سلام اسم من امیر و اسم دخترونه ای که برای خودم انتخاب کردم آیداست من ترنس ام تو افم قدم 183 وزنم 65 و رنگ پوستم گندمیه روشن بدنم لاغر و باربیه و از نظر زیبایی چهره و اندام بیشتر دخترونست تا پسرونه تازه هفده سالم شده بود و تنهاتر از سالهای قبل زندگیم میگذشت تا پونزده سالگیم یکم همه چی بهتر بود فکر میکردم همه پسرا هم مثل من فکر میکنن و احساساتشون مثل منه درسته یکمی فرق داشتیم ولی اونقد نمیتونستم این تفاوتا رو حس کنم مثلا ده سالگی اولین باری بود که ابروهامو دست کاری کردم و کلا یه سری ریزه کاری های دخترونه داشتم ولی قابل تحمل بود تو اون سن اونوقتا چیزای عجیب کمتری میدیدم بین خودمو بقیه صدای همه تا حدودی نازک و شبیه هم بود و بدنامونم صفتای مردونه نداشت زیاد کلا از روی ظاهر خیلی نمیشد متوجه تفاوتای من و هم سنام شد فقط ابروهامو برمیداشتم و به موهام خیلی ور میرفتم و روزی دوسه بار صورتمو باصابون میشستم تا خوشگلتر بشم مثلا همش سر و صورتم تو کف و صابون بود اونوقتا لباسای پسرونه هم اذیتم میکرد و وقتی میپوشیدم احساس بدی میکردم و خجالت میکشیدم و یا وقتی میرفتم بازار با مادرم یا وقتایی که جای شلوغ بودم همش مواظب بودم مردایی که از کنارم رد میشن بهم برخورد نکنن نمیدونستم چرا ولی یه حس بدی میکردم مثل حیا یا خجالت درباره احساساتمم که من عاشق پسرا میشدم همش فکر میکردم همینجور که من عاشق اونا میشم اونا هم مثل منن مخصوصا وقتی مدرسه هامون از دخترا جدا بود روابط پسرونه زیادی شکل میگرفت بین همکلاسیام و اصلا کسی به دختر فکر نمیکرد یا لااقل ظاهر قضیه اینجوری بود تا اینکه آروم آروم همکلاسیام داستاناشون تغییر کرد و دیگه عکسای پورن خارجی دختر و پسر تو دستشون میدیدم و حرفاشونم همش شده بود راجب دختر اینجا تازه شروع طرد شدن من از جمع همکلاسیام و تنها تر شدنم البته تا اونوقتم همیشه بچه های مدرسه رو به دو گروه تقسیم میکردم تو مغزم یه گروه که شامل نود و نه درصدشون میشد و کسایی بودن که من بهشون علاقه نداشتم و کلا باهاشون حرف نمیزدم و ازشون دوری میکردم و یه گروهم بودم که معمولا بیشتر از دو سه نفر نمیشدن که من حس خوبی بهشون داشتم و به ذوق و شوق دیدن اونا هرروز آماده میشدم و میرفتم مدرسه همین یه ذره ارتباطامم با دوست دختر گرفتن اونا از بین رفت دیگه به جایی رسیده بودم که هیچ حرف مشترکی نمیتونستم با پسرای مدرسه پیدا کنم و حتی دیگه ازشونم میترسیدم چون حتی قدرت اینکه بتونم بفهمم تو مغزشون چی میگذره رو نداشتم و از طرفی بخاطر صدای دخترونم که کاملا نازک بود این رابطه و دوستی رو باهاشون برام محدود تر و محدودتر میکرد و صدامم مثل احساساتم و مغزم که دخترونه بود هرچی بزرگتر میشدم بیشتر از جنسیت جسمم که پسر بود منو دور میکرد کلا سعی میکردم کمتر حرف بزنم تا اون موقع هم هیچ حسی به دختر نداشتم و حتی ذره ذره حس تنفر از دخترا داشت جایگزینش میشد دیگه نتنها جنس دخترو نمیفهمیدم بلکه ازش متنفر شده بودم دلیل این تنفر رو اونوقتا نمیدونستم ولی بعدا که بزرگتر شدم فهمیدم حالا این مشکل ارتباطی به کنار مشکل اساسی تر از وقتی شروع شد که صفات ثانویه پسرونه توی جسمم شروع کرد بوجود اومدن وحشتناک بود وقتی موهای ریز رو روی صورتم میدیدم و وقتی دستم میخورد به زبری اون موها بدترین حس دنیا رو تجربه میکردم بدنم داشت موهای ریز ریز در میاورد و قدمم هرروز داشت رشد میکرد زندگی داشت به وضع وحشتناکی پیش میرفت به یه آینده ی تاریک دیگه خودمو نمیشناختم و هرروز عصبی تر میشدم حتی توی خونه با کسی حرف نمیزدم و با کوچیکترین بحثی جیغ و داد و فریاد میزدم وقتایی هم که عصبانی میشدم با خودکار روی دستم خط میکشیدم اینو از همکلاسیام یاد گرفته بودم و میدیدم اونا دستاشونو با تیغ خط خطی کردن منم برای همین وقتی عصبانی میشدم برای اینکه یکم اروم بشم با خودکار خط کوچولو نازک میکشیدم رو دستم جوری که بعدا بتونم پاک کنم چون اصلا دوست نداشتم به بدنم آسیب بزنم و دستمو زخمی کنم و زشت کنم دانشگاه که قبول شدم فکر کردم اینجا دیگه اوضاع بهتر میشه سعی کرده بودم علارقم میل باطنیم لباسای پسرونه بپوشم و تا میتونم صدامو پسرونه تر کنم ولی هیچی عوض نشد و دربارم میشنیدم که میگفتن امیر اخلاقاش دخترونس و مثل دختراست این آزارم میداد اوایل که همش دربارم اینجور میگفتن ولی وقتی دیدم هر اندازه دارم ظاهرسازی میکنم هیچی از حرف و حدیثا کم نمیشه و کم کم آزار و اذیتا زیاد شده بود شماره تلفنم دست به دست میشد و هرروز مزاحمای جدید جوری که بخاطر اذیتا بعضی روزا با ترس و گریه از دانشگاه بر میگشتم خونه اوضاع بیشتر روزا به همین منوال بود اونروزا یه دوست پسر داشتم که خیلیم دوسش داشتم ولی ازم میخاست مثل پسرا لباس بپوشم و حرف بزنم و این همه چی رو تلخ تر کرده بود برام که بعد از یه مدتی هم جدا شدیم بعدا فهمیدم که اون همجنسگراست برای همین ازم میخاست شبیه پسرا بشم الان سه سالی از این قضیه میگذره و من بخاطر اطلاعاتی که راجب خودم پیدا کردم دارم خودمو آماده عمل تغییر جنسیت میکنم این روزا خوشحال ترم و حس میکنم همه چی داره سر جای اصلیش بر میگرده الان به لطف خدا هم زیبایی خاص خودمو دارم و هم پر از احساس و خالی از حس تنفر بخاطر اتفاقای بد و آدمای بد زندگیم الان میفهمم که صدایی که یه عمر ترسیدم و خجالت کشیدم بخاطر ظرافتش بلند حرف بزنم چه نعمت بزرگیه که خدا بهم داده این شروعی بود برای اولین تاپیکم داخل این سایت شاید شناخت خیلی از شما عزیزان از یه ترنس ام تو اف در حد ظاهر باشه اینارو نوشتم تا درک بهتری ازم پیدا بکنید دوستتون دارم نوشته آیدا
0 views
Date: February 15, 2019