منو مامانم و رامین دوستم

0 views
0%

سلام اسم من جماله و داستانم درباره مامانم است من الان 21سالمه واین داستان مال دو ساله پیشه من تو همین سایت شهوانی بی غیرت شدم و باعث شد همچین کاری بکنم خوب یریم سر داستان مامانم خدیجه اون موقع 39 سالش بود من تک فرزندم و پدرم همش توی سفره به خاطر کارش مامانم یه زن کون گنده ممه 80 یکمی شکم داره با پوست سفید یه دوست دارم اسمش رامینه که همسایمونم هست اون میدونس که من بی غیرتم و درباره مامانم زیاد سوال میپرسید و چون مامان اون مرده بود فقط راجب مامان من حرف میزدیم و وقتی میومد خونه ما لباس زیرای مامانمو میاوردم بیرون و باهم حال میکردیم و اون در مورد مامانم حرف میزد منم واسش ساک میزدم تا یه روز که مامانم حموم بود و منو رامین داشتیم تو اتاق من بازی میکردم که رامین گفت من میرم دستشویی و یه آبی میخورم گفتم باشه و رامین رفتو بعد ده دقیقه برگشت گفتم خیلی دیر اومدی و گفت هیچی با تلفن حرف میزدم و دیدم که کیرش شق شده و هی داره کیرشو میماله مشکوک شدم رفتم تو حال و دیدم کا مامانم با یه شلوارک و سوتین داره تو حیاط لباسارو پهن میکنه منم دوزایم افتاد و فهمیدم که رامین به خاطر من از مامانم حرف نمیزنه و از طه دل دوست داره مامانمو بکنه که یه برنامه ریختم و به رامین گفتم که امشب بیا خونه ما واسه خواب خلاصه اومد و بعد نیم ساعت رفتم پیش مامانم گفتم مامان بساتو بیار بعد چند دقیقه مامانم اومد و دو شیشه مشروب آورد و در گوش رامین گفتم تو و من نمیخوریم و هی وانمود میکردیم که داریم میخوریم مامانمم بعد چند پیک از خود بی خود شد البته ما هم خوردیم طوری که هواسمون جمع بود و مامانم هی داشت مستو مست تر میشد تا اینکه بلند شد رفت تو اتاق فکر کردم میخواد بخوابه که دیدم مامانم با یه تاب و شلوارک سفید اومد پیش ما و یه پیک دیگه زد بالا و شروع کرد به رقصیدن و خودشو تکون دادن هممون داغ شده بودیم و مامانم عرق کرده بود گفت واییی خسته شدم وگرممه تابشو دراورد و یه جفت سینه خوشگل بیرون افتاد رامین که پیک تو دستش بود بعد دیدن این صحنه پیکو گذاشت زمین و خیره شد به سینه های مامانم مامانم کلا حواسش نبود و میگفت شما هم لباساتونو در بیارید هوا گرمه راست میگفت هوا گرم بئد ولی به خاطر مامانم متوجه نشده بودیم هر دوتامون شلوار و پیرهنامونو دراوردیم و فقط یه شرت مونده بود مال من شرت معمولی بود ولی مال رامین شرت هفتی بود و کیرش که معلوم بود کاملا شق شده معلوم بود خلاصه ساعت شد 2 که تقریبا هرسه تامون مسته مست بودیم ولی منو رامین یکم بهتر از مامان بودیم مامان که دیگه شرتشم دراورده بود داغ شده بود و هی کسشو میمالوند منم که طرز حرف زدن و نگاه کردن مامان و رامینو فهمیده بودم خودمو به خواب زدم و بع چند لحظه دیدم که مامانم داشت واسه رامین ساک میزد طوری ساک میزد که انگار ابنبات میخوری منم بلند شدم و خیره شدم بهشون مامانم وقتی متوجه شد که من بیدارم و دارم نگاه میکنم شکه شد و به تته پته افتاد و گفتم مامان مشکلی نیست ادامه بده و با شنیدن حرفم خوشحال شد و اینبار با شدت بیشتر کیر رامینو میخوردمنم کیرم توی دستم داشتم حال میکردم که رامین یه چیزی در گوش مامانم گفت و مامانم با دست اشاره کرد که برم نزدیکشون گفت تو هم دوست داری بخوری منم که فهمیدم رامین به مامانم همه چیزوگفته گفتم اره و من واسه رامین ساک میزدم مامانمم خایه های رامینو لیس میزد کیرم تو دست مامانم بود فکر میکردم خوابه که مامانم گفت بسه دیگه بیا سوراخمو پاره کن من به پشت خوابیدم که مامانم اومد رویی من طوری که کسش روی دهنم بود و رامین اومد حالت سگی گذاشت تو کس مامانم من از بوی آب کیر و کس مامانم و رامین دیونه میشدم و کس مامانمو لیس میزدم که چند دقیقه بعد رامین کیرشو دراورد و گذاشت دهنم خیلی مزش فرق کرده بود فهمیدم که مزش مال کس مامانمه گفت بلند شید وقتی بلند شدیم مامانم اومد کیرشو ساک برنه که من رفتم سراغ کسش و کس خیسشو لیس میزدم رامین گذاشته بود لایه سینه مامانم بعد مامانم به پشت خوابید و لنگاشو داد بالا و رامین گذاشت تو کسش منم داشتم سینه هاشو میک میزدم که رامین گفت وای داره میاد چیکارش کنم که مامانم گفت بریز دهن منو پسرم کیرشو دراورد و ما که جلوش زانو زده بودیم پاشید به صورت ما بیشترش رفت رو صورت مامانمو سینه هاش مامانم همه ابی که روی صورت من بود لیس زد و آبی که روی صینه هاش بود رو من خوردم و تقریبا تمیز شد نمیدونم چطوری خوابمون برد ولی وقتی بیدار شدم دیدم منو رامین لخت روی زمین بودیم فکر کردم خواب دیدم ولی وقتی چشامو باز کردم دیدیم نه خواب نیست منو رامین لخت لخت رو زمینیم و فقط یه ملافه رومون بود رامینو بیدار کردم و سریع لباساشو پوشید و رفت مامانم تو حموم بو که چند لحظه بعد رفتن رامین اومد بیرون منم بدون دیده شدن رفتم تو حموم و همش به دیشبمون فکر میکردم و نمیدونستم مامانم قراره چه رفتاری داشته باشه وقتی از حموم اومدم بیرون مامانم لباس پوشیده داره ظرفهی دیشبو میشست و تا منو دید گفت سلام بیا به خاط دیشب حتما ظعف کردی بیا یه چیزی بخور تا موقع نهار و فهمیدم که همه چیز یادشه منم چیزی نگفتم و مامانم هی زیر لب میخندید که گفتم مامان واسه چی میخندی گفت هیچی به کارایی دیشب فکر میکردم خندم گرفت منم تصمیم گرفتم خودمو بزنم به اون راه گفتم کدوم کارا گفت یعنی یادت نمیاد گفتم نه که گفت میدونم همه چیز یادته ولی خجالت میکشی و گفتم اره یادمه و گفت دیشب کارت عالی بود منم خندیدم و گفت امشب رامینو بیار خونه ولی اینبار میخوام حواسمون کاملا جمع باشه که چیکار میکنیم گفتم به روی چشم و شبهای زیادی به خوشگذرونی ادامه دادیم ممنون که خوندید و لطفا نظر بدید نوشته جمال بی

Date: August 23, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *