مشكلمو به هيشكي نميتونم بگم

0 views
0%

سلام اين خاطره ماله دوسال پيشه من اسمم نسرينه قبل از اينكه نامزد كنم با علي دوست بودم باهاش سكس داشتم پردمو زده بود من عليو با اين كه زندون بودو هر چند ماهي يه بار مرخصي ميومد خيلي دوست داشتم ميدونستم بابام با همچين وصلتي موافق نيست چون علي ده سال حبس داشت تا اين كه سروكله مجید تو زندگيم پيدا شد به اجبار خونوادم نامزد كرديم اول خوشم بهش نميومد ولي با حرفاشو مهربونيش عاشقش شدم ولي هركار كردم عشق علي از ذهنم بيرون بره نميشد از طرفي اگه مجید ميفهميد پرده ندارم نامزديو بهم ميزد منم از طريق تلفن با علي از زندون در ارتباط بودم يه نقشه كشيديم يه روز كه خونه خالي بود زنگ زدم به مجیدو اومد خونمون لباس سكسي پوشيدمو به مجید گفتم عاشقتم بيا منو بكن من كير ميخام مجید گفت چشم بعداز كلي سينه خوردنو حال كردن اومد سراغ كسم گفتم بخورش كه ديدم عرق رو پيشونيش گفت اين كس دست خورده كلي قسم خوردمو گفتم پرده دارم گفت اين لخته خون كه با سوزن يا هر كوفتو زهر ماري به كست چسبونديش ميگي پرده بعد با يه اشاره انگشت لخته خونو درورد باورم نميشد كه يه آدم مذهبي اينقدر وارد باشه خشكم زده بود افتادم به پاش ازم پرسيد كي زده همه چيو گفتم بعداز كلي كتك گفت دوستت دارم و بردم دستمو گذاشت رو قرآن گفت اگه دوستش داري با احساسات من بازي نكن اگه هم نميخايش توبه كن بعد توبه كردم تصميم گرفتم توبمو عملي كنم اما يه روز بيشتر دووم نيوردمو با خواهر علي رفتم ملاقاتش بدبختي اين بود كه من هيچ وقت ملاقاتش نميرفتم اما اين بار رفتم وقتي اومد مرخصي باهاش سكس داشتم با مجیدم عروسي كردم اما هنوز با عليم هيچ كاريم نميتونم بكنم اين سايتو پيدا كردم فقط به خاطر اين كه راهنمايم كنيد چون مشكلمو به هيشكي نميتونم بگم روم نميشه نوشته

Date: August 8, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *