سلام به همه ی دوستان شهوانی مرسی از اینهمه انرژی مثبت توی کامنتاتون خوشحالم ک دوست دارین خاطره هامو و مرسی از دوست عزیز بانی جون ک سورپرایز شیرین رو صوتی کرد و خوشحال میشم ک بازم هرکدوم از داستانامو ک دوست داشتی صوتی کنی و خب بریم سر خاطره ام نزدیکترین دوستم در حال جدا شدن از شوهرش بود ادمایی ک چند سال پیش ک من و همسرجان حتی هنوز آشنا هم نشده بودیم باهم دوست بودن و یک سالی بعد از ازدواج ما ازدواج کردن و حالا ک دوسال میگذشت از ازدواجشون در حال جدایی بودن وقتی از دوستم پرسیدم چرا گفت ک بدرد هم نمیخوریم هرچند من تقریبا تو متن زندگیش بودم و میدونستم ک یک سال بعد از ازدواجشون مشکلاتشون شروع شده و مشکل اصلی بدبین و حساس شدن شوهرش به این قضیه رابطشون قبل از ازدواج بود و اینک میدونست ک دوستم قبل از اون هم دوست پسر داشته شک و بدبینیشو بیشتر کرده بود و تقریبا زندگی به کام هردوشون زهر شده بود بشدت بی اعصاب و ناراحت بودم شب حدودای هشت بودو باشوهر جان باهم برنامه میدیدیم و اون هم کاملا اطلاع داشت از این قضیه دلیل ناراحتی منو میدونست و منم حسابی تو فکر بودم بیشتر وقتا ک اینطوری میشدم و ی چیزی فکرمو مشغول میکرد عادت کرده بودم ک باهاش حرف بزنم شاید این قشنگترین کاری بود ک برای من میکرد درد دل کردن با کسی ک همه زندگیت شده یکی از لذت بخش ترین لذتای دنیاس بازم فقط خدارو شکر میکردم ک هستش ک میتونم حرف بزنم ک منو میشنوه بی اینک دربارم فکر بدی کنه بی اینک برام استثنا قایل شه مثل ی دوست مثل ی همدم مثل کسی ک ی عمر جاش بالاترین نقطه زندگیت ثابته کسی ک فاتح جسم و احساست میشه همه کست میشه باز فکر میکردم ک ی زن چی میخواد ک من به عنوان ی زن از زندگیم چی میخوام عشق چیه دقیقا چ حسیه این حسیه ک من حالا دارم و قلبمو با وجود این حس میپرستم یا این حسیه ک برای نزدیکترین دوست من تمام شده و به بنبست رسیده حسیه ک اروم اروم تو همه وجودم شعله کشید و حالا مثل ی اهن گداخته ام ک اتیش براش حکم فرم گرفتنه منتظر اتیش و من این عشقو مدیون ضربه های چکش بودم مدیون این فرم گرفتن همه قشنگی این حس رو حتی با اذیتاش میخواستم و میخواستم ک داشته باشمش _جوجه با اون مغز کوچیکت به چی فکر میکنی ک انقد اخمات تو همه همه چی درست میشه انقد نگران نباش هرچی قسمتشون باشه همون میشه میدونی چیه _چیه قسمت قشنگترین نقطه زندگیه _چیش قشنگه خانوم کوچیکه این ک تورو بمن داد اینک کنارمی اینک هستی اینک میتونم باهات حرف بزنم همش قشنگه دارم فکر میکنم ک من از زندگیم چی میخواستم و حالا چی دارم داشته هامو با چیزایی ک میخواستم مقایسه میکنم اگه ی میزان بزارم چیزایی ک دارم اصلا قابل مقایسه نیست با چیزایی ک میخواستم داشته باشم من ی روزی حسرت عشقو میخوردم اونروزا حسرت اینو میخوردم ک چرا باعشق ازدواج نکردم اما الان میفهمم ک شاید اگه اونموقع عاشقت بودم و کور اگه بدیا و خوبیاتو باهم نمیدیدم حالا شاید منم حالم خوب نبود اما حالا میدونم ک چی میخوام ک چی منو راضی میکنه من همیشه میخوامت همیشه میخوام ک بمونی تو زندگیم من خودخواهم من عاشق خودخواهیم هرگز نمیخوام ک بری از زندگیم نمیزارم ک بری حتی به خوده خدا هم پست نمیدم نمیتونم بیتو نفس بکشم حتی فکرشم عذابم میده نفسمو بند میاره سرمو پایین انداخته بودم روم نمیشد بگم ک اگه ی روزی مال تو نباشم اصلا رو زبونم نمیچرخید این حرف انگاری ک فهمیده باشه چی میخوام بگم فرصت نداد ک حرفمو تموم کنم باشدت منو کشید تو بغلش و لبامو خیلی محکم و حتی عصبانی بوسید این حرفو حتی به ذهنت راه نده میفهمی و با انگشت محکم کوبید به سرم ک دردم اومد سرمو بین دستاش گرفتو حتی حس میکردم ک عصبانی شده اگه تو خودخواهی من از تو بدترم محاله محاله محاله تو بدترین شرایط رهات کنم اینو تو اون مغز فندوقیت فرو کن بازم عصبانی تر لبامو بوسید حتی اگه بخوام بمیرم تورو باخودم میبرم اون دنیا همونجا کف حال منو دراز کرد رو زمین و روم خیمه زد حس میکردم لبام باد کرده شاید اونقدی ک من الان حس میکردم میخوام حریصانه باهاش باشم تاثیر این داستان روی ما حال دوتامونو بد کرده بود اونم همین حس منو داشت دلم میخواست حسش کنم با همه وجودم نگاهامون قفل هم بود فاصله امون اندازه نفس کشیدن باز دم همدیگه اکسیژن اطرافم تموم شده بود و حریصتر نفس میکشیدم حالمون یکی بود ضربان قلبم وحشتناک بالا بود و از گرما به عرق کردن افتاده بودم شاید ثابت کردن این خواستن با حرف غلط ترین کار ممکن بود برای همین زبون هردومون بند اومده بود چشمامون بند هم بود میخواستمم نمیتونستم نگاهمو ازش بگیرم و حرص وجودمو نمیتونستم خاموش کنم برای لمس کردنش شاید تو کمتر از یک صدم ثانیه فاصله رو بینمون تموم کردم و دستامو دور گردنش حلقه کردمو لبامو بین لباش جا دادم دستاشو آزاد کردو کاملا افتاد روم و دستاشو حلقه کرد از زیر بلوزم دور کمرم و چسبوندم به خودش باهم بلند شدیم بی حرف و حریص بی حرف و عصبانی بی حرف و دیوونه من حرصی و اون عصبانی لباسای همو میکندیم شرتمو باز ترکوند روپا نایستادم دستامو دور گردنش حلقه کردم و به طرف زمین کشیدمش دوباره افتاد روم وافتاد بجون سینه هام و با دستش کسمو میمالید و دیوونم میکرد صداش میزدم و جیغ میزدم چرخیدرومو 69 شدیم و هنوزم حریص و عصبانی همو میخوردیم اون تموم کسمو مک میزد و میمالید و من کیرشو تا جایی ک میشد میکردم تو دهنمو میخوردم کلا شاید دو دیقه اینطوری بودیم و هردو هرچی میرفت جلوتر داغونتر میشدیم وانگاری سیر نمیشدیم و ارامش برعکس همیشه تو رابطمون نبود پاشد و خیلی سریع منو چرخوند رو پهلو و با ی فشار کیرشو زیر دلم حس کردم و جیغم از درد ولذت رفت هوا با همه وجودش منو میگایید نمیتونستم کنترل کنم صدامو و بعد چند دقیقه پاهامو ازهم باز کرد و خودش وسط پاهام بود و مث سنگینی تنش افتاده بود روم تو چشماش همه چی قاطی بود غرور حرص عصبانیت عشق ترس حاله چشماش تا حالا اینطوری نشده بود ضربه هاش چنان محکم و با حرص بود ک نمیتونستم نفس بکشم و نمیزاشت پشت سرهم با همه انرژیش ضربه میزد حس میکردم اینک من حتی بهش فکر کردم ک ی روزی تو زندگی هم نباشیم براش خیلی گرون تموم شده برای خودمم اینطوری بود اما تو وجود اون مث عصبانیت خودشو نشون داده بود نمیتونستم بزارم اینطوری ادامه