مـاهـور و علیرضـا

0 views
0%

داشتم اروم اروم اشک میریختم ک صدای تلفن اومد درو واکردم و دیدم هر دو تلفن دارن زنگ میخورن جواب بدم ندم در حمومو زدم ج نداد دوباره بلند تر زدم ک ج داد بله تلفن داره زنگ میزنه چیکار کنم تلفنو بیار واسم زود زود بردم براش و درو بستم ک صدای حرف زدن تو حموم پخش میشد مامانش بود رفتم تو اتاقم و درو بستم اما یادم رفت قفلش کنم دراز کشیدم رو تخت و اروم اروم اشک ریختم لعنت ب من ک خودم اینکارو کردم نیاید باهاش دوس میشدم ی ساعت تموم گریه کردم ک یهو حس کردم در اروم باز شد و اومد تو چشامو بستم وخودمو زدم ب خواب نباید بی اجازه بیاد تو اتاقم شاید لباس مناسب تنم نیس اصن با تکون خوردن تخت فهمیدم ک نشست پیشم پشتم بهش بود نفساش ک ب پشت گردنم میخورد نشون میداد ک نزدیک نشسته دستشو اروم رو شونم گذاش ک برخورد دست گرمش با شونه ی لختم مور مورم کرد ک یهو تکون خوردم تکون ک خوردم سریع رفت بیرون از اتاق دلیل کارش چی بود الان وای خدا من اخرش دیوونه میشم ساعت یازده صبح بود بعد صبحونه نشسته بود تو اتاقش و منم همینجوری سرگردون تو حیاط میگشتم حوصلم سر رفته بود توی این چن روز عین زندونی فقط تو خونه بودم دلم پوسید بابا در خونه باز شد و اومد تو حیاط داش با تلفن حرف میزد و منم رغبتی ب گوش دادن تلفنش نشون نمیدادم تلفنش ک تموم شد گفت امشب تولد یکی از دوستامه اماده شو بریم بیرون ک ی چیزی من واس تولد این بگیرم خودت برو عادت داری همیشه باید زور بالاسرت باشه تا بگی چشم ده دیقه بعد اماده شدیا رفتم تو اتاقم و ی شلوار لی ابی کتون مشکی با ی زیره ی کرمی و ی پانچ مشکی از روش پوشیدم و ی شال کرمیم انداختم رفتم پایین و سوار ماسین شدم و رومو ازش برگردوندم پیاده شدیم و دونه دونه میرفتیم تو پاساژا و میومدیم بیرون اصن معلوم نبود میخواد چی بگیره بلخره ی دسبند گرف منم اصن باهاش حرف نمیزدم فقط کنارش راه میرفتم خداروشکر م زیاد عکس امضا نداد یهو یادم افتاد من اصن لباس مجلسی نیاوردم باید بگیرم من باید لباس بگیرم لباس مجلسی نیاوردم با خودم با ش فقط زود بعد از نیم ساعت ی لباس چشممو گرفت رفتم تو و ب فرونشده گفتم ک بده تا پروش کنم رفتم تو اتاق پرو و پوشیدمش ی لباس مجلسی قرمز بود ک جلوش سنگ دوزی داش و قسمت کمرش تنگ بود پشتش تا کمی از باسنم بالاتر باز بود و کمرم کاملا برهنه میافتاد بیرون خوشم اومد و همونجوری ک داشتم خودمو بررسی میکردم درو زد بله واکن ببینمش ب توچ من میخوام بپوشم توچیکاره ی منی ک واس لباشم نظر بدی اگه من نپسندم حق نداری با یان لباس بیای مهمونی باید مورد تایید من باشه ناچار از ترس اینکه عصبی بشه و ابروم بره درو واکردم ی نگا ب سرتاپام انداخت برنگشتم ک پشتمو ببینه چون قطعا نمیزاش بپوشم این لباسو خوبه درو بستم و زود در اوردم و وقتی اومدم بیرون دیدم میخواد حساب کنه ک خودم زود کارت کشیدم نمیخواستم منت سرم باشه من ب پول کسی نیاز نداشتم خودم زندگی مرفهی داشتم رفتیم خونه و خسته لباسو انداختم رو اپن بلدی غذا درست کنی ن اگه باشمم نمیکنم چون کلفت نیستم ب درک ک بلد نیستی بیا کمک کن لازانیا درست کنم خودت درست کن باز داری شروع میکنیا عصبیم نکن رفت بالا و لباساشو عوض کرد منم رفتم و لباسامو عوض کردم اومدم تو اشپزخونه و سریع کمکش کردم تا اماده شه بعد غذا یکم خوابیدم و بلند شدم تا حاضر شم ساعت شیش بود حاضر شو جوابشو ندادم و اول لباسمو پوشیدم و شروع کردم ب ارایش ی سایه ی بنفش مات ی رژ صورتی کم رنگ و پنکک و رژ گونه ی روشن خط چشمم کشیدم و ریملم ارایشمو کامل کرد چشام درشت تر و کشیده تر شده بود موهای مشکی نقره ای مو اتو کشیدم و باز گزاشتم ی پانچ مشکی ورداشتم و از روش پوشیدم ک اونجا دربیارم ی شال قرمز فرمالیته انداختم رو سرم کفشای قرمزمم ورداشتم و ی کیف کوچولو ک کلی نگین قرمز روش کار شده بود از اتاق رفتم بیرون و دیدم نشسته رو مبل و با موبایلش مشغوله بریم سرشو بالا اورد و نگاهش روم ثابت موند سعی میکردم خودمو بزنم ب اون راه یهو ب خودش اومد و گفت اونجا هیشکی نمیدونه بین ما چی گذشته فک میکنن منو تو هم دیگرو دوس داریم و تو معشوقه و سوگلی منی پس اگه ببینم ک ب کسی گفتی این قضیرو هرچی دیدی از چش خودت دیدی سعی کن جوری رفتار کنی ک انگار ما عاشق همیم مجبورم تورو تحمل کنم دگ از خداتم باشه خیلیا ارزو دارن جای تو باشن بیچاره اون خیلیا اومد سمتم و دستمو کشید و برد تو ماشین کت شلوار مشکی با پیرن سورمه ای و ی کراوات مشکی بهش میومد وارد ک شدم رفتیم تو اتاق تا لباسامو دراریم البته علی لباسی نداش ک دراره اما نمیدونم چرا باهام اومد پانچمو در اوردم و داشتم میرفتم بیرون ک صدا کرد این چرا پشتش انقد بازه نیومدی اینجاک و عصبی سرشو برگردوند اصن ب تو چ رفتیم بیرون و دستمو دور بازوش حلقه کردمو دونه دونه با اشنا ها احوال پرسی میکردیم هلیا و درسام بودن علی رف سمت سعید و اریا و منم رفتم سمت شکیبا و ریحانه شکیبا چ عجب ماشمارو دیدیم من سلام شکیبا الکی مثلا سلام ریحان علیک خیلی بی معرفتی من بخدا سرم شلوغ بود سر پا وایساده بودیم و حرف میزدیم ک اقایون اومدن من عزیزم ذوستاتو دیدی منو یادت رفت علیرضا ن گلم من کی شمارو یادم میره ک یهو ی مرد چاشونه ی خوشگل اومد سمتمون و دونه دونه سلام علیک کرد معلوم بود هیزه چون با هوس بهم نیگا انداخت وسط پیست رقص بودیم و داشتیم میرقصیدیم دستامو دور گردنش حلقه کرده بودم و اونم دستاش رو کمر لختم بود سعی میکردم بهش نیگا نکنم بلخره تموم شدو نشستیم سر جامون برگشته بودیم خونه چقد دلم تنگ شده بود ک یکی بهم بگه عشقم بهم بگه خانومم اما امشب وقتی اینجوری صدام میکرد بغض گلومو میگرفت چون همش الکی بود و داشتیم نقش بازی میکردیم ن نمیتونم فراموشش کنم نمیتونم ازش انتقام بگیرم اه لعنتی من دوست دارم تو اتاقم بودم و اروم اشک میریختم لعنتی تو میتونستی مال من باشی اما بعد مهمونی ی جوری شده بود میخواستم لباسمو درارم ک متاسفانه زیپش باز نمیشد هرکاری کردم نشد میترسیدم زیپش دراد صداشو شنیدم میخوای برات باز کنم خودم میکنم باش نرو توروخدا میترسم دراد زیپش میتونی وا کنی اره یکم طول کشید ک بازش کرد نفساشو پشت گردنم حس میکردم دستش ک ب پشت گردنم خورد اتیش گرفتم چشامو بستم و اشکم جاری شد برم گردوند سمت خودش گریه واس چیه فقط سرمو انداختم پایین واس نامردی واسه دل شکستمه بغضم شیکس و بلند داد زدم لعنتی من دوست داشتم هنوزم من میخواستم ازت انتقام بگیرم اما تو نمیتونم نمیتونم چرا این کارو باهام کردی فاصلم کم بود باهاش نگاهش تب دار بود و خمار نگاه منم دست کمی ازش نداش هیشکی نمیتونه حریم منو بشکنه تنم داغ بود گر گرفته بودم سرشو اورد زیر گوشم و زمزمه کرد اخه من زخم خورده م چشامو از لذت گرمای حرفش بستم اشکام صورتمو میسوزوند داد زدم لعنتی چرا چرا من چرا زندگیمو ازم گرفتی چرا داغونم کردی عوضی دنیامو گرفتی تو و با نشستن لباش رو لبام حرفم ناتموم موند باورم نمیشد اخه چجوری گرم و با حرارت میبوسید دست لرزونمو پشت سرش گذاشتم خیلی تشنه بود از خود بیخودم کرده بود اما باید غلبه میکردم ب خودم ب دستاشو دور کمرم حلقه کرد و تنم گر گرفت فاصله گرفت لعنتی چرا داری منو تغییر میدی چرا داری عوضم میکنی داری غرورمو میشکنی داری خوردم میکنی نگاهش پر بود از خواهش از التماس از تب و من بدتر از اون بغلم کردو پرتم کرد رو تخت و روم خیمه زد لعنتی ج سوالامو بده تو داری از من ی علی دیگه میسازی چرا چرا داری عذابم میدی و سرشو تو گودی گردنم فرو برد نفساش دیوونم کرده بود دگ خودم نبودم زیر گردنمو بوسید میخواستم پسش بزنم اما نمیتونستم زیر گردنمو گاز گرف ک اروم و التماس گرانه زمزمه کردم علی نکن تو چشام نیگا کرد مخمور بود نگاهش دستمو بردم تا پسش بزنم اما نمیدونم چی شد ک ب جای پس زدن دستم رفت سمت دکمه های پیرهنش تند و بی وقفه داشتم دکمه هاشو باز میکردم نمیدونستم دارم زندگیمو تباه میکنم شاید برای اون فرقی نمیکرد اما برا من ب قیمت مجرد موندن تمام عمرم تموم میشد قفسه ی سینش تند تند بالا پایین میشد و نفساش کشدار و تند شده بود صورتش ب قدری قرمز شده بود ک میترسیدم چیزیش بشه رگ گردنش متورم شده بود و دستای من میلرزید داشتم گند میزدم ب زندگیم لعنتی اخه من اونو ذوست دارم کار الان من از دوس داشتنه ولی اون چی اون ک حسی ب من نداره اون ک قلبش مثه ی تیکه سنگه اون ک کار الانش حس و حال الانش از رو غریزه ست خواستم پسش بزنم اروم و زمزمه مانند گفتم میخوام برم ولم کن گردنمو بوسید تنم تاب این همه گرما رو یکجا نداشت چرا بمونم موهامو بو کرد نفسای داغش گردنمو اتیش میزد چون اگه این دختر سرکش و گستاخ مغرور برام مهم نبود منم الان اینجا نبودم ب گوشام شک کردم چی ی بار دگ بگو نفسشو اه مانند بیرون داد و بوسه ی طولانی زیر لاله ی گوشم نشوند ک کم مونده بود همه ی وجودم سست بشه فقط خداروشکر میکردم تو بغلشم و محکم منو گرفته وگرنه رسما پس میوفتادم تو بغلش ی دم اروم نداشتم این اجازه رو بهم نمیداد نفسام نا منظم بود از این همه هیجان عادت ندارم جمله ای رو دوبار تکرار کنم گربه ی وحشی سانت ک ب سانت تنمو ک میبوسید حس میکردم دارم تیکه تیکه میشم ن من حال خودمو داشتم نه اون و فقط و فقط ب وضعیت الان فک میکردیم چشماش پر بود از تب و تاب از خواهش از التماس از نیاز و اما چشای من فقط ی چیزی بیشتر داش و اون فقط عشق بود همیشه از همچین شبی میترسیدم اما الان وجودش نمیزاش اب تو دلم تکون بخوره هر دو خیس از عرق کنار هم افتادیم اون نفس نفس میزد و من حس میکردم دگ نمیتونم