قسمت قبل سلام دوستان من سری قبل داستان زندگیمو گذاشتم که در دوران ابتدایی و راهنمایی مورد تجاوز برادرم قرار میگرفتم که 7 سال از من بزرگتر بود و در نوشته ای که دفعه قبل گذاشتم بدلایلی ننوشتم که من مورد تجاوز هر 3 تا برادرانی که داشتم یعنی تمام برادرانم قرار گرفتم حالا هر کدام به یه نحوی که حتی در بسیاری از موارد با زور بوده و هیچ کدام خبر از رفتارهای اون یکی نداشت من تک دختر خانواده بودم یعنی یک دختر و سه تا پسر در خانواده بودیم من واقعا برام سخته که گذشته هارو فراموش کنم چون با تمام برادرانم در رفت وآمد هستم ولی شاید یه حس دوست داشتن بخاطر هم خونی ام نسبت بهشون داشته باشم ولی در کل دوست دارم به یه بهانه ای ازشون جدا باشم و نبینمشون برادران من الان زن و بچه دارن و وقتی که دور هم هستیم وبگو بخند باهاشون دارم یک لحظه یادم یه گذشته ها میفته و احساس گناه و هرزه بودن دارم چون همیشه فکر میکنم باید داداشام رو ترکشون کنم و چشمم به چشمشون نیفته دو تا از داداشام دیگه کاری بهم ندارند ولی یکیشون که 7 سال ازم بزرگتره و خیلی اذیتم کرده در کودکی یعنی بیشتر از اون دو تای دیگه و آخرین بار هم در سن 20 سالگی اش بود که قصد تجاوز داشت ولی من فرار کردم هنوزم اگه موقعیتش پیش بیاد یه دفعه ای عکس سکسی از طریق شبکه های اجتماعی برام میفرسته دور از چشم شوهرم و منم از این یکی برادرم بیشتر از اون دو تای دیگه متنفرم هرچند الان اعتیاد به مواد مخدر داره ولی این رفتارهاش حتی موقعی که معتاد نبود رو ادامه میداد اون دو تای دیگه از داداشام که یکی شون در دوران بلوغش بمن نظر داشت و من همیشه فرار میکردم از دستش که اون موقع من یک بچه دبستانی بودم ولی تا حدودی اطلاع پیدا کرده بودم از روابط جنسی و دیگه بعد از سن 15 سالگی اش دیگه باهام کاری نداشت و بزرگترین برادرم در زمان متاهلی اش و دور از چشم زنش منو یه گوشه گیر کشید و یک سکس سطحی باهام داشت که اولین بارشم بود و من اون موقل یک بچه دبیرستانی بودم ولی هیچ وقت یادم نمیره که چطور از ترس زیر دست و پاهاش میلرزیدم و ترس از این داشتم که نکنه زنش از راه برسه و مارو تو اون حالت ببینه بخاطر همین بی صدا باهاش میجنگیدم ولی در کل اون آخرش تونست یک سکس سطحی باهام داشته باشه و چند باری هم بعد از اون ماجرا فقط منو یکجوری گیر بکشه و دست به سینه هام بزاره و کلا آزارم بده که بعد از ازدواجم دیگه باهام کاری نداشت و در کل آینده و زندگی ام بخاطر این اتفاقاتی که برام افتاد از بین رفت یعنی تمام آرزوهایی که داشتم چون بخاطر این فکرها و عذاب ها نتونستم درسم رو ادامه بدم و تمام آینده ام از بین رفت که رفت الان سی سالمه و خیلی خسته ام و ناامید نسبت به زندگی ام به اینکه همیشه فکر میکردم یکی از بهترین های کشورم میشم در زمینه ی تحصیلی چون واقعا ضریب هوشیه بالایی داشتم ولی هیهات که بازی سرنوشت و قرار گرفتن در یک همچین خانواده ای منو نابود کرد واقعا ممنونم که به حرفام گوش دادین و قابل توجه کسانی که گفتند اینجا فقط باید داستان های سکسی نوشته بشه و همینطور نظر داشتند که این سایت محل مشاوره نیست به عرض تون برسونم که من به مشاور مراجعه کردم ولی وقتی تموم حرفام رو شنید همون جلسه اول بهم گفت خانم اینها همه اش خیالات ذهنته و داری دروغ میگی اون آقای مشاور هیچ وقت فکر نکرد که با اینکارش به من داره توهین میکنه و باعث میشه هیچ وقت دیگه بهش مراجعه نکنم من حتی توی مدارس هم مشکلم رو با چند نفر مربی هام در میون گذاشتم ولی برام کاری نکردند و فقط تاسف خوردند فقط همین من سایت دیگه ای سراغ نداشتم که از آدما راهنمایی بگیرم اگه وقت تون رو گرفتم واقعا معذرت میخوام ولی ترا خدا حالا که همه چیز رو تعریف کردم راهنمایی ام کنید خیلی هاتون میخواستین برای راهنمایی بهتر سن و جزییات رو بدونین آیا با داداشام قطع رابطه کنم یا نه من خودم بخاطر اینکه بتونم رابطه جنسی بهتری با همسرم داشته باشم و در واقع تحریک بشم به این سایت سر میزنم ولی سکس محارم رو نمیخونم چون از این داستانها بیزارم ولی ایکاش یک لحظه نویسنده ی سکس محارم به این فکر کنه که امسال برادران من زیادند که با خوندن این داستان ها تشویق به این سکس پست و نابودی خواهرانشون میشند بازم ببخشید که وقت تون رو گرفتم نوشته
0 views
Date: December 18, 2024