معجزه شربت

0 views
0%

سلام من اسمم پروازه بابام رستمه و مامانم جنیفر بابام جوونیاش سفر زیاد میرفت تو یکی از سفراش که رفته بود جزایر قناری با مامانم آشنا شد و همونجا ازدواج کردن یه ماه بعد درحالیکه داشتن با هواپیما میرفتن ماه عسل مامانم توی هواپیما دردش میگیره و همونجا منو میزاد و بخاطر همین اسممو گذاشتن پرواز از همون بچگی همه دخترای فامیل و همسایه عاشقم بودن و همیشه با دودولم بازی میکردن بخاطر همین رشد دودولم زیاد بود و خودمم همیشه خرکیف بودم مامانم خیلی قربونم میرفت و همیشه برام شربت درست میکرد روزی سه بار شربت میخوردم یبار ازش پرسیدم مامان چرا اینهمه شربت بم میدی گفت عزیزم بعدا میفهمی این شربت چه معجزه هایی میکنه اصلا خود تو حاصل همین معجزه شربت بودی خلاصه من روز به روز بزرگتر میشدم و دودولم کم کم داشت کیر میشد که اولین سکس عمرمو تو سن سیزده سالگی تجربه کردم من بدنسازی میرفتم و قدم دو متر و بیست سانت بود و وزنم نود و هشت کیلو چارشونه بودم و سیکس پک کامل دختر همسایمون اسمش ساناز بود همیشه قربونم میرفت و با کیرم بازی میکرد یبار که باباش رفته بود مأموریت و مامانش رفته بود قطب جنوب منو برد خونشون خونشون یه پنت هاوس بود رفتیم توی آسانسور شلوارمو کشید پایین گفت جوووون چه حالی بکنم یکم باهاش بازی کرد رسیدیم در آسانسور وا شد رفتیم داخل همینکه وارد شدیم دوباره شلوارمو کشید پایین شروع کرد خوردن کیرم منم چشامو بسته بودم و کیر بیست و هفت سانتیم داشت میترکید یدفه ساناز گفت شربت تازه یادمون افتاده بود شربت نخورده میخوایم سکس کنیم سریع پرید یه لیوان شربت آورد لیوانو خواست بده دستم انگشتامون به هم خورد حالی به حالی شدیم رفتیم تو فضا سریع گفتم بخواب ساناز رفتم کرم نرم کننده از یخچال آوردم مالیدم درش و کیرمو تا خایه کردم تو کونش همش میگفت جرم بده پارم کن جوووون گفتم آبم داره میاد کجا بریزم گفت بریز رو قالی منم همشو ریختم تو دهنش دو روز بعد دختر خالم که اسمش نانازه اومد خونمون بابام رفته بود خط استوا مأموریت مامانم قهر کرده بود رفته بود خونه باباش تا یکماه دیگه نمیومد کیرمو که الان سی سانت شده بود دراوردم ناناز تا دید یه رعد و برقی تو چشاش زد و پرید روم و کیرمو تا دسته کرد تو حلقش یه دفه یادم افتاد شربت نخوردیم سریع پاشدم و درحالیکه کیرم تو دهن ناناز بود رفتم سمت آشپزخونه یه پارچ شربت درس کردم آوردم تو سالن یه لیوان دادم دستش دستامون بهم خورد قلبامون مث گونجشک شرو کرد زرت و زرت تپیدن پرسیدم پرده داری گفت آره حامله ام نکنی پریدم کرم نرم کننده که همه جای خونه مون پیدا میشه آوردم زدم به کسش و کیرمو تا آخر کردم تو کونش گفت جرم بده پارم کن جووون پرسیدم آبمو کجا بریزم گفت بریز تو دهنم منم ریختم تو ماشین لباسشویی نصفشم ریختم قاطی شربت دوتایی نشستیم خوردیم یه ماه بعد جشن تولد چهارده سالگیم بود کیرم همچنان به رشدش ادامه میداد و شده بود سی و پنج سانت شب که همه مهمونا اومدن سه تا از دختر عموهام که اسمشون فرناز و گلناز و مهناز بود اومده بودن مامانم یه پارچ شربت درست کرده بود آورد گذاشت وسط روی میز خواستم شربت بریزم که چشام افتاد به کس تپل فرناز که تپل و گوشتی بود سایز سینه شم 95 بود گلنازم کون نسبتا بزرگی داشت با سینه های گرد و هاله صورتی و سایز 85 مهناز کسش صورتی بود و سایز سینه 75 همه این اندازه گیریا رو با چشم غیر مسلح و با چشمای دقیق و تیزبینم انجام داده بودم و دلیلشم همون شربتایی بود که مامانم از بچگی بم میداد خلاصه با فرناز رفتیم تو اتاق از در که وارد شدیم کیر سی و پنج سانتیمو دراورد کرد تو دهنش و داشت ساک میزد یه لیوان شربتم با خودم آورده بودم که یه موقع چیزی از قلم نیفتاده باشه پرسیدم پرده داری گفت حلقویه پریدم کرم نرم کننده از زیر آباژور آوردم مالیدم افتادم روش کیرم تا دسته رفت تو کونش گفت حامله نشم پرواز گفتم نترس نمیریزم داخل خلاصه درحالیکه داشتم تلمبه میزدم کسشو براش میخوردم اونم منو انگشت میکرد میگفت جووون جرم بده پارررم کن یه لیوان شربت ریختم رو کسش و همه آبمو خالی کردم رو شکمش با شربتا قاطی شد ریخت رو قالی فرنازو فرستادم بیرون گلناز اومد داخل گفت عجب کیری منم میخوام گفتم شربت خوردی گفت آره ولی بازم میخوام منم پریدم یه لیوان شربت از تو کمد دراوردم دادم دستش دستامون بهم خورد کونم قلقلکی شد شربتو خورد نرم کننده رو از بالای رختخوابا آوردم مالیدم درش کیرمو تا آخر کردم توش یه ساعت و چهل و پنج دیقه تلمبه زدم گفتم آبمو کجا بریزم گفت بریز رو پستانم منم ریختم رو دمپایی بعدش مهناز اومد اونم شربت بش دادم نرم کننده از کنار جاکفشی آوردم مالیدم نیم ساعت کردمش گفت جوووون جرم بده پارم کن پرسیدم کجا بریزم گفت بریز تو حلقم ریختم تو جیبش دوماه بعد کنکور دادم پزشکی دانشگا شریف قبول شدم ترم اول استادمون اسمش پریناز بود یه روز منو برد خونشون کیرم الان دیگه سی و نه سانت بود شربت درست کرد آورد خوردیم خواستم آروغ بزنم گوزیدم گفت جوووون رفت نرم کننده از زیر مایکروفر آورد مالید و کیرم مث فنر پرید بیرون پرید کیرمو کرد تو دهنش و خیلی حرفه ای ساک میزد راستی سایز سینه هاش دقیقا بود شورتش توری بود کسش تپل و بی مو بود و با لبای صورتی داشت آبم میومد گفتم برگرد میخوام بکنم تو کونت گفت درد داره گفتم به کیرم خلاصه کردم تو کونش دو ساعت و نیم تلمبه زدم اون دوازده بار لرزید ارضا شد منم آبم اومد همشو پاشیدم به سقف رفت شربت آورد خوردیم رفتیم حموم اونجام سه ساعت کردمش آبمو ریختم تو دماغش اومدیم بیرون رفتیم توی تخت بغل هم خوابیدیم تا صب هی شربت خوردیم هی کردمش هی شربت خوردیم هی برام ساک زد نرم کننده ش تموم شده بود کیرمو میکردم تو لیوان شربت خیس بشه میکردم تو کونش فردا صب پاشدیم لباسامونو پوشیدیم یه لیوان شربت آورد خوردیم دوباره کیرم مث شاه فنر خاور زد بالا یه بار دیگه کردمش زدم بیرون از خونه رفتم خونه مامانم گفت کجا بودی پسرم گفتم خونه دوستم بودم خیلی هم خسته شدم رفت شربت درست کرد آورد داد خوردم گفت پسرم من دارم با بابات واسه سالگرد ازدواجمون میریم ماداگاسکار سه کارتن پودر شربت خریدم گذاشتم تو آشپزخونه این مدت که نیستم حسابی به خودت برس شب مامان بابا خدافظی کردن رفتن منم پریدم تو آشپزخونه میخواستم از خوشحالی بال درارم حالا حالاها شربت داشتیم سی چهلتا کرم نرم کننده هم در یخچال و توی توالت و حموم و تو راه پله و زیر فرشا و تو سوراخ پریزای برق و داخل جعبه کمکهای اولیه داشتیم من و اینهمه خوشبختی محاله خلاصه تا یه ماه کارم شده بود شربت درست کردن و شربت خوردن و مالیدن کرم نرم کننده و پاشیدن آبم به در و دیوار و روی قالی و تو دهن فرناز و گلناز و پریناز و مهناز و شهناز و ناناز و بهناز و فلک ناز و مهرناز و بقیه نانازا الان که دارم مینویسم کیرم چهل و پنج سانته و بورسیه فوق دکترای اخترفیزیک دانشگاه استنفورد قبول شدم و دارم شربت میخورم داستان مینویسم چند ماهه با یه دختر به اسم آنجلیناز آشنا شدم و میخوایم ازدواج کنیم امیدوارم از داستانم لذت کامل برده باشین و اگه دوس داشته باشین و تشویقم کنین قسمتهای بعدیشم براتون مینویسم راستی هیچوقت معجزه شربتو انکار نکنین هیچوقت دروغ نگین شبام قبل از خواب مسواک بزنین همیشه هم به بزرگترا سلام کنین و انقدم جق نزنین دوستدارتون پرواز نوشته

Date: February 2, 2020

One thought on “معجزه شربت

  1. این که تا حالا به هیچکس از کون ندادم رو تو داستانت جا انداختی

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *