من و جناب سروان جوان و خوشکل

0 views
0%

سلام اسم من علی 22 سالمه میخوام یه خاطره ی عالی واستون تعریف کنم خاطره درباره دوران سربازیمه اونایی که رفتن خدمت میدونن که دروغی توی حرفهام نیست البته بگم اسامی افراد واقعی نیست ده ماه خدمت بودم 19 سالم بود رفتم خدمت توی بروجرد برج 8یا9 بود که یه ستوان دوم کادر که تازه از دانشگاه افسری امام علی ارتش فارغ التحصیل شده بود منتقل شد به یگان ما اسمش جناب سروان سهرابی متولد 1369 سه سال از خودم بزرگتر بچه ی گیلانغرب بود که کرد بود بینهایت خوشگل بینهایت خوشتیپ و بینهایت منضبط مهرش به دلم نشست کم کم باهاش گرم گرفتم آدم خیلی خوبی بود یه روز ماموریت به گردانمون خورد برای منطقه ی دهلران جمع کردیم رفتیم اونجا اینم بگم چهارسال توی دانشگاه افسری جنس مونث ندیده بود مگر وقتایی که میرفته مرخصی البته خودش میگفت نمیدونم در هرصورت تو کف بود این رفتن ما به منطقه و دوری از شهر و آبا دانی هم روش بیشتر تاثیر گذاشت یه روز با بچه ها حرف میزدم که گفتم من پایه م بالاست که اون شنید و گفت علی راست میگه پاهاش بالاست من گفتم پاهام نه پایه م اونم گفت تو پاهات بالا باشه بهتره دیگه شوخی های لفظی من از اونروز باهاش شروع شد کار به جایی کشید که میگفت شب ساعت دوازده بیا توی چادرم تا ببینی پایه ت میره بالا یا پاهات یه چیزی هم بگم که خداییش تعریف از خود نباشه ولی به اندازه ی کافی خوشکلم و خوشتیپ که بتونم دل هر دختر یا پسری رو بدزدم آغا ما شبا تو چادر خواب اونو میدیدیم دوست داشتم همیشه پیشش باشم و باهاش حرف بزنم دوست داشتم از دور زیرنظر بگیرمش و خودش هم ندونه که دارم نگاش میکنم خلاصه بگم عاشقش شده بودم دوست داشتم یه شب باهاش بخوابم یه روز نگهبان اسلحه خانه بودم که چادر فرماندهی درست کنارش بود ظهر که نوبت پست من شد رفتم نگهبان رو تعویض کنم اون جلو چادر نشسته بود گفت تویی نگهبان گفتم آره بلند شد یه آفتابه آب آورد و یه شامپو و یه تشت و گفت بیا تو چادر رفتم فرنچش پیراهن نظامی رو درآورد و زیر پیرهنی رو هم در آورد که ناگهان چشمم افتاد به بالا تنه ی خوشکلش بدنی ورزشکارانه و برنزه با کمی موی سینه خم شد و گفت آفتابه آب رو بریز روی سرم ریختم و فقط داشتم به بدنش نگاه میکردم و اونم داشت سرش رو میشست آخه حموم صحرایی داشتیم که زیاد بهداشتی نبود واسه همین اونجوری سرش رو توی چادر شست بعد بلند شد خودشو خشک کرد من فقط محو تماشای بدنش بودم که خودشم فهمید ولی پسری بود که از هیچ کسی شرمی نمیکرد و صاف حرفش رو میزد داشت لباس میپوشید که من اومدم بیرون و بعد از اتمام پستم رفتم و توی چادرم اینقدر بهش فکر کردم که داشتم دیونه میشدم گذشت تا ساعت هشت شب که دوباره رفتم سر پست بعد یه نیم ساعتی اومد بیرون و پوتین هاش رو زیر نور چراغ نفتی واکس میزد و با من گرم حرف زدن بود که بلند شد و خواست بره بخوابه گفت خواستی پاس بعدیت بیا تا بهت بگم پایه بالا یعنی چی منم خندیدم و گفتم اینشب و دیگه میام ببینم چی میگید با یه پوزخند خوشکل گفت جدی گفتم و رفت توی چادر منم گفتم منم جدی گفتم ساعت دو شب دوباره پستم شد بیدارم کردند رفتم سر پست داخل چادرش رو نگاه کردم بیدار بود و داشت با گوشیش بازی میکرد بعد یه ربع اومد بیرون رفت سرویس و برگشت گفت الان وقتشه بیای نشونت بدم منم هول شده بودم و نخواستم بفهمه گفتم میام ببینم چیکار میکنید رفتم توی چادر اسلحه مو گذاشتم زمین گفت جدی گفتم منم گفتم جدی گفتم بعد گرفتم و هلم داد روی تخت و دمر خوابوندم من شکه شدم ناخود آگاه دستمو از رو شلوار نظامیش گذاشتم رو کیرش که کیرش راست نبود اونم مثل من شکه شد که دیگه رومون باز شد شلوارشو به زور باز کردم آخه کمی مقاومت کرد یه کیر خوشکل و خوش فرم که معلوم بود تا حالا نه تو کون رفته و نه تو کس از شلوارش در اومد کیرش 16یا17 سانت بود سبزه خوردمش و اونم کونمو فشار میداد گفت آبم زود میاد منم کونم رو قنبل کردم واسش سگی ایستادم ولی ناکس فک کنم تو فیلم دیده بود بلد بود کون بکنه اول آروم آروم که فوق العاده درد داشت و کم کم سرش و بعد هم همش و آروم آروم تلنبه زد نمیخوام زیاد شرحش بدم فقط بگم تا دلم خواست سینه هاش و دور گردن و بازوهاشو خوردم ولی بهم لب نداد گفت دوست نداره آبشم ریخت تو کونم بعد رفتم سرویس خودمو شستم اونم رفت و منم با کمی کون درد رفتم سر پستم تا پستم تموم شد اینم اولین کون دادن من ولی خداییش راست بود امیدوارم خوشتون اومده باشه درضمن بعد اون شب هم سه چهار بار تا پایان خدمتم باهاش حال کردم ولی الآن دوریم فقط با تلگرام باهاش چت میکنم همین میگفت مسافرتی یه سر میام اون طرفا اگرم نیاد من میرم پیش اون چون اون تنها کسی بود که باهاش سکس داشتم نوشته

Date: May 7, 2020

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *