من مرتضی هستم ۳۰ سالمه قدم ۱۹۰ ووزن ۹۰ وظاهرم خوبه ماجرا از اون جا شروع شد که مادرم یه دوستی داره میانسال این دوست مادرم یه دختر داره به اسم زهره که عقد کرده اما چون باباش ناراحتی اعصاب و روان داره نمیزاره اینا عروسی کنند یا حتی پیش پسره تنها باشه بگذریم من با مادرم اینها زندگی میکنم البته طبقه سوم خونشون یه سوییت کوچیکه که دسته منه شغل من هم خدمات کامپیوتریه یه روز مادرم گفت که این زهره یه سری کار کامپیوتری داره وبرو خونشون براش انجام بده گفتم خوب بگو بیا مغازه من نمیرسم برم خونشون گفت باشه وقرار گذاشت که بیاد یه روز از همین روزا که من سرگرم کار بودم اومد منم زیاد وقت نداشتم وبهش یه سری چیزا را گفتم و در کل کله اش کردم که بره فهمیدم دلخور رفت اما کارم واجبتر بود رفت ودو ساعت بعد زنگ زد که نتونستم انجام بدم وتو مغازه هم که شما نمیتونید یا خودتون یا کسی را دارید بیاد خونمون وهر چی هزینه اش شد پرداخت میکنم آخه کار ادیت عکس بود میترسید به کسی بده وعکساش پخش بشه بهش گفتم من شب نصب ویندوز دارم تو خونه اگه میخوای بیا خونمون والا شرمندم نمیرسم بیام گفت ببینم چی میشه گوشی را قطع کرد ونیم ساعت بعدپیام داد که مزاحمتون نیستم بیام منم نوشتم نه تشریف بیارید ساعت حدود ۹ ۳۰ بود که رفتم خونه مادرم گفت این بنده خدا یه ساعته منتظره منم تو دلم گفتم کون لقش گفتم من یه دوش میگیرم وبعد بهش بگو بیا بالا از حموم اومدم یه چند دقیقه بعد با مادرم اومد منم بی مقدمه رفتم سراغ کاراش مادرم که از کارای ما سر در نمیاورد گفت من حوصلم نمیشه اینجا بشینم میرم پایین اگه کاری داشتید بگو شروع کردیم به انجلم کاراش که یه دفعه گفتم انشااله عکسای عروسیتون که ناراحت شد وگفت بابام نمیزاره ما عروسی کنیم منم ناراحت شدم گفتم ببخشید ناراحتتون کردم ویواش یواش حرفامون گل انداخت که گفت چرا شما عروسی نمیکنیدومن نخواستم جواب بدم بهش گفتم شوهرتم اذیت میشه از اینکه پیشت نیست گفت از چه نظر گفتم همه نظر مثه کمبود عاطفی عشقی جنسی که گفت پس شما اذیت نمیشید که ازدواج نکردید گفتم من هوای خودم را دارم خندید و گفت از چشماتون پیداس که شیطونید منم یه لبخند معنی داری زدم وگفتم شما هم همچین مظلوم نیستید که گفت نه بابا من دستم به بدن شوهرم هنوز نخورده اینو که گفت شاخکام تیز شد وگفتم پس شما هم آب نیست اگه نه شنا گر ماهری هستید خندیدو گفت آره اما خسکسالی شده من هم نمیتونم شنا کنم با تردید گفتم من یه اقیانوسم شناگر نمیبینم گفت خجالت بکش آقا گفتم چرا گفت آخه گفتم بیا امشب با هم باشیم که ترسید وگفت نه من میترسم فهمیدم شدید دوست داره منتظر منت کشی کنم خلاصه مخشو زدم ورفتیم تو حس اول لباشو خوردم که یه دفعه دستشو گذاشت رو کیرم و مالید یهو شروع کرد به لرزیدن که فهمیدم ارضا شد دیگه امونش ندادم لختش کردم وسینه ها شو کبود کردم از بس خوردم وهمزمان کسشو میمالیدم که بهم گفت زود بکنم گفتم آخه تو دختری که گفت بکن تو کونم واااااااای منم رفتم تو فضا شورتشو در آوردم وشروع کردم به خپردن کونش هی میگفت زود بکنم منم گفتم چشم رفتم کرم اوردم مالیدم به کونش وانگشتام را یکی یکی کردم توش گفت میخوام ساک بزنم گفتم بفرمایید خیلی خوب ساک زد به رو شکم خوابوندمش وهی کیرمو میمالیدم دم سوراخ کووووونش هی میگفت زودتر بهم بده دلم آب شد منم میزون کردم وکلاه کیرمو انداختم توش خیلی دردش اومده بود اما بازم داش میخواست یه کم که آروم شد نصف کیرمو کردم توش گفت دیگه نکن توش همین نصفه بسه که بهش گفتم باید تا دسته بخوریش گفت دردم میاد نمیتونم گفتم من یه ذره یه ذره تا تخمام را میکنم توش خلاصه همه را جا کردم توش یه کم که آروم شد گفتم حالا کونتو سفت کن ببینم چقدرشو خورده سفت گرفت دیدم تا ته ته کیرمو خورده این کار خیلی حال میده حتما تجربه کنید دیگه آروم بود وکچنشو تیز کرده بود رو به کیرم منم تا سر کیرمو میاوردم بیرون وتا ته میکردم توش هر دو مون خیلی داشتیم حال میکردیم که یه دفعه گفت آقا تند تند بکنم منم بی رحمانه میکردم توش اون ارضا شد بهش گفت رو پهلو بخواب خوابید منم اومدم پشتش دستمو مالیدم دم سوراخ کونش واااای چقدر گشاد و دااااغ بود دوبتره کلته کیرمو دادم تو ویه دفعه همه را بهش دادم به شوخی گفت آقا این کووون را من حالا حالاها کارش دارم درست بکنم منم گفتم چشم کونشو تیز داده بود عقب منم تا ته بهش میدادم اصلا انگار کونش عصب نداشت ومیخواست پارش کنه اینقپر کزدمش که آبم اومد وتا تهش از کوووونش خورد تا ریختم توش گفت وای سوختم اما خیلی حال داد خلاصه کار کامپوتریش موند برای سری بعدی که اونم جزیان داره خواست بره خونه که تو پله ها گفت حس میکنم یه چیز تو کونم بهش گفتم امانتی منه سری بعدی برات درش میارم فرداش بهم اس داد اصلا نمیتونم بشینم رو زمین بهش گفتم آخی نباشم که گفت باید بیام هم کار کامپیوتریم را درست کنی هم امانیتو درش بیاری منم گفتم بزار خوب بشی چشم من در خدمتم نوشته
0 views
Date: March 28, 2020