با سلام خدمت دوست شهوانی وتبریک سال نو این داستان که من براتون مینویسم مربوط به چن سال پیشه که اتفاق افتاده بین من خانم مهندس قضیه از اونجا شروع شد که چن سال پیش حدود سال 88 تا 89 از این چت روم ها تازه تو اینترنت باب شده بود من هم راستش تو همون سالها با اینترنت زیاد بلد نبودم کار کنم چون ادم باید واقعیتها را بگه چیزی را که نمیدونه بگه خلاصه بنده تو اون سرعت افتضاح اینترنت اون سالها که با خط تلفن هم وصل میشد رفتم تو ی چت رومی که اسمش خاطرم نیست ثبت نام کردم بعد تو همین حال احوال بود که با یکی چت کردم اولش بسیار مودب متین سلام احوالپرسی که من اسم این خانم مهندس میزارم سوسن ومن خودم هم پدرام خلاصه بعد از معرفی اینا ما بهم دیگ شماره دادیم تو این مدتی که من با سوسن تلفنی صحبت میکردم اصلن اهل سکس تل اینا نبود ومن هر بار که میخواستم صحبت به اون جور قضایای سکسی بکشم پا نمیداد ناگفته نماند سوسن مهندس صنایع بود تو ی جایی نمایندگی دفتر بیمه داشت که اینو بعد صحبت کردن باهاش فهمیدم تو همون سال 89 هم من دانشجو بودم که ترم تابستانی ما را از طرف دانشگاه به اردوی ده روزه تو مشهد بردن البته سوسن هم خودش ساکن همونجا بود بالاخره روز موعود فرا رسید بعد از مسقر شدن تو اون هتل اینا فردا صبحش من به سوسن زنگ زدم گفتم که مشهدم میخوام ببینمت البته عکسو قبلن داشتم تو همون اوایل اشنایی برام فرستاد وقتی بهش