پیدا کنه داشت دوتامونو داغون میکرد باز حمله کردم سمتش و دستامو انداختم دور گردنش نفس بریده گفتم غلط کردم بجون خودم بجون خودت بار اخرمه دیگه حتی فکرشم نمیکنم به همه مقدسات قسم غلط کردم ببخشید رنگ نگاهش یکم اروم شد بازم بیشتر ادامه داد و منو میمالید و سعی داشت ارضام کنه چند دیقه ادامه داد تا من ک دوباره به جیغ زدن افتاده بودم ی انقباض خیلی وحشتناک و دردناک طوری ک حس میکردم ماهیچه هام درد گرفتن و ارضا شدم و خودش هم شاید ی دیقه دیگه طول کشید ک بیوفته کنارم نمیدونستم چی بگم روم نمیشد تو چشماش نگاه کنم میترسیدم غم ببینم تو چشماش و این حال خرابمو خرابتر میکرد بدن درد بدی گرفته بودم سرمو بلند کرد و مجبورم کرد تو چشماش نگاه کنم از اون حرص اون ترسی ک داشتم خبری نبود هرچی مونده بود حس عمیقی بود ک حالا با سکس کوتاه و نفس گیری ک داشتیم عمیق تر بود و چشمام پر از عشقو خجالت افکار نیم ساعت پیشم کشیدم طرف خودش پاهامو با پاهاش قفل کرد و دستشو گذاشت دورم دلم میخواست دستامو دورش حلقه کنم ولی روم نمیشد خودش دستامو دورش حلقه کرد و باز سرمو بالاگرفت و مجبورم کرد نگاهش کنم رنگ نگاهش باعث شد ضعف کنم انقد چشماش اروم و بی دغدغه بود ک بی اراده بوسیدمشون و باز به غلط کردم افتادم اروم گفت هیشششش هیچی نگو تموم شد من خوبم فقط لطفا دیگه با من اینکارو نکن من عاشقتم دیوونتم اینو بهت قول مردونه میدم ک هیچ وقت جوری نشه ک بخوایم سکوت کرد اینبار من به حرف اومدم من فقط میخواستم بگم ک تورو به خوده خدا هم پست نمیدم نفس منی خون تو رگهام من بی تو نمیتونم تو زندگیمی همه چیزی ک دارمی من قدرتورو مهربونیاتو مردونگیاتو میدونم من میفهمم ک برای من چی هستی با همه غرورت و اخمات میخوامت فقط تویی ک منو میفهمی حرف میزدم و رنگ نگاهش اروم میشد حرف میزدم و انگاری تازه یادش میومد ک کجای زندگیمه گردنشو بوسیدم طولانی و پر از نیاز تو گوشش زمزمه کردم میگن وقتی گردن ی نفرو میبوسی یعنی داری بهش میگی ک من بهت نیاز دارم دوباره گردنشو بوسیدم تا همیشه بهت احتیاج دارم تا همیشه عاشقت میمونم خوشحال بودم همه چی باز اروم بود تو نگاهش و من باز غرق خوشحالی بودم شاید همه این نیم ساعتی ک گذشت مث برقو باد بیشتر یادم اورد ک چقدر بودنش مهمه چقدر مهمه ک برام همینطوری بمونه پس خیلیم بی توقع نبودم این خودش بزرگترین توقعی بود ک میتونستم داشته باشم اینک همیشه اینجوری بمونه بدنم سرد شده بود و از هیجانی ک داشتم و ضربان قلبمو بالا برده بود خبری نبود و تمام بدنم درد میکرد فک نمیکردم ضربه های خشنش باهام اینطوری کنه از کنارم بلند شدو دستمو کشید و مساوی شد با جیغی ک از بدن درد کشیدم _چی شدی دختر چت شد خوبی اروم چشمامو باز کردم و لب زدم خوبم وقتی با ادم اینکارو میکنی _عصبانی شدم نفهمیدم چی شد و چ کردم ببخشید فک نمیکردم انقد اذیتت کنه و دستشو انداخت زیر کمرمو و زیر زانوهام و از رو زمین بلندم کرد منم با میل و رغبت دستامو انداختم دور گردنش و وقتی تنشو حس کردم دیگه نفهمیدم چی شد هرچند تا دوروز بعد بدن درد کشیدم اما می ارزید نوشته
0 views
Date: July 27, 2019