من او را دوست دارم دوست دارم

0 views
0%

این شعر با الهام از شعر فروغ سروده شد شبی بی خواب و خسته از غم او نخفتم تا سحر بی ماه آید به امیدی که خورشیدی فروزان ز پشت ابر غم از راه اید نگاهم خیره بر تاریکی شب شنیدم آن صدای آسمانی صدایی از میان اختران بود که میخواندم مرا با مهربانی صدا نالید ای چشمان خسته چرا اینگونه بی خواب و ملولید نیاسودید یک دم تا سحرگاه نمیخندید و بی نور و کبودید درونم سوخت و شمع دو چشمم به اتش بی محبا شد فروزان چکید از گوشه ی چشمان بلوری دوید بر گونه ام نمناک و لرزان به دنبال کلامی واژه ای یا واژگانی که واگویم هر آنچه غصه دارم ولی تنها جوابم باز این بود من او را دوست دارم دوست دارم اگر جایی نشانی داری از او بگو بر عشق او امید دارم بگو نیمی شبان فریاد میزد من او را دوست دارم دوست دارم شعر رو نوشتم و خودکارو روی دفترم گذاشتم اشکام صورتمو خیس کرده بود و داشتم فکر میکردم که مقصر کدوم یکی از ماست ۴ یا سه سال و نیم سال پیش بود که از محل کار سابقم به اینجا اومدم به عنوان یه محقق تو ازمایشگاه کار میکردم ازمایشگاه کنار ما روی پروژه ای جدیدی کار میکردند که بر اساس اون تلاش داشتند با طراحی نانوپارتیکل های خاص و تزریق اونها به سلول های سرطانی راه جدیدی برای درمان سرطان پیدا کنند آزمایشگاه من بیشتر روی مباحث میکروبیولوژی تمرکز داشت اما تجهیزات آزمایشگاه ما بهتر بود واسه همین همیشه برای کشت سلولهای سرطانیش که روی اونا تحقیق میکرد به ازمایشگاه ما میومد اویل همیشه سنگینی نگاهشو حس میکردم کنجکاو بود جایی که اومدم ایرانی به ندرت زندگی میکرد و مردم به زبان انگلیسی زیاد مسلط نبودند و باید زبون اونها رو تا حدی یاد میگرفتم با اینهمه چون آزمایشگاه ما اینترنشنال بود من با همون چند کلمه یاد گرفته بودم و با انگلیسی کارم را میوفتاد چون لهجه ی انگلیسی من امریکن بود و به خاطر موهای مشکی و پوست سفید و چشمای عسلی همه حدس میزدند در ابتدا که باید از امریکای لاتین باشم یا ایتالیایی امریکایی برای همین کنجکاویش برام عادی بود و زیاد توجه نمیکردم ادم کم حرفی هستم و بیشتر گوش میدم و مشاهده میکنم یه روز شنبه که ب شدت به تختم دوخته شده بودم و داشتم خواب ۷ پادشاه رو میدیدم و از تعطیلات اخر هفته لذت میبردم گوشیم شروع ب زنگ زدن کرد و بد شانسی فراموش کرده بودم که گوشیمو سایلنت کنم و از خواب پریدم ای بر پدر مادرت لعنت الهی اگه مردی تخمات شپش کنه اگه زنی کست ای ریدم به این شانس یه روز تعطیل نمیشه راحت خوابید غرغر کنان گوشیمو از روی پاتختی برداشتم و به ساعت نگاه کردم ۱۰ صبح بود شماره ی ناشناس بود و کماکان زنگ میزد هلو هو از تاکین از اون طرف خط صدای کلفت و مردونه اش اومد و از لهجه اش فهمیدم اونه اوه مرنینگ هاو یو دوین سعی کردم تا حد ممکن صدامو خواب الود نشون بدم و از بغضم دلم میخواست تا حد ممکن معذب و شرمنده اش کنم و بهش بفهمونم که مزاحمه گفت که شمارمو از یکی از بچه گرفته و در نهایت با عذرخواهی وقتی فهمید خواب بودم ازم خواست که اگه ممکنه در ازمایشگاهو باز کنم چون اون روز باقیه بچه ها رفته بودند یه کنفرانس تو یه شهر که دو ساعت با اینجا فاصله داشت و ازمایشگاه بسته بود تو دلم لعن و نفرینش میکردم که من جایی نرفتم که استراحت کنم و این دیوث ما رو از تو رختخواب میکشید بیرون به هر حال از ۴۵ دقیقه جلو لب بودم در رو باز کردم و برگشتم به اتاقم بدون اینکه هیچ وقتی تلف کنم و دوباره خوابیدم اون روز شروع رابطه ی ما بود گاه و بی گاه مسج میداد و حرف میزد و رابطه رو عمق میداد به هر حال عشق اتفاق میوفته به طرق مختلف و برای من اون اینطوری وارد زندگیم شد ۱ سالی گذشت که تصمیم گرفیتم ازدواج کنیم علی رغم اینکه ادمی نیستم که به ازدواج اعتقاد داشته باشم اما چون دوستش داشتم قبول کردم سکس های ما یونیک بود و زمانها و سفرهای ما پر از هیجان خیلی سریع یه سال دیگه هم گذشت و هر دو با هم تو یه شرکت کار میکردیم زندگی رو با وجود مشکلات سرپا کرده بودیم و داشتیم برنامه ریزی میکردیم که یه شرکت خودمون راه بندازیم کارشرکت ثبت عوارض بعد از مصرف داروهای خاصی بود و انجام خدمات درمانی برای شرکت دارویی خاصی به این شکل که اگه مصرف کننده گان دارو عوارضی رو گزارش میکردند برای یه مارک و داروی خاص ما اونو ثبت میکردیم و خدمات میدادیم و درامد ما از فروش اون گزارش ها به اون شرکتهای دارویی تامین میشد تو این جریان با چند تا از دوستاش که یکی از اونا ساکن استرالیا بود کارو شروع کردیم اون خانوم از چیزایی که اون به من گفت دوستش اخیرا از همسرش طلاق گرفته بود و گاهی افسرده بود و به همین دلیل چون آقایون همیشه جان برکف سرویس دهی در این موارد هستند اونم جواب زنگهای خانوم رو میداد و گاهی زمان طولانی مکالمه میکردند واقعیتش من ادم شکاکی نبودم و نیستم تا اینکه اون اتفاق افتاد شرکت راه افتاده بود و کارمون رونق گرفته بود هر دو علاوه بر شرکت خودمون جای دیگه هم پاره وقت کار میکردیم یه روز اون بهم گفت اون خانوم از استرالیا میاد و هم سفر میکنه و هم چند وقتی تو کار شرکت کمک ما میکنه چون اون خانم هم سرمایه گذاری کرده بود و بیشتر کارای انلاین رو انجام میداد و نیازی به حضور فیزیکی نبود اما از قراری اون بهش گفته بود یه مقدار کارها لود شده خانم تصمیم به سفر گرفته بود فک میکردم به هتل میره اما با کمال تعجب دبدم که اون قبلن برای خانوم اتاقی تو اپارتمان ما اجاره کرده کمی حس ناراحتی کردم اما سعی کردم نا دیده بگیرم سپتامبر شروع شده بود و هوا کمی سرد شده بود فصل لطیفی بود و من از اون خواستم که برای تعطیلات اخر هفته بریم ساحل گفت روز شنبه قرار با چند تا از همکارای شرکتی که به شکل پاره وقت کار میکردیم یه جلسه داشته باشه و خیلی مهمه و شام هم با اوناها خواهد بود طبعا من هم باور کردم بنابراین گفتم باشه ایراد نداره هفته ی اینده میریم اون روز شنبه اقا ساعت ۱۱ صبح از خونه رفت بیرون و من هنوز تو تخت وول میزدم ساعت ۱۲ بیدار شدم و به فکر درست کردن نهار یا از بیرون سفارش دادن بودم که یهو یادم اومد به اون خانوم زنگ بزنم و با هم بریم واسه نهار یه جایی زنگ زدم اما جواب نداد و من قانع نشدم این اولین بار بود شاید که اینطوری عمل میکردم لباس راحتی پوشیدم و اسانسور رو زدم طبقه ی ۲ که اتاقش اونجا بود با خودم فک کردم خواب هست و من در میزنم و بیدارش میکنم وقتی