چشامو باز نگه دارم تنم خرد بود نا نداشتم تکون بخورم محمد با چشای خمار نفس زنون صورتشو برگردوند سمتم و نیگام کرد لباسامون هر کدوم ی طرف افتاده بود با دیدنم تو اون حال و روز ملافه رو دور خودش پیچید و رفت طبقه ی پایین چن دیقه بعد با ی لیوان اب و ی شکلات اومد سمتم یکم بلندم کرد ک بشینم اما واقعا وحشتناک درد داشتم لیوان و ب لبم نزدیک کرد و چند قلوپ اب خوردم فشارم افتاده بود شکتاتو توی دهنم گذاشتم و چشامو بستم بیشتر از هرچیزی الان ب ارامش اغوشش نیاز داشتم خودمو بهش نزدیک کردم ک منو بی هوا کشید تو بعلش ریه هامو پر از عطر تنش کردم و گرمای دستاش ک دور شونه هام حلقه شده بود ارامش بیشتری بهم داد دوست دارم و اون در جواب بوسه ی گرمی روی سرشونه م نشوند زبری ته ریششو نوازش گونه روی سر شونه م کشید ک اروم سرمو عقب کشیدم و بوسه ی ریزه میزه ای زیر چونش کاشتم سرمو رو سینش گذاشتم و چشامو بستم صبح ک بیدار شدم از پشت تو بغلش بودم و دستاش دور شکمم حلقه شده بود و نفساش زیر گوشم بود با یاداوری دیشب و اتفاقاتش ی قطره اشک از گوشه ی چشمم چکید خدایا بیچاره شدم دنیام سیاه شد زندگیم تباه شد چرا خودمو ب کسی باختم ک هیچ حسی بهم نداره ینی ارضای ی حس ارزش اینو داشت ک زندگیمو تباه کنم من من دگ دختر نیستم نمیتونستم باور کنم من اهل این چیزا نبودم سرمو تو بالش فرو بردم و اروم گریه کردم گلوم خشک شده بود خدایا اخه مگه من ب اندازه ی کافی بدبخت نبودم پس چرا گزاشتی اینم اضافه بشه نمیتونستم باور کنم ک اون ماهور دیشب من بوده باشم لعنتی اخه من اونو میخوام اون ک هیچ حسی نسبت ب من نداره باتکون خوردن تخت فهمیدم بیدار شده اروم پشت بازومو بوسید ملافه رو رو بازوی لختم کشید بیداری جواب ندادم بغضم نمیزاشت حرف بزنم با زور نشستم رو تخت و نیم نگاهی بهش انداختم و اروم ملافه رو دور خودم پیچیدم تا پاشم برم حموم ک تازه فهمیدم زیر شکمم تیر میکشه صورتم از درد جمع شد و اروم رو تخت نشستم چشمم ب لکه ی خون روی ملافه ی سفید افتاد ک بدجور خودنمایی میکرد صورتمو با دستش سمت خودش برگردوند و پرسید چی شده چی شده باز اول صبحی گریه میکنی گم شو بیرون از اتاق ولم کن لعنتی دگ چی از جونم میخوای دنیامو گرفتی ازم رسوا شدم دگ چیزی واس از دست دادن ندارم چی شده میفهمی چی میگی اره میفهمم این تویی ک نمیفهمی عوضی داد زدم لعنتی من باید تا ته عمرم بشینم خونه باید تا ته عمرم مجرد بمونم میفهمـــــی اروم باش اروم باش تمیخوام باشم لعنتی ب خاک سیاه نشوندی منو الان چی خاکی تو سرم بریزم باز ک رم کردی داد نزن سر من همچین میگی انگار مجبورت کردم میخواستی چراغ سبز نشون نمیدادی هر کسیم جای من بود مسخ تو و کارات میشد لعنتی اخه این همه دختر چرا من چرا من بیچاره رو بدبخت کردی و ملافه رو دورم پیچیدم و رفتم حموم بیرون ک اومدم جلو اینه وایسادم کبودیای رو گردنم داغ دلمو تازه میکرد ما چیکار کردیم خدایا کثافتکاری دیشب فک میکردم دلم میخواست بمیرم چرا من اصن دیشب خجالتو گذاشته بودم کنار ی تی شرت استین بلند بنفش پوشیدم با ی شلوار لی ابی رفتن پایین و دیدم نشسته داره صبحونه میخوره یکم اب خوردم و برگشتم تو اناقم درو قفل کردم و پشت درچمباتمه زدم و زانو هامو تو بغلم جمع کردم و بلند بلند هق زدم کاش یکی بود ک باهاش دردودل میکردم کاش اما ب کی میگفتم چی میگتم اصن درو واکن رنگت مثه جن شده رنگ و روت پریده بیا یچیزی بخور نمیخورم برو بیا یچیزی بخور باهم حرف میزنیم میدونم از لحاظ اخلاقی از لحاظ شرعی از لحاظ قانونی اصلا درست نبود اما ما این مشکلو حل میکنیم مسالمت امیز حرف میزنیم لعنتی چجوری حل میشه چرا نمیفهمی من دختر نیستم دک من نمیتونم ازدواج کنم میفهمــــی اروم باش میدونم تو باکره نیستی دگ اما قول میدم باهم خرف بزنیم و حلش کنیم باور کن باهم حرف میزنیم لعنتی چجوری میخوای جبران کنی چطوری میخوای دنیای دخترونه ی منو برگردونی درو واکن بیا ی چیزی بخور باهم حرف میزنیم ب حرفم گوش کن خواهشا بهم اعتماد کن جوابشو ندادم ینی اصن ی جورایی ب حرفاش زیاد گوش نمیدادم با دادی ک زد زیر لب بهش فحش دادم لعنتی دگ انقد رو اعصاب من نرو واسه ی بارم ک شده این نفهمیتو بزار کنار پاشدم و منم مثه خودش داد زدم فک کردی فقط خودت بلدی داد بزنی زندگیمو ب گند کشیدی بعد طلبکارم هستی واسه تو ک بد نشد بعد اون وقت چرا میخوای حل کنی این مسعله رو شمرده شمره گفتم هه حل نمیشه اقای ج ه ان ب خ ش بببین من دارم ب نفع تو حرف میزنم خودت ک میدونی واسه من فرقی نمیکنه این تویی ک نمیتونی ازدواج کنی پس عاقل باش بیا عین ادم بشین حرف بزنیم حرفایی دارم ک باید بشنوی درضمن انقدم این موضوع رو سر من نکوب میخواستی تن ب این کار ندی تقصیر من نیس هه شما پسرا همتون اینطوری هستین استفاده ک کردین مثه اشغال مچاله میکنین پرت میکنین اون ور اگه یکی با خواهر خودت همنی کارو بکنه چی دووم میاری پسره همین حرفارو بهش بزنه خواهر من عاقله انقدم زبون نفهمو گستاخ و سرکش نیس نشستم پشت در و اشک ریختم خدایا ب خدا تحمل این بدبختیو ندارم دگ تا صبحم بشینی اینجا درو وا نمیکنم نمیخوام ریخت نحستو ببینم حدود دوساعت میشد ک ی جا نشسته بودم و ب ی نقطه خیره بودم ب حرفای دیشبش فکر کردم گفت داری از من ی محمد دگ میسازی گفت داری خردم میکنی داری عذابم میدی وقتی بهش گفتم دوست دارم هیچی نگفت فقط شونمو بوسید رفتارای ضد و نقیض دلیلش چی میتونس باشه نکنه اونم ی حسی ب من داره اما خب اگه داش ک میگفت حداقل دیشب در جواب من بهم میگفت منم دوست دارم لعنتی منو گذاتشه تو برزخ ن راه پس دارم و ن راه پیش درسته دگنمیتونم ازدواج کنم اما حتی اگه باکره م بودم با کسی ازدواج نمیکردم چون عشقش جا خوش کرده تو قلبم نمیتونستم فراموشش کنم پاشدم و به این افکار خاتمه دادم رفتم تو تراس و نفس کشیدم حس میکردم دارم تو اتاق خفه میشم هوا شرد بود مجبور بودم زود برگردم تو درو بستم و رو تخت نشستم با دیدن تخت دوباره یاد دیشب افتادم هیچ جوره فکرش راحتم نمیزاش اما هرچی ک بود ارامش اغوششو حس کردم اغوشی ک تمنا میکردم تا مال من باشه دیشب با همه ی اتفاقای تلخ و بدش شیرین بود واسم ی شیرینی تلخ دیشب من حرارت نگاهشو حس کردم حرارتی ک تو اون چشای قهوه ای اتشینِ نافذ شعله ور بود نوشته

Date: March 10, 2019

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *