سلام من اسمم محسن و اهل یکی از شهرهای جنوبی کشور هستم قدم حدودا185و به قول بعضی از دوستان ظاهر خوب و آراسته ای دارم و متاهل هستم داستانی که میخوام براتون بنویسم مربوط میشه سال گذشته سال90 در مورد یه خانم که اسمش پگاه بود که توی شرکت برامون اتفاق افتاد قبل شروع داستان بزارید از این خانم بگم یه خانم خوش هیکل قدش 170 یکم تپل سایز سینه80 داستان از اونجا شروع میشه که یک روز رفتم دفتر کار یکی از دوستان که البته دختر بود وقتی وارد شدم دیدم پگاه کنار دوستم سحر ایستاده و شروع به احوال پرسی کرد و من با دیدنش فقط مبهوت سینه هاش شدم که سحر با خنده گفت چیه کجایی ظاهرا حواست جاهای خوب خوبه که از حق نگذرینم من یکم خجالت کشیدم قرار شد من اونارو تا جایی برسونم و اون روز به هر بدبختی که بود گذشت روز بعد زنگ زدم به سحر گفتم دختره کی بود که سحر سریع کالبد شکافی کرد و همه چیز رو ریخت رو دایره فهمیدم که اسمش پگاهه و شوهر داره البته عقد بسته بودن و خیلی اهل حاله ولی به هر کسی پا نمیده خلاصه از سحر خواهش کردم که بگو برای کار ما به یک منشی نیاز داریم و اگه دوست داره میتونه بیاد سر کار سحر رفت بود و بهش گفت ولی گفته بود شرمنده شوهرم اجازه نمیده و تشکر کرده بود خلاصه از اون جریان چند ماهی گذشت که دیدم سحر میگه یکی از بچه ها نیاز به کار داره میتونی براش کاری پیدا کنی وقتی پرسیدم کیه گفت پگاه منم برای اینکه کم نیارم اولش یکم ناز کردم و بعدش گفت بگو از صبح بیاد روز بعد تشریف فرما شدن و ما هم تو نخ ایشون و یه چند روزی از اومدنش گذشت دیدم بد جور پا میده و منم به هر بهانه ای براش اس میفرستادم ولی کم نمی اورد و جوابشونو میداد یک روز عصر که دوتایی تنها بودیم من تو اتاقم مشغول کار بودم دیدم در زد و گفت جسارت قربان شما انبردست دارین گفتم واسه چی میخواهید گفت زیپ مانتوم باز شده و هر کار میکنم درست نمیشه گفتم بیایید داخل اگه جسارتی نیست من نگاهی بهش بندازم امد تو دیدم وای از بس سایز سینه هاش بزرگ بود و مانتوش تنگ زیپ در رفته بود و من هم یکم بهش دستکاری کردم گفتم نمیشه و تو این دستکاری دستی هم به سینه هاش میزدم و چیزی نمیگفت روز بعد دلو به دریا زدم و براش اس دادم با من دوست میشی و هرلحظه منتظر بودم بلند شه و با ناراحتی بیرون بره ولی دیدم جواب داد شما که متاهلید دوست میخواهید چکار بهش جواب دادم آخه زنم درست به من نمیرسه پرسید از لحاظ بهت نمیرسه گفتم هم جنسی و هم روحی دیدم نوشته به نظر شما من میتونم برات کاری انجام بدم من که داره همش جواب میده پاشدم و رفتم تو اتاقش وشروع کردم مخشو زدن اولش گفت من دچار عذاب وجدان میشم و نمیدونم جواب شوهرمو چی بدم ولی من باز بهش ور رفتم گفتم تو بذار همین یک بار دیگه قول میدم اتفاقی نیافته گفت فقط دست بگیر به سینه هام منم شروع به بازی کردن کردم و کم کم دستمو بردم پایین تر و دیگه تو حال خودم نبودم که باز به اسرار من شلوارشو پایین کشید و من شروع کردم با کسش بازی کردن و انگشتمو میکردم تو و بیرون میکشیدم و شلوارمو از پام در اوردم دیدم گفت بسه دیگه گفتم حیف نیست تا اینج پیش رفتیم تمومش کنیم خلاصه کیرمو دم سوراخ کسش گذاشتم و با یک هل تا ته تو رفت ظاهرا قبلا درست بهش رسیده بوده آخه کسش پرده نداشت و شروع به تلمبه زدن کردم و کسش خیس خیس شده بود نمیدونم چی شد خیلی زود آبم امد و سریع لباسامو پشیدم و رفتم تو اتاقم و تا روز بعد همش به فکرش بودم روز بعد صداش کردم گفت حاضری دوباره سکس کنیم گفت تو فقط به فکر خودتی من یه دختر خیلی حشری هستم و تو دیروز نتونستی منو ارضا کنی گفتم اشکال نداره امروز درست بهت حال میدم و تا تو ارضا نشدی من خودمو ارضا نمیکنم خلاصه اون روز یه حال درستی با هم کردیم و چند بار دیگه باهم سکس کردیم تا زدو من مجبور شدم برم سفر و تو سفر بودم زنگ زد و گفت من دیگه نمتونم بیام و الان که براتون مینویسم یک سال است که ندیدمش و هر وقت بهش فکر میکنم کیرم راست میشه از دوستان عزیز عذر خواهی میکنم اگه درست ننوشتم یا قسمت های سکسیش کم بود سعی کردم واقعیت رو بنویسم من سکس زیاد کردم اگه باز پا داد براتون بقیه داستانامو مینویسم نوشته
0 views
Date: July 31, 2018