رسیدم جلو در و خواستم دکمه ی زنگ بزنم صدای ناله هاش اومد اوف اه بکن فاک می فاک می هارد مای لاو و صدای مردنه ی اون که اول شک کردم اما بعد مطمین شدم ایل فاک یو یور فاکین پوسی سو تایت سو هات اینا چیزایی بود که همیشه تو سکس با هم میگفتیم میخواستم زنگ بزنم یا یه عکسالعملی نشون بدم اما هنگ کرده بودم دستم میلرزید و نفسم تنگ شده بود تمام سلولهای مغزم قفل شده بود و فقط صداشونو میشنیدم به خودم نهیب زدم چیکار داری میکنی یه کاری بکن زنگ در رو زدم و کناری ایستادم که نتونه از تو چشمی منو ببینه درو باز کرد که ببینه کیه سریع با یه حرکت خودمو انداختم تو اون لخت روی تخت بود و اون زن پشت در برهنه چندشم شده بود و اونا هم ماتشون برده بود با تمام قدرتی که داشتم به سمتش حمله کردم و گردنشو گرفتم گرچه هر دو زن بودیم اما من از لحاظ بدنی و استخوان از اون بزرگتر بودم و به دلیل ورزش مداوم براحتی میتونستم از پسش بر بیام گردنشو با تمام قدرت فشار میدادم و موهاشو با دسته دیگه میکشدم و فریاد میزدم جنده لکاته پتیاره فارسی و انگلیسی هر چی میدونستم میگفتم که اقا تازه یادش اومد فاسقش داره زیر دست من جون میده به طرف من دوید و سعی کرد دستمو از دور گردنش باز کنه و فریاد میزد ولش کن کشتیش ولش کن که من ناگهان گردن اون پتاره رو رها کردم و چنان سیلی به صورت اون خیانتکار زدم که برای ۵ ثانیه تعادلشو از دست داد و حدس میزدنم چشماش سیاهی میرفت و وقتی سرشو بالا اورد تف کردم تو صورتش رفتم تو اتاق و وسایلمو جمع کردم نمیدونستم کجا اما میخواستم از اون تعفن فرار کنم وقتی رسیدم تو پارکینگ از پله ها اومد صب کن تو رو خدا صب کن توضیح میدم منو ببخش به خدا دوستت دارم اگه بری من ممیرم اشتباه کردم اما جبران میکنم غلامت میشم حرفا برای من باد هوا بود چیزی نمیشنیدم فقط صحنه ی برهنه ی هردوی اونارو رو تخت میدیدم و صدای ناله هاشونو سوار ماشین شدم و قبلی که بتونه عکسالعملی نشون بده از اونجا رفتم یک ماه تمام هر چی زنگ زد جواب ندادم شرکت نرفتم و تمام سهامم روتو شرکت خودمون یکجا و از طریق ویکلم به یکی از شرکای فرعی که میدونستم مایل هست و زیر قیمت فروختم حتی برای طلاق هم اقدام نکردم اصلا دلم نمیخواست بهش فک کنم ۲ماه از اون حادثه گذشته بود که نمیدونم چطوری ادرس خونه ی جدیدمو پیدا کرده بود اومد واسه عذرخواهی هر چی گفت من گوش ندادم اصلا دلم نمیخواست چیزی بشنوم ۶ ماه گذشته بود که کم کم احساس کردم دلم براش تنگ شده احساس کردم شاید باید بهش یه شانسی میدادم که از خودش دفاع کنه بهش زنگ زدم شماره قطع بود پیگیر شدم و دوستش گفت که افسردگی گرفته بود و حالش خوب نبود برگشت کشورش چند وقت شاید بهتر بشه نتونستم پیداش کنم هیچکس تو ادرس سابق پدرو مادرش زندگی نمیکرد اب شده بود رفته بود زمین نمیدونم چی شد همه چیز مثل برق و باد اتفاق افتاد و من عشقمو زندگیمو و شریک و همراهمو با قضاپت عجولانه و خودخوهانه از دست دادم دلم براش تنگ شده و همه ی امیدم اینه که هنوز رسما ما زوج هستیم هنوزم دوستش دارم و امیدوارم من او را دوست دارم دوست دارم نوشته

Date: March 1, 2020

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *