من 18 سالم بود که برام زن گرفتن البته من گی بودم و هیچ علاقه ایی به زن نداشتم اما از اونجایی که خونواده خشک مقدسی داشتم نمیشد بشون نه بگم هیچوقتم از زنم راضی نبودم البته اونم راضی نبود ولی بالاجبار با هم بودیم البته خودمم نمیدونستم گی هستم تا وقتی که این ماجرا برام پیش اومد خوب من اخلاقم سوسول بود ینی ناخودآگاه ناز میکردم دوسداشتم همیشه یکی هوامو داشته باشه خلاصه از این تفکرات 25 سالم که شد بالاخره تونستم یه خونه تو پایین شهر بخرم پایین شهرم که ماشالا همه شرورو بکن پسر بچه ها هم مرد میکنن روزی که رسیدیم چنتا از این پسرای شر تو کوچه بودن همه پرو لوتی موها سیخ سیخ گردنبند شش جیب پوش رهبرشون یه پسره بود تقریبا از همه پرو تر اسمشم سینا بود ما که رد شدیم همینجوری داشتن میخندیدن همشم داشتن از فلانیو گاییدمو فلانیو کردم میگفتن اون روز گزشت تا یروز صب داشتم از خونه میرفتم سرکار تو راهرو سینا رو دیدم فهمیدم بعله همسایه اییم سریع گفت سلام عزیزم خوبی منم گفتم ممنون خوبم شما چطوری بعد باهام محکم دست داد یهو گفت محکم باوو مرد باید قوی باشه من یه جوری شده بودم سریع گفت من سینام امسالم دارم دیپلم میگیرم خونمون طبقه سومه هرکاری داشتی بیا پیشم خودم مسه کوه پشتتم هواتو دارم با اینکه نصفم بود ولی یجوری عاشقش شدم دقیقا همون حرفایی میزد که دلم میخاست منم گفتم ممنون آقا سینا اونم به شوخی گفت خواهش میکنم آرین خانوم و بعد ازش جداشدم تو مسیر همش یجوری بودم احساسی که نمیدونستم چیه شب ساعت ده داشتم برمیگشتم دیدم سروصدای سینا میاد به یه پسره گفت امشب بیا پارکینگ تسویه حساب با یه حالت خشنی هم گفت منم بدجوری کنجکاو بودم ببینم چی میشه ساعت ده اینا به بهونه اینکه ماشین خرابه زنمو دک کردم رفتم تو پارکینگ قایم شدم ببینم چه خبره دیدم سینا یه پسره رو با دوستاش آوردن پسررو گرفت یکی خوابوند تو گوشش بعد به دوستاش گفت هری بیرون بینم میخام بکنمش این بود با این پسره سینا تقریبا تا زیر گوشه پسره بود اما شجاعتش منو مست کرده بود یهو دیدم سینا رفت در پارکینگو قفل کرد در ساختمونم قفل کرد بعد اومد پسررو گزاشت رو دیوار شروع کرد لباشو بوسیدن واییی خدا این چه صحنه اییه پسره هم نمیدونم چرا اما انگار به اجبار راضی بود همشم پشت هم هی بهش فحش میداد میزدش تا دیدم سرشو گرفت آورد گفت ساک بزن بینم پسره هم با لذت براش میخورد بعد یه پاشو انداخت رو پله و بهش گفت شل کن بینم شل کن و قشنگ کیرشو کرد داخلش منم کم کم حشری شده شدم این تاپ تاپ میکرد و دسشم گزاشته بود در دهن پسره جیغ نزنه منم دیگه داشتم از حشر میمردم یهو آبم اومد بعد سینا زیپشو کشید بالا به پسره گفت بی حساب شدیم تا چند روز همش این صحنه ها جلو چشمم بود دوسداشتم سینا باهام اینکارارو بکنه مدتها گزشت دیگه واقعا عاشق سینا شده بودم ولی خوب چیگار میکردم نمیشد که بگم بیا منو بکن تا اینکه یه فکر احمغانه به سرم زد رفتم پیشش گفتم آقا سینا سریع گفت جوونم آرین ینی من مست این غرورو شجاعتشم گفتم امشب میای خونمون یه نگاه متعجب کرد گفت چرا داوش مشکلی پیش اومده کسی چپ نگات کرده گفتم نه آقا سینا بیا دوره هم باشیم یه لبخند زد گفت باشه چون شما میگی میام بعد یهو موندم حالا به زنم چی بگم سینا گفت مهمونیه خونتون من گفتم چیز نه امم دوره همی دیگه داداش بیا گفت خانومت میدونه گفتم آره باو اون گفت تورو دعوت کنم احمغانه ترین حرف عمرم یهو دیدم حشر تو چشماش موج زد بهم گفت خودت چی دوسداری بیام من به تته پته افتادم گفتم بعله آقا سینا بعد یه نگاه بهم کرد گفت جووووووون میام پیشتون چه سکس پارتی بشه امشب بعد سریع خودشو جمع کرد گفت شوخی کردم داش بدل نگیر منظور بدی نداشتم میخاستم بدونم مشروبم بگیرم یا قلیون شما اهلش هستی داوش میدونی که من خیلی تو و محیا رو دوسدارم همینجوری داشت حرف میزد گفتم آقا سینا بسه گفت خو ببخشید خو گفتم نه داداش میدونی گفت چیییییی گفتم تو اهل شیطنتی گفت قلیونو اینا گفتم نه مثلا سکس گفت نه باو دیگه نه اونجوری فقط بغل و ماچ و اینجور چیزا نهایت یه لب گفتم دروغ نگو فت به جان تو گفتم اون شب بود که یهو رنگش پرید گفت تو دیدی ها گفتم آره گفت دوسداری گفتم آقا سینا گفت یه کلام بگو ساکت شدم گفت سکوت علامت رضاس زنت چی اونم کیر میخاد خیلی دوسداشتم باهام اینجوری حرف بزنه گفتم گفت بسه بسه امشب جفتتونو میکنم پرید تو بغلم یه ماچ از لبام گرفت گفت عشقم چرا همون اول نگفتی هاااااااا گفتم آخه خانومم گفت راضیش میکنم باو غمت نباشه شب ساعت هفت اینا یهو در خونمون زده شد آرین برو درو واکن من گفتم خودت برو نمیبینی من دارم کار میکنم بعد دروباز کرد دیدم سینا گفت سللللللللللاااااااااااااااااااام محیا خانوم چه خوشگل شدی امشب چه ناز شدی امشب خانومم همینجوری وا داده بود احتمالا اونم عاشق کیر سینا شده بود البته سینام لامصب زبونی داشتا سینا خیلی ناز اومد داخل به خانومم گفت واسه یه مرد خسته نوشیدنی نمیاری خانومم که کلا وارفته بود بهت زده شده بود منم راستش حشری بودم ولی تو اتاق کاری نمیکردم فقط از لای در نیمه باز اونارو میدیدم نوشیدنیو که خورد گفت قربون دستای خوشگلت بشم محیا جون تو چقدر خانومی محیا اومد نوشیدنیشو جمع کنه سینا یهو دساشو گزاشت رو دسش گفت مگه میزارم تو زحمت بکشی ها و دنبال محیا راه افتاد رفت تو آشپزخونه دیدم چنبار بهش چسبید یه چیزایی بهش گفت محیا هم معلوم بود خماره من گفتم من برم واسه شام نوشابه و غذا بگیرم لامصب ماشینم خرابه باس پیاده برم خدافظ آقا سینا خدافظ محیا سینا داد زد برو دیگه اه ناز میکنه واسه من جوووون این ینی بدجور حشریه رفتم الکی دروباز کردم بستم رفتم تو کمد لباسا تو اتاقم قایم شدم دیدم بعله محیا رو آورد انداخت رو تختم شروع کرد لب گرفتنو مالیدن پستوناش جفتشون لخت شدن و یه سکس حسابی با هم کردن ینی محیا جیقی میزدا اما من بیشتر از اینکه سینا لذت میبرد لذت میبردم ینی عین جنده ها محیارو کرد نامرد کاندومم نزاشت بود گفت همچین حامله ات کنم زنمم که کلا مست کیر شده بود بعد لباساشو پوشید بهش اس دادم آقا سینا من تو کمدم گفت حال کردی داوش گفتم خیلی گفت شبم کون خودت میزارم اس دادم جمش کن حالا من چجوری بیام بیرون دیدم اومد زیر بغلشو گرفت گفت خانومی برو حموم من از کمد اومدم بیرون اومد جلوم گفت جوووووون حالا تو زیرخوابمی لامصب یه دس زنمو گاییده بود هنوزم حشری بود همونجا منو چسبوند به کمد شروع کرد بوسیدن لبام منم کلا وارفتم تا دیدم منو خوابونده رو تخت داره میکنتم چه دردیم داشت نامرد استراحتم نمیداد بعدش قشنگ افتاد روم معلوم بود بی حال شده و لبامو میبوسید بزور دادمش اونور و لنگان لنگان رفتم بیرون خانومم از حموم دراومده بود که منم مثلا رفتم غذا گرفتم چنتا ساندویچ از فست فودی گرفتم و بزور برگشتم خونه از درد داشتم میمردم خانومم که گشاد گشاد راه میرفت من لنگ میزدم سینا هم بیحال بود ساندویچارو نمیدونم چجوری خوردیم بعد بزور خوابیدیم سینا هم رفت الان چن ساله از این ماجرا میگزره سینا زن گرفته ما هم داریم بچه سینارو بزرگ میکنیم هنوزم دوستیم با هم خانوم سینا میگه چقدر پسر آرین اینا مسه سیناس و من خنده ام میگیره نوشته
0 views
Date: August 23, 2018