ملکه ذهن ۱

0 views
0%

یک روز به شدت خاص در اصفهان بارانی شدید میاید چیزی که در اصفهان به شدت نادر و عجیب است اسفند است و هوا تا حدی سرد که پرنده ها حتی زمانیکه پرواز میکنند نیاز دارند پرهای خود را پف دهند بلکه بتوانند سرانجام بهاری دیگر را نیز ببینند هوا آنقدر سرد است که انگار با ساکنین شهر قهر کرده و قصد کشتنشان را دارد از آسمان صدای رعد و برقی میاید و نورش شوکی کوتاه و ناگهانی در دل مردمانی که بیرون و در این هوای سرد در حال خرید یا راه رفتن هستند میاندازد مردمانی که حتی با وجود گرفتاریهای بسیار باز هم بخشی از ذهنشان به سکس تعلق دارد هر چقدر گرفتار هر چقدر درسخوان باز هم این جزوی از لذت های مورد علاقه شان بود لذتی که برای این انسان های ساده به شدت خاص و تاحدودی هم عجیبو غریب بود چراکه مرد ها هنوز نمیدانستند چرا گاهی اوقات از یک سری چیز های عجیب لذت میبردند لذاتی که شاید ریشه در کودکیشان داشت و یا ریشه در انسانیتشان چراکه انسان ها عادت نداشتند مانند حیوانات این مراسم باشکوه را عادی و سرسری انجام بدهند هر بار که تنوعی در کار بود لذت آنها نیز بیشتر میشد و جوهر زندگی بخششان از التشان با شدت بیشتری به بیرون میپاشید حالا چه این تنوع برای سکس با همسر خودشان اعمال میشد چه برای یک گروه از دوست دختر ها و یا حتی در خود ارضایی ایی حقرانه امیر عضو ان دسته اخری بود که مجبور بودند تنها در تفکراتشان و خیالپردازیهایشان به سکس با دیگران بپردازند چراکه عملا هیچ دختری علاقه به سکس با یک پسر نوزده ساله که پدرش در کودکی و مادرش یک سال پیش مرده بود نداشتند پسری که اهل یکی از شهرستان های اطراف اصفهان بود و بعد از بدبختی بسیار توانسته بود در دانشگاه اصفهان قبول شود او خانه محقر و کوچک شان را فروخته بود و قصد داشت با خورده پولی که به عنوان تک فرزند خانواده به او رسیده بود خانه ای کوچک را در شهر اجاره کند خاله اش به او گفته بود که چرا اینکار احمقانه را میکند چرا خانه خود را میفروشد که فقط به شهر برسد ولی امیر به او توجهی نداشت از زندگی در بین خانه های خشت و گلی و کوچه های خلوت خسته شده بود او جوان بود وبا این که مادر و پدرش را از دست داده بود اشتیاق به زندگی میخواست که زندگی را احساس کند در شلوغی ها حضور داشته باشد و عجیب این بود که یک حسی به او میگفت که اینجا در این شهر باستانی شلوغ به آن ارزوی عجیب خود که هم روح و هم بدنش را در چنگ داشت و در زمان های خاصی زمان هایی که یک دختر زیبا و خوش هیکل را میدید اورا به زانو در میاورد و مجبور به خود ارضایی ای خشک وخالی که بیشتر مانند یک انجام وظیفه بود میکرد اما این جواب چه میتوانست باشد امیر علاقه ای به فاحشه ها نداشت پول اندکش هم به او اجازه ولخرجی نمیداد اما این حس از آن حس هایی بود که دروغ نمیگفت از آنهایی که زندگی انسان های بدبخت و ساده را کامل تغییر میداد از آنهایی که انگار موجوداتی برتر از انسان به او تقدیم کرده بودند این حس عجیب اتفاقی را در شرف به وقوع پیوستن در زندگی پر از درد و غم و بدبختانه امیر قرار میداد امیر در حال رفتن به سمت خانه ای بود که اگهی قابل اجاره بودن انرا در روزنامه خوانده بود از قبل با صاحبخانه در مورد قیمت توافق کرده بود با اینکه خانه از دانشگاه او فاصله بسیار داشت ولی قیمت ان مناسب بود خانه ای 50 متری با یک اتاق در طبقه دوم یک آپارتمان سه طبقه در نزدیکی های پل خواجو که امیر عاشق ان بود در راه دختران زیبای بسیاری را دید همینطور دخترانی را که با ارایش بسیار سعی در زیبا شناخته شدن داشتند امیر با خود فکر کرد اگر فقط یک شب یک شب میتوانستم انها را از ان خود کنم لذت خودم به درک لذتی به انان میدادم که تا پایان عمر و وقتی که گوشتهای بدن زیبایشان در حال خورده شدن توسط کرمهای زیر قبرشان است فراموشش نکنند اما چنین اتفاقی نمیفتاد سرانجام امیر به مقصد خود رسید خانه نمای ساده ای داشت مانند اکثر خانه ها در اصفهان گرچه باران که به شدت شدید بود با ریزش شدید خود بر سروچشمان امیر به او اجازه دید کامل را نمیداد زنگ طبقه سوم را فشار داد و گفت که برای چه انجاست پس از مدتی کوتاه مردی حدود 40 ساله با مو هایی جو گندمی بدون ریش و سبیل بلند قد و خوش قیافه در را باز کرد و امیر را به گرمی به داخل دعوت کرد مرد دوست داشتنی ای بود از طرف دیگر کمتر کسی حاضر بود به مجرد ها خانه اجاره بدهد پس از ردو بدل جملاتی کوتاه به طبقه دوم رفتند که بر خلاف طبقه اول دارای دو واحد بود مرد که خود را ناصر معرفی کرده بود در واحد سمت چپی را باز کرده و خانه را به امیر نشان داد امیر خانه را که به نظرش عالی بود پسندید و قرار شد که برای قرارداد و دیگر کارها به بنگاه بروند و سپس امیر اساس کشی کند اگرچه اساسش بسیار اندک بود آنها از خانه بیرون امدند و انگاه امیر اورا دید و فکری کوتاه و کمرنگ از ذهنش رد شد که انگار ان حس راستگوی عجیب دارد کار خودش را میکند 9 85 9 84 9 9 87 8 0 9 87 9 86 2 ادامه نوشته دیوانه ای از جنس

Date: May 10, 2020

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *