام خیلی ازش خوشش اومده امشب جایی دعوتم باید بپوشمش ولی بهش گفتم اتفاق عجیبی پیش اومده جفت لنگه کفش مال یه پاست میتونین ببینین با دیدن کفش خشکش زد به خاطر کیری که خورده بود صداش در نمیومد چون شوهرشو هم اورده بود بهش گفتم به یک چتر باز سفارش چند مدل کارو تو همین سبکها دادم امروز بعد ظهر احتمالا بارامو بیاره بعد ظهر یه سری بزنین شاید از اونا انتخاب کردین ولی اون لنگه کفش رو هم اگه میشه برام بیارین با همین چتر باز برگردونم که خانومه کفشو از تو کیفش در اورد داد بهم به شوهرش گفتم شمارتونو بدین اگه بارا رسید خبرتون کنم که خانومه سری یه شماره بهم داد و شماره مغازه رو هم گرفت تا غروب ۱۰۰ بار زنگ زد بهش میگفتم نرسیده دیدم خیلی پیله شده گفتم از همون کفش یکی از همکارام داره اگه بخوای برات بگیرم برا تحویل گرفتن تنها بیا نه با شوهرت اونم قبول کرد و اومد مغازه بهش گفتم تا زمانی که یه حال درست حسابی ندی خبری از کفش نیست ولی باز وعده سر خرمن میداد بهش گفتم دیگه بیخیال شو من چیزی برا فروش به تو ندارم و خیلی جدی برخورد کردم ولی بازم کوتاه نیومد اصرار داشت کفشو براش بیارم گفتم تا نیم ساعت دیگه خونه ام بیا خونه بهت بدم در غیر اینصورت بی خیال شو تنها هم بیا با کلی غر غر از مغازه رفت بیرون منم مغازه رو بستم کفشارو گرفتم رفتم خونه یک ساعت طول کشید تا اونم رسید خونه من با حالتی مثلا ناراحت و نگران بهم گفت اگه اوردی بده برم جبران میکنم و از کس شر های همیشگی کفشها رو نشونش دادم گفتم ۱ ساعت با من باش اونم با میل و رغبت و هر ماه یک جفت از همین کارها پیشکشت میکنم قسم خورد میخاد بره مراسم نمیتونه یک ساعت بمونه نهایتش ۱۰ دقیقه من قبول نکردم گفتم نمیشه بی خیال من شو و با لحن بدی برخورد کردم که مثلا ناراحت شد و رفت درو بستم از این خوشحال بودم که دکش کردم دیگه سراغم نمیاد ولی از برخورد بدم خیلی ناراحت بودم چند دقیقه ای با خودم کلنجار رفتم گفتم بزار کفشارو بهش بدم ولی غرورم اجازه نمیداد ولی خداییش خیلی ناراحت بودم از اینکه بهش توهین کرده بودم و به خاطر یه جفت کفش اون همه بهش حرف زده بودم من که خیلی وقتها افرادی می امدن و پول کافی نداشتن بهشون کفش میدادم به این هم مثل همونا نگاه میکردم کفشها رو برداشتم و دنبالش رفتم سرکوچه بهش رسیدم کفشها رو بهش دادم ولی نمیگرفت یه چیزی بهش گفتم که نمیشه اینجا بیان کرد و کفشها رو بهش دادم و به عنوان اژانس تا در خونشون رسوندم تو مسیر هیچ حرفی نزد و موقع پیاده شدن هم چیزی نگفت و رفت یکی ۲ ماهی بود اونطرفا افتابی نشد و یک روز با یکی عروسک تر از خودش اومد مغازه جوری برخورد کرد من جا خوردم اومد به من دست داد و دوستشو معرفی کرد و کلی تحویل گرفتن من و تو دلم گفتم اومده گوش بری یه نگاهی به جنسها کردو به دوستش گفت هر چیزی رو پسند کردی مهمون منی خجالت نکش و دوستش یه جفت کیف و کفش مجلسی پسند کردو من برا گذاشتم تو پاکت تا قیمتشو پرسید گفت مهران جون چقد تقدیم کنم من کلا هنگ بودم این امروز چشه با کلی تعاروف و قابل نداره قیمتشو گفتم دیدم واقعا داره کارت میکشه هنوزم هنگ بودم یه ادکلن هم بهش اشانتیون دادم اگه قشم رفته باشین میدونین اونجا ادکلن قیمتش چنده ولی اینجا با یه اشانتیون ادکلن طرف خر کیف میشه با کلی خوشو بش خداحافظی کردنو رفتن من نشسته بودم هنوزم هنگ بودم ظهر گوشی مغازه زنگ خورد خود خودش بود گفت نهار چیزی نخوری مهمون منی میام خونت دیگه کلا قاطی تا زمانه که برم خونه تو فکر بودم که چه برنامه ای داره تا اینکه رفتم خونه و بعد از مدت زمانی اونم اومد و با نهار دیکه کلا منگ بودم این برنامش چیه فک میکردم تو غذا چیزی ریخته میخاد مسموم کنه و کلی فکرهای عجیب غریب اومد تو خونه و غذا ها رو گذاشت رو میز و میگفت زود باش بشقاب و قاشق چنگال لیار سرد نشه منم یه دیس اوردم دو تا غذا رو ریختم توش و یه دیس هم برا کباب اوردم اونا رو هم ریختم تو دیس گفتم اگه چیزی قاطیش باشه صداش در میاد از این فکرها جاتون خالی نهارو خوردیم و بعدش یه چرت و دیگه وقت عشقو حال بود با مالش دادنشش شروع کردم حسابی خوش فرم بود از مالش اون من حسابی شهتم زده بود بالا تو همین مالشها بود هی میگفت حالشوببراز این به بعد مال خودته لباسهاشو کلا در اوردم سینهاشو میخوردم کسشو میمالوندم اونم با کیر من ور میرفت بهش گفتم امروز میخام از کون بکنمت هیچ مخالفتی نمیکرد فقط میگفت خوش باش کیرمو دادم دهنش یه ساک مشتی زد برام حسابی کیرم به حال اومده بود کیرمو گذاشتم رو کسش که حسابی اب انداخته بود خیلی راحت رفت تو چند دقیقه ای تلمبه زدمو سینه میخوردم که حسابی داغ کرده بودم نمیخاستم ابم بیاد دکیرمو در اوردم و سینه هاشو میخوردمو با دستم کسشو مالش میدادم اونقد کسشو مالش دادم که داشت میلرزید تا اینکه یه اهی کشیدو یه چنگی هم به پشت من کشید لرزهاش کم میشد بهش گفتم الان دیگه نوبت ارضا شدن منه به شکم خاباندمش و کیرمو با اب کسش خیس کردم و یه مقدار هم اب دهن اندانخم روش و گذاشتم دم سوراخش حسابی با کیرم به کونش مالیدم ولی نمیرفت تو یه تف دیگه اونم به اندازه کافی انداختم رو سوراخ کونش با کلی فشار موفق به فرو کردن کیرم شدم اونم با نالهای عجیبش با این همه سختی فروکردیم ولی با چند بار تلمبه زدن کلا خالی شدم اونم حسابی چون امروز حسابی ترسو استرس فکرو خیال برام داشت کارم که تموم شد حال نداشت بلند شه یه نیم ساعت تو همون حالت بود و کم کم به جان اومد رفتیم حموم یه دوش گرفتیمو بعدش یه هندونه تگری با هم خوردیم و تازه درد دلش بران باز شد که اون مردی که باهاش میومد کسکشش بود و شوهرش فوت کرده اون شبی که از پیش من رفته بود با اون مرده دعواش شده به خاطر من و کلی کوسشعرای دیگه الان برا خودش کار میکنه کسی رو که صبح اومده بود مغازه یکی از کس های اجاره ایش بوده وکلی گفتگو صمیمی و قرار شد از این به بعد تک پر من باشه و کله حرفهای قشنگ برای من و این داستان ادامه دارد نوشته
0 views
Date: May 26, 2019