24 سالم بود فعالت اقتصادیم وسیع تر شده بود به کارهام نمیرسیدم و باید وقت بیشتری میزاشتم اگهی دادم و مشخصات رو نوشتم تقریبا مورد خاصی نبود که دختری از عهدش بیرون نیاد فقط کمی باید فن بیان میداشت خانواده ما سرشناس بودن و به خاطر ابروی خانواده با هیچ دختری ارتباط نداشتم که کسی منو نبینه و به هر حال شرایط ویژه ای داشتم چند باری توی مهمونیا دخترهایی چشمم رو میگرفتن و یا خودشون هم میخواستن ارتباط برقرار کنن یا واسط میفرستادن اما نمیخواستم خودمو تابلو کنم اعتبارم تو خانواده برام از همه چی مهمتر بود و مدتی طول کشید که بتونم خانواده رو راضی کنم منشی زن بیارم به هر حال زنگ میزدن و بعد کمی صحبت بهشون ادرس و ساعت میدادم یکی یکی سر موعد اومدن و تقریبا همه منتفی بودن تقریبا نصفشون اومده بودن بدن یعنی بیشتر از اینکه قابلیتشونو نشون بدن حالت خوردن داشتن دیدم اینطوری به نتیجه نمیرسم یکی از دوستامو اوردم که کنارم باشه و با تجربه اون یکی رو انتخاب کردم دختر خوبی بود هم گشاده رو هم سر و وضع مرتبی داشت و ادم حسابی نشون میداد شرکت توی یه اپارتمان مسکونی بود و به همین خاطر باید درب رو میبستیم مشتری ها هم خاص بودن و با قرار قبلی برای سفارش و معاملات میاومدن چون مدارک مهمی تو شرکت بود و من برای کارهای اداری و بانکی بیرون میرفتم و ادم فوق العاده مشکوکی هستم دوربین هایی رو تو اطاقم به صورت مخفی نصب کردم که منشیمو تست کنم شبها قبل رفتن دوربین ها رو چک میکردم اصلا وارد اتاق من نمیشد کارشم خوب بود و ارتباطمون رو خیلی خشک برنامه ریزی کرده بودم یه روز هوا گرم بود و کولر هم کل شرکت رو پوشش نمیداد اومد ازم اجازه گرفت گفت اگه کسی نمیاد من کمی راحت تر لباس بپوشم چون واقعا کل بدنش خیس میشد و بدن پر تعریقی داشت منم گفتم بعد ظهر ها اگه قرار نداریم موردی نداره برای اینکه موضوعی پیش نیاد خودم سعی کردم کمتر شرکت بیام چند باری که اومدم دیدم تیشرت پوشیده با شلوار لی که منو میدید و قیافه و اخلاقمو خبر داشت میرفت مانتو روش میکشید چند وقتی گذشت و دوباره دوربین ها رو چک کردم دور تند بودم و همینطور روز ها رو تیکه تیکه میزدم بره که یهو دیدم یه چی اومد تو اطاقم زدم از اول اومد دیدم اومده تو اطاق درو قفل کرده رو صندلی من نشست و تیشرتشو دراورد یه دکمه شلوارشم باز کرد و با پرونده ها خودشو باد میزد ار بالا به پایین معلوم بود که خیلی از گرما فراریه وقتی داشتم میدیدم از همونجا شروع کردم به سنگ شدن بدن زیبایی داشت قد 170 تا 175 وزنش که نمیدونم اما خوش بدن بود و کلا منو برد تو مایه های فکر های شیطانی قلبم تند میزد سریع بلند شد و رفت معلوم بود یکی اومده یا تلفن زنگ زده دلم میخواست بیشتر ببینم شهوتم شرافت رو اب کرده بود اخر هفته دو تا دوربین بی سیم تهیه کردمو جمعش با هزار دنگ و فنگ و بدبختی و سیستم گذاشتن وصلشون کردم روز ها رکورد میشد و شبها میدیدم چند روزی ادامه داشت تا دیگه قید همه چیو زدم که سکس کنم کارو بار و زندگی رو ول کرده بودم اشفته بودم دنبال موقعیت بودم اما میترسیدم چند روزی شرکت موندم که بهانه ای بتراشم تا دیدم یه روز مانتو با دکمه های باز پوشیده دیوانه شده بودم از نزدیک که میدیدم خیلی خوش بدن بود از حرکاتم معلوم بود خیلی خودم رو کنترل میکنم و عصبی هستم فایل بایگانی رو باز کردم و صداش کردم گفتم بیاد پرونده ای رو پیدا کنه از پایین شروع کرد و خم شده بود باسنش رو دیدم کف کردم از پشت رفتم نزدیکش لای باسنش از روی لباس معلوم بود نردیکش شدم دستم رو با ترس گذاشتم رو کمرش و خودم رو نزدیک کردم اروم خودمو چسبوندم به کونش ویبره داشتم هم از شهوت هم از ترس که بهو بلند شد منو نگاه کرد با حالت تعجب گفت اقای میدونم شما ارتباطی با کسی ندارید و از اخلاقتون هم با خبرم اما من فرد مناسبی برای این کار نیستم لطفا اگر پوشش من نامناسب هست بهم بگید وگرنه من رو خوب شناختید اونطور دختر نیستم دلو زدم به دریا گفتم ببین گور پدر تمام دنیا نمیتونم خودمو نگه دارم میخوام بقلت کنم تقریبا هم قد خودم بود بقلش کردم تمام وجودشو چسبیدم گردنمون روی هم بود اما اون هیچ حسی نداشت همینطور دستش اویزون بود عین ماست وایساده بود اولین بار بود اسم کوچیک صدام میکرد تو گوشم گفت رضا مطمئنی مطمئن هستی که دوستم داری گفتم الان فقط میتونم بگم توی دنیا هیچ چیزی رو جز تو نمیخوام تمام مال و خوشی دنیا یه طرف تو کفه پایین ترازویی رضا ولم نمیکنی من با کسی تا الان ارتباط نداشتم من الهام منو شناختی تا الان وقتی میگم میخوامت یعنی میخوامت با تمام وجود به ارومی بقلم کرد همدیگه رو فشار میدادیم گریه کردیم حرفای عاشقانه زدیم و ابراز علاقه و دوست داشتن نمیدونم اون وسط شهوتم چطور به یه رابطه دوست داشتن رسید اونم من تنها کسی بود که نه میخواستم سرش کلاه بزارم نه سرکار بزارم واقعا صادق شدم باهاش و به خودم قول دادم اگه موارد ابتدایی اوکی بود همینو بگیرم گفتم الهام من تا الان با زنی نبودم 24 سالمه و الان نیاز دارم از من جدا شد گفت این میشه شهوت خرابش نکن ناراحت میشم گفتم گور پدر همه چی به هیچی امروز فکر نکن همینطور مونده بود متعجب از من که رفتم همه چی رو چک کردم که کسی نیاد یه وقت تو اطاق خودم دوربین بود دستشو گرفتم بردمش تو اطاق خودش و مانتوشو زدم کنار و چسبیدم بهش گردنش رو بوسیدم بوسه های ابدار کیرم دیگه جا نداشت لامصب باربی بود چرا اینطور سینش جلو بود با وجود بدنی صاف یکمی اومدم پایین کیرمو گذاشتم لای شلوارش گفت رضا من خیلی میترسم تورو خدا میخوای بریم بمونه برای یه روز دیگه اولین لب عمرم رو گرفتم چه حال عجیبی بود خودش هم میخواست و هر دو اماتور لبامونو میزاشتیم روی هم میبوسیدیم من بدنم رو اروم بالا پایین میکردم بدنم لرزه داشت میترسیدم که دارم چیکار میکنم اولین بار بود اومدم عقب کسشو گرفتم تو مشتم چهار تا انگشتم لای پاهاش بود سرشو داد بالا یه اهی گفت سینشو از رو لباس گاز کرفتم دیدم سوتینش کلفته تیشرت رو دادم بالا سینشو از بالای سوتین بوسیدم و لیس زدم واوو بین سینه هاش و خیس کرده بودم اومدم تا بالا گردنشو خوردم سرشو داد بالا گفت آآآه رضا ترو خدا آآآه نمیتونم بدون اینکه ببینه زیپمو باز کردم کیرم از زیر شورت دیگه داشت میترکید زد بیرون و راحت شد اون نفسش خیلی تند شده بود منو از کنار بقل کرد و فشار داد خودشو یکمی بالا پایین کرد ویبره زد یهو شل شد مچمو تو دستاش گرفت و به زور زد کنار دیگه راحت شده بود خودشم میخواست برش گردوندم دستاش رو گذاشت رو میزش خم شدم روش و دکمه شلوارشو باز کردم و کشیدم پایین شورتش خیس بود اونم دادم پایین یه بوی شهوت همراه با تعریق بلند شد تو فضا کسش موهای خیلی کوتاه و نرم و طلایی داشت اولین باری بود که از نزدیک کس میدیدم لبهای بسته و کلا همرنگ بدنش بود تحمل نداشتم کیرمو خوب اب دهن زدم گذاشتم درش گفت نه چیکار میکنی کشید کنار برگشت به زور برگردوندمش دوباره تحمل نداشتم فرو کردم توش داد زد همراه گریه جلو دهنشو گرفتم و همینطور رفته بود داخل تا ته فشار دادم نفسش در نمیاومد خشک شده بود یکمی کشیدم عقب دیدم کیرم خونیه کیرم کلفت بود از اینکه میدیدم کسش رو اونقدر باز کرده داشتم حال میاومدم تا یکی دو حرکت کردم دیدم داره ابم میاد کشیدم بیرون یکمی کیرمو اوردم پایین و میزش کثافت شد همینطور ازم اب میپاشید تو عمرم نه به این سرعت و نه به این مقدار نیومده بود منیم پرتاب میشد گریه کرد