برای آخرین بار خودمو تو آیینه نگاه کردم قیافه ی عروسکی و چشای رنگی و هیکل باربی نداشتم ولی از ظاهرم راضی بودم زیادم اهله آرایش و لباسه لختی نبودم اعتقاد داشتم هرکی منو میخواد باید همینجوری ک هستم بخواد خودشیفته ام نیستم فقط مشکلی با خودم ندارم داد مامان بلند شد آسااااا بیا دیگ همه منتظرتوایم شالمو انداختم رو سرم و رفتم پایین عروسی خواهرم بود و داشتیم میرفتیم به سمته تالار همه ب خاطر عروسی خوش حال بودن من ب خاطر اینکه ک از این به بعد مزاحم تو اتاق نداشتم بعد یه ساعت روبوسی و بغل و دست دادن و خوش آمد ب ۲۰۰ تا مهمون رفتم سمته اتاقه کوچیکی ک ته تالار بود نمیدونم دقیقا اتاقه چی بود ولی ب نظر خالی میرسید بند سوتینم باز شده بود باید هرجوری شده میبستمش تا آبروم نرفته در اتاقو ک باز کردم با آرتا و نامزدش چشم تو چشم شدم ک اووووف سارا چسبیده بود ب دیوار و پیرهنش و با دست گرفته بود بالا و آرتام فقط زیپ شلوارش باز بودو نصف کیرش تو کونه سارا بود با جیغه سارا ب خودم اومدم و سریع ببخشیدی گفتم و درو بستم دستمو گزاشتم رو دهنم تا صدای خندم بلند نشه و محل حادثه رو ترک کردم آخرش رفتم تو سرویس بهداشتی بزور سوتینمو بستم صحنه ای ک دیده بودم واقعا حشریم کرده بود مخصوصا اینکه از بچگی تو کفه آرتا بودم پسر عموم بود و ۱۵سال ازم بزرگ تر بود من ۱۹ سالمه اون ۳۴ همیشه از پسرایی ک سنشون ازم بالاتر بود خوشم میومد به محضه تموم شدن عروسی و برگشتن رفتم او اتاقم ک دیگ فقط ماله خودم بود و لباسامو در آوردم کسم خیسه خیس شده بودم آروم آروم مالیدمش تا کامل ارضا شدم و تونستم بخوابم نمیتونستم از فکره آرتا و نامزدش بیام بیرون تا حالا ب سکس از پشت فکر نکرده بودم ولی از وقتی این صحنه رو دیده بودم فکرشم داغم میکرد رو تخت دراز کشیدم و یه بند انگشتمو کردم تو کونم از شدت درد سریع درش آوردم و کلا بیخیال شدم چجوری کیر ب اون گندگی و سارا تحمل میکرد امشب قرار بود بریم شمال عموم اینام از صبح رفته بودن زودتر از ما همیشه دو تا خوانواده باهم میرفتیم ویلامونم بابام و عموم شریکی خریده بودن نمیدونم چرا من از فکره دیدن آرتا خجالت میکشیدم از اون موقع ندیده بودمش با خودم زمزمه کردم اون ک منو تو اون شرایط ندیده ک من بخوام خجالت بکشم با عمو و زن عمو روبوسی کردم و تا به آرتا رسیدم نمیدونم چرا خندم گرفت لبمو گاز گرفتم تا خندم محو شه گفتم الان از خجالت میمیره ولی اونم انگار از خنده ی من خندش گرفته بود رنگی از خجالتم تو چهرش نبود کرمم گرفت _سارا جون نیومده خندش پرنگ تر شد _دانشگاهه نتونست بیاد _جاش خالیه دیگ هیچی نگفت و هرکی رفت پیه کارش تا آخرای شب ک خواستم برم دمه دریا باباشما تنها این وقته شب هیجا نمیری خب شمام بیاید باباگفتم فردا میریم دیگ انقدر جرو بحث نداره الان همه خسته ان باباااا مواظبم بزار خودم برم بچه ک نیستم باباگفتم نه آرتا من باهات میام منم میخواستم برم یه دوری بزنم اتفاقا بابااین شد یه حرفی زود برگردید روی ماسه ها دراز شدم آرتام دقیقا کنارم دراز شد یکم معذب شدم رومم نشد تا اون دراز شده بلند شم خواستم جو و برا خودم عوض کنم خیره سرم تا ب این بهونه بشینم گردنم درد گرفت ای کاش کیفمو میاوردم میزاشتم زیره سرم تا خواستم بعده این این حرفم بلند شدم آرتا دستشو دراز بالای سرم شاید حرکتش بی منظور بود اون لحظه شاید کلا درست نبود این کار ولی تنها چیزی ک ب فکرم رسید این بود ک بدجوری این لحظه رو میخوام با خودم ک رو دروایسی نداشتم حسی ک ب آرتا داشتم هم شهوت بود هم اینکه خوشم میومد ازش سعی کردم ب هیچی فکر نکنم شده یه بار تو زندگیم کاری ک دلم میخواد و انجام بدم سرمو یکم بلند کردم و بازوشو گزاشت زیر سرم خیلی بهم نزدیک بود چند ثانیه طولانی زول زدم تو چشاش آرتا _چیه _میخوام یه کاره خیلی اشتباه بکنم میتونی بعدا تظاهر کنی یادت رفته هیچی نگفت و این دفعه اون زول زد تو چشام بدونه اینکه ارتباط چشمی و قطع کنم لبامو چسبوندم رو لباش دو سه ثانیه ای بدون حرکت موندم حقیقت نمیدونستم چیکار کنم اولین بوسه ام بود دستش ک زیرسرم بود ایندفعه اومد رو کمرم کشیدم بالاتر و اونیکی دستشم کرد تو موهامو شروع کرد لبامو بوس کردن ضربان قلبم رو هزار بود انقدر داغ بودم دلم میخواست ناخون بکشم رو بدنش یا لباشو گاز بگیرم ولی خودمو کنترل کردم و بجاش دست کردم تو موهاش شاید چند دقیقه ای لب بازیمون طول کشید ک گوشیش زنگ خورد و دوتامون به خودمون اومدیم و از هم فاصله گرفتیم از حموم اومدم و سریع رفتم تو اتاق همه خواب بودن در اتاق و پیچ کردم ک آرتا ک تو حال خوابیده با صدا بسته شدنش بیدار نشه اصلا نمیخواستم دیگ باهاش چشم تو چشم شم عجیب ترین حسی ک داشتم این بود ک اصلا پشیمون نبودم بلکه بیشتر میخواستم رو تخت یه نفره ای ک تو اتاق بود دراز شدم و پتو رو کشیدم روم با انگشتام لبامو لمس کردم وقتی بهش فکر میکردم حسش حتی از دوساعت پیش ک لباش رو لبام بود بیشتر بود با صدای بسته شدن در اتاق با ترس سمته درو نگاه کردم آخه تو اتاق تنها بودم تو همون تاریکی هیکل آرتارو تشخیص دادم فقط یه شلوارک پاش بود چشام ب تاریکی عادت کرده بود حتی سیکس پکاشو میتونستم ببینم به جای اینکه ک ب این فکر کنم اینجا چه غلطی میکنه ب هیکلش داشتم فکر میکردم خیلی خوب بود هیکلش دوتای من بود رو همون تخت یه نفره کنارم دراز شد سرم سمتش بود ولی چون ب پهلو پشته بهش بودم خوب نمیدیدمش فقط حسش میکردم حتی یه سانت فاصله ام بینمون نبود زیر گوشم زمزمه کرد _بهم بگو گمشم از اتاقت بیرون آسا بگو نمیخوایم _نمیتونم بازم زیرگوشم با صدای مردونش _چرا نمیتونی _چون بدجوری میخوامت انگار حرفم برجور تحریکشک کرده بود سفتی کیرشو رو کونم حس میکردم از کله بدنش داغ تر بود بیشتر ب خودش فشارم داد شرت پام نبود فقط یه بلیزه بلند ک همیشه واسه خواب میپوشم تنم بود ایندفعه کیرش دقیق لای کونم بود خیس شدن کسمو حس میکردم _آرتاا آرتا _هیسسس هیچی نگو دستشو رو رونه پام کشید و آورد بالا بلیزمم با دستش تا بالای سینم آورد دستشو میکشید رو سینه هامو موهامو بو میکرد سرش آورد تو گردنم پشته گردنمو بوس کرد ناخوداگاه یه آه کشیدم ک باعث شد سینمو محکم تو مشتش بگیره آرتا _دیگ طاقت ندارم آسا بعدا پشیمون نمیشی _چرا پشیمون میشم ولی اگ الان این کارو نکنم بیشتر پشیمون میشم لبخند محوی رو لبش نشست یکم چشاش خشن شد برگشتم سمتش دوتامون ب پهلو چشم تو چشم بودیم بدون هیچ فاصله ای صورتمو بردم جلو و لباشو بوس کردم دلم میخواست لباشو مک بزنم همین کارم کردم لبه پایینش تو دهنم بود ناخوداگاه گازش گرفتم هیچی نگفت فقط موهامو ناز میکرد لبه بالاشو ایندفعه گزاشتم بین لبام محکم تر گاز گرفتم بازم هیچی نگفت داشتم از شدت شهوت دیوونه میشدم دست کشیدم رو بدنشم به پشت خوابید و منو کشید رو خودش خوشم میومد انقدر زورش زیاد بود روش نشستم کیرش از رو شلوارکش لای کونم بود انقدر کلفت بود حسش میکردم آرتابلیزتو درار تو درش بیار بلیزمو دراورد لخت روش نشسته بودم اونم داشت با چشاش براندازم میکرد _اینجوری نگام نکن خجالت میکشم آرتاتاحالا سکس داشتی نه اصلا با یه دستش یه طرف کونمو فشار داد اونیکی دستشم گزاشت اونطرف کونم همونجوری سرمو گزاشتم رو سینش انقدر داغ بودم بیحال شده بودم اونم کم کم دستش و برد لای کونم با انگشتش سوراخه کونمو لمس کرد شروع کرد مالیدن سوراخه کونم همونجوری ک خودم بعضی وقتا کسمو میمالیدم داشت کونمو میمالید میدونستم چی میخواد ولی از دردش میترسیدم دستشو بیشتر برد لای پام انگشتاش رو کسم اومد خجالت کشیدم ک انقدر خیسه ولی از اوممم گفتنش بعده لمس کردنش معلوم بود خوشش اومده یکم مالیدش بعد با انگشتاش آبه کسمو آورد رو سوراخه کونم چندبار با انگشتاش از کسم تا سوراخه کونمو کشید بعد آروم یه بنده انگشتشو کرد تو کونم یه آه بلند گفتم آرتا _جووون سرمو بیشتر تو سینه اش فشار دادم انگشتشو هرچی بیشتر میکرد تو کونم بیشتر درد میگرفت _درد داره آرتا آرتا _اولشه آروم میشه هیچی نگفتم یه انگشتش کامل تو کونم بود با یه دستشم کونمو فشار میداد انگشتشو ک دراورد یه آی از درد گفتم آرتا _کرم داری _آره همین میزه بغل تخته آرتا یه بوس رو موهام کرد و زیره گوشم گفتپاشو دراز شو رو تخت همینکارو کردم آرتا رو شیکم بخواب یه بالشت کوچیک گزاشت زیر شکمم ک کونم قشنگ اومد بالا یکم از این حالتی ک بودم خجالت میکشیدم ولی انقد میخواستمش ک بیخیاله خجالت شده بودم خودش با دست پاهامو تا جایی ک میشد از هم باز کرد و از پشت بین پام نشست شلوارکشو درآورد نگام ب کیرش ک افتاد واقعا ترسیدم خیلی کلفت و بلند بود اون روز یعنی تصفه این تو کونه سارا بود ترسو تو چشام دید خم شد روم کمرمو بوس کرد آرتانمیزازم اذیت شی عزیزم لبخند رضایتی بهش زدم رو سوراخم کرد زد و دوباره یه انگشتشو کرد توش ایندفعه کمتر بود دردش یکم نگه داشت بعد عقب جلوش کرد بعد دوتا انگشتشو ک کرد تو _آرتا نمیتونم آی درش بیار بدونه اینکه در بیاره بیشتر فشار داد داخل کونم و در گوشم گفت _ب خاطر من تحمل کن عشقم اولشه آروم میشه دردش فقط لذتش میمونه تا سه تا انگشتشو کم کم کرد تو سوراخم و عقب جلو کرد حس میکردم از دردمم لذت میبره کونم باز شده بود انگشتاشو ک درآورد چند بار دوباره کرد تو و درآورد بعد کیرشو لای پام حس کردم خیلی داغ بود یکم خم شد روم از همون پشت دستشو آورد زیرسرم و گزاشت رو دهنم دهنمو سفت گرفت بعد سره کیرشو با بیرحمی فشار داد تو صدام تو گلوم خفه شد واقعا حس میکردم پاره شدم یه جوریم گرفته بودم نمیتونستم تکون بخورم حس میکردم از شدت شهوت مثله وحشیا شده کیره کلفتشو تا ته کرد تو کونم چشبیدن تخماشو رو سوراخم حس کردم دو سه دقیقه دراز شد رومو کیرشو بی حرکت نگه داشت بعد دستشو از رو دهنم برداشت گریه ام گرفته بود _درش بیار آرتا ترو خدا نمیتونم داره پارم میکنه آرتا _اومممم ششش جا باز میکنه الان عزیزم گشاد شدی دیگ دردت میره _درارش آرتا آییییی تروخدا خیلی درد داره آرتا _یکم دیگ فقط تحمل کن ب خاطر من قربونت برم روتختی و از شدت درد گاز گرفتم کیرشو آروم آروم کشید بیرون حس میکردم سوراخم باز مونده اندازه کیرش داشت میسوخت بلند گوزیدم دسته خودم نبود نمیتونستم کنترلش کنم آرتا یه جووونه دیگ گفت دیگ از خجالت نمیتونستم چیکار کنم دوباره کرم زد ب سوراخم کیرشو کرد تو همون طوری ک کیرشو فشار میداد تو کونم دوباره گوزیدم یه آههه بلند کشید و دوباره خوابید روم صدای نفس نفس زدنه اون از لذت و نفس نفس زدن من از شهوت ک درد تنها صدای توی اتاق بود شروع کرد عقب جلو کردن ک دردش دوبرابر بود کونم پر میشد با کیرش و دوباره درمیاورد میکرد تو سینه هامو گرفتو شروع کرد محکم عقب جلو کردن تو کونم بدنش میخورد به کونم ک سرو صداش تو اتاق پیچیده بود مطمئن بودم آخرین باریه ک کون میدم دستشو آورد زیرمو شروع کرد همون طوری ک کونمو میکرد کسمو مالیدن از شدت درد و لذت پاهام میلرزید با یه دستشم دهنمو گرفته بود صدام بیرون نره زیره بدنش و همونجوری ک کیرش تو کونم بود یه دفعه شروع کردم لرزیدن تاحالا اینجوری ارضا نشده بودم موقع ارضا شدنمم دستشو از رو کسم برنداشت و همونجوری مالید از شدت لرزش و ارضا کونمو داده بودم بالاتر و سوراخش دوره کیره آرتا منبسط منقبض میشد شاید حدود ۳۰ثانیه ارضا شدم دیگ جون تو تنم نمونده بود آرتا ی آه بلند در گوشم کشید و کله آبشو خالی کرد داخل سوراخم گرمیه آبش انگار سوزشه داخل کونمو کمتر میکرد کیرشو ک در آورد چند لحظه کنارم دراز شد بعد پاشد رفت با دستمو سوراخمو لمس کردم همینجری باز مونده بود و میسوخت بزور نشستم ک کله آبه آرتا ریخت از سوراخم بیرون لای پام سریع با بلیزم پاکش کردم ک نریزه رو تخت تا دو سه رور بزور راه میرفتم بعده اون روز آرتا یه طوری باهام برخورد کرد انگار هیچوقت هیچی نشده و همین تا چند وقت باعث افسردگم شد بعد عروسیش با سارا از ایران رفت و دیگ هیچوقت ندیدمش پایان نوشته
0 views
Date: April 13, 2019