این چیزی که من دارم میگم یه چیز دیگست شاید عجیب باشه براتون اما حقیقت داره من اسمم فرهاده و وقتی این اتفاق برام افتاد ینی سه سال پیش دانشجوی ترم دوم پزشکی دانشگاه گیلان بودم ساکن رشت هستم قد۱۸۷ وزن ۷۴ ۷۵ من یه دوستی دارم که اسمش محمده از بچگی باهاش بزرگ شدم و خیلی هم با هم صمیمی هستیم اما چیزی که واقعا تمام عمر منو عذاب میداد تحمل کردن مادر سکسیش جلوی چشمام بود مادرش یه زن میانسال بور سفید با سینه های ۷۰ ۷۵ و باسن کشیده و خوش فرمه که باید اعتراف کنم سوژه اکثر جقام بوده بگذریم یه روز خسته و کوفته داشتم از دانشگاه بر میگشتم که توی خیابون نزدیک محلمون مامان محمدو دیدم اونا هم خونشون چندتا کوچه پشت ماعه سلام و حال و احوال کردیم یه چند ثانیه ای مکث کرد و گفت فرهاد جون خاله یه سر میتونی باهام بیای تا خونمون گفتم چی شده خاله مشکلی هست گفت مشکل که نه اما یچی هست که باید ببینی زود قضاوت نکنین واقعا قصد سکس و اینا نداشت از لحن و برخوردش معلوم بود گفتم خاله مزاحم نباشم گفت چه مزاحمتی اخه وقتی خودم دارم بهت میگم رفتم دنبالش و با هم رفتیم سمت خونشون و هر چی خواستم از زیر زبونش بکشم ببینم چی شده بروز نداد رسیدیم خونه و با کلی تعارف و خجالت رفتم داخل گفتم ممد کو گفت دانشگاهه محمد داشت حقوق میخوند تو دانشگاه ازاد انزلی یه لحظه رو مبل بشین تا بیام نشستم و شروع کردم به فکر کردن که موضوع چیه یه دفعه با یه برگه مقوایی اومد که دو هزاریم افتاد برگه سونوگرافی سینش بود همونجا راست کردم گفت خاله این عکسو امروز تحویل گرفتم باید ببرم دکتر تو میتونی بهم بگی اتفاق خاصی افتاده یا نه منم یه مکثی کردم و گفتم حقیقتا تازه کارم اما خوب سر در میارم گفت همین قدر که بهم بگی چی شده کافیه برگشو باز کردم یکم از روی عکس و یکم از روی توضیحات رادیولوژ فهمیدم کیست داره بهش گفتم گفت خاله خطرناکه گفتم نه بابا کوچیکه راحت میشه متلاشیش مرد گفتم چطور خودتون زیر سینتون حسش نکردین گفت حس نمیشه که ادامه دادم نه این خیلی نزدیک سطح سینتونه باید حس شه گفت میتونی بهم نشون بدی دیگه اونجا شق درد گرفتم سینه هایی که همیشه باهاش جق میزدم رو قرار بود دست بزنم گفتم ایننجوری که نمیشه باید سوتینتون رو در بیارین یه خنده ای کرد و گفت دکتر مهرمه دیگه منم گفتم صد در صد مانتو تاپشو در اورد یه سوتین مشکی تنش بود که پوستشو چند برابر سفید میکرد سینه هاش خیلی خوش برم بودن انگار سینه های یه زن ۲۷ ۲۸ ساله ضایع نکرده بودم سوتینشم در اورد ان لحظه بود که دیگه تو اسمون بودم یه دفعه گفت خوب خاله چشم چرونی بسه کجاست این کیست ما منم گفتم خاله چشم چرونی چیه من موندم شما چطور اینقدر خوب موندی بعد دستمو بردم سمت سینه چپش و یکم روش دست کشیدم نوک سینه هاش متورم شد دیگه معلوم بود اونم که بنده خدا بی شوهر حشری شده یکم ور رفتم تا کیستو پیدا کردم بهش گفتم گفت اره حس کردم یه دفعه گفت خاله حالت خیلی خرابه ها گفتم تقریبا چطور مگه یه یه اشاره با پوز خند زد سمت خشتکم دیدم اوه اوه خیلی ضایع شد کیرم داره میشکنه زیر شلوار لی مشکیم گفت خاله حالا که دکتر محرمه پس تا تهش بریم جا خوردم گفتم خاله تو سوژه جقام بودی مگه میشه تا اخرش نیام گفت عجب بی شعوری هستیا خندیدم دستشو آورد و دکمه های شلوارمو باز کرد کیر 18 سانتیم از زیر شورت برمز و خیسم داشت میشکست شورتمم کشید پایین و گفت جوون خاله عجب کیری داری تو شوخی شوخی گفتم قابلی نداره سریع رفت رو مبل نشست و منم دنبالش خم شد خم شد و یه لیس به کیرم زد که دیگه داشتم اب میشدم از شهوت دستمو گذاشته بودم رو سینه راستشو دست چپم رو از لای شلوار لیش داشتم کصشو میمالیدم گفت خاله اینجوری نمیشه پاشیم کاملا لخت شیم پا شدیم شلوارمو کامل در اوردم و پراهنمو هم انداختم رو مدل تعریف از خود نباشه بدنسازی میرفتم و هیکل خوبی داشتم اونم اروم اروم شلوارشو کشید و پایین و شرت سیاهش معلوم شد خیس خیس بود گفتم حال میکنیا گفت نه که تو نمیکنی بعد دراز کشید رو زمین گفتم چیکار میکنی یه دفعه دیدم یکم تف کرد لای سینه هاش گفتم اها رفتم روش دو تا پامو گذاشتم دو طرفش کیرمو انداختم لا سینه هاش دیگه تو دنیای خودم نبودم الان کیرم لای بهترین سینه هایی بود که دیده بودم جلو و عقب میکردم کیرم میخورد به لباش بهم گفت پاشو پاشدم رفت دوباره روی مبل رفتم دنبالش و دوتا لنگاشو دادم بالا و شرتشو در اوردم واااای به کص عالی جاافتاده با یکم پشم بور گفتم چه طوفانی هستی تو خاله گفت فدای کیرت بکن توش فرهاد ببینم چی میکنی کیرمو یه تف زدمو کردم تو کصش دیگه تو دنیای خودم نبودم اروم تلمبه میزدم و گاهی یه استراحت میدادم که ابم زود نیاد بعد بهش گفتم خاله برگرد میخوام مثل سگ بکنمت برگشت رو چهار دست و پا رفتم پشتش و بهترین حالتی بود که دیده بودم ممه هاش اویزون بود و کصش لای دوتا کون خوش فرم و ران عالی دوباره کیرمو انداختم تو کصشو با تمام توان تلمبه میزدم همینجور عرق میکرد و منم هر لحظه داغ تر یه لحظه حس کردم داره ابم میاد دیگه تلمبه نزدم گفتم خاله الان ابم میاد چیکارش کنم گفت بریز رو سینه هام گفتم اره شاید واسه کیستت خوب باشه خندیدیم و بعد دوباره چندتا تلمبه زدم و ابمو پاشیدم رو سینه هاش هر دو دیگه از حال رفته بودیم بهش گفتم خاله هر وقت گفتم از دوا درمون چه خبر یه جوری جور کن دوباره بیام واسه درمانت به روش خودم و هنوز هم ماهی یه بار کص مامان محمد رو دارمش نوشته
0 views
Date: August 23, 2018