سوتین و باقی لباساشم دراوردم همونطوری از پشت گردن و کتفشو میخوردم کیرم تقریبا راست بود گفتم حالا که کردیم بزار حد اقل کامل حال کنیم هم من میخوام هم تو بهم اعتماد کردی پس بیا عین وحشیا کل وسائل میزشو زدم کنار فکس و مانیتور و هیچی برام مهم نبود بزار تموم دنیا خراب بشه اصلا این لحظات یک دقیقش هم نباید خراب بشه با کمک من خوابوندمش روی میز طوری که پشتش به میز بود کسش دم میز بود پاهاشو دادم بالا رو شونه هام کیرم خونی بود رفتم شستم و یکمی دستمال رو مرطوب کردم اوردم کس اونم پاک کردم اب دهن به هر دو زدم و اروم دادم داخل درد میکشید و همش میگفت اروم منم با یه حرکت تا اخرش کردم داخل کسش از داخل یه داد دخترونه زد و همینطور گذاشتم تا کسش گشاد بشه یک دقیقه بعد اروم اروم داشتم تکون میدادم کسش رو با تموم وجود احساس میکردم خیلی لذت بخشه اولین سکس پاهاش که رو شونم افتاده بود خستم کرده بود بلندش کردم پاهاشو گزاشتم رو زمین و شکمشم روی میز اروم اروم کردم تو واووو چه دل نشین بود دیگه داد نمیزد حال میکرد اخخخ اخخخخ ووااای گفتم داری درد میکشی نه همینطوری بکن چه حالی میده تا الان حسش نکرده بودم ترو خدا بکن همینطور اروم جلو عقب کن تا تهش که میرسیدم همینطور فشار میدادم که باسنشم جمع بشه لای کونشو با دستام باز کردم که تا ته بکنم همینطور فشار دادم بالای کیرم میرفت لای کونش بدون اینکه از بدنش جدا بشم عقب جلوی کمی کردم و ابم داشت میاومد دراوردم با خیال راحت ریختم کف اطاق رو خیس کردم به خودش اومد گفت چه کار میکنی همه جا کثیف شد گفتم فدا سرت ولش کن دستشو گرفتم همونطوری لخت بردمش تو حموم و اب و باز کردم رفتیم دوش گرفتیم دو تایی دیگه ناشو نداشتم خیلی خسته بودم بدنم دیگه اگه زیادی تکون میخورد درد میگرفت کلا انگار تمام وجودم خالی شده تو حموم وسیله ای نبود چون ازش استفاده ای نمیشد زیر دوش به هم چسبیدیم لب گرفتیم بدنامون سر شده بود بقلم کرد سینه های قشنگش روی بدنم بازی میکرد رضا پردمو زدی میدونی چه کار کردی من و تو که تو خواب هم به هم نمیرسیم من چیکار کنم همونطوری که تو بقلم بود و زیر دوش بودیم انگشت وسطمو از بالای کمرش بردم پایین تا لای باسنش مقعدشو با نوک انگشتم فشار دادم سمت بالا یه تکونی خورد صورتشو برد عقب منو نگار میکرد گفتم دنیا رو شده ول میکنم تورو میگیرم خوشحال بود یهو قیافش عبوس شد گفت خانوادت و مردم گفتم اخرش میخوان بگن تو اومدی منو تور زدی منو قاپیدی منو خرم کردی غیر از اینه یه عمر به خاطر حرف اینا زندگی کردم چه گهی خوردم بزار یکمی به حرف دلم گوش بدم و با اون چیزی که دلم میخواد زندگی کنم میخوام دیگه خوش باشم میخوام با تو باشم چند وقتی با هم میمونیم اگه خواستی منو باهام میمونی اگه نه دکترا رو همینجا تو همین خونه برات صف میبندم پردت و از روز اولش بهتر میدوزم غم هیچی رو نخور فقط با من یکی و صادق باش همه چی با من چند ماهی با هم بودیم و اشنا شدیم نمیزاشت زیاد سکس کنیم هرچند راحت بودیم اما خودمم به همون هفته ای یکی دو بار راضی بودم چون بیشتر از اون دیگه ایندش ازدواج نبود خانوادم بر خلاف تصورم زیاد سخت نگرفتن و به عقیدم احترام گذاشتن خلاصه زندگی خوبی رو شروع کردیم به همه اونایی که مثل من بودن و تعدادشونم کمه میگم که یه لحظه بگید گور پدر تموم دنیا و زندگی کنید ادم به بار به دنیا میاد و فرصت داره از زندگیش لذت ببره اگه سالهای عمرش گذشت بدون اینکه کاری انجام بده فقط گذشته و هیچ افتخاری نصیبش نمیشه بجز اینکه ریده به زندگیش موفق و موید باشید ببخشید میدونم خیلیها دوست ندارن بگم اما این داستان هم مثل داستان قبلی بچه شیطون ساختگی بود نوشته بچه
0 views
Date: September 7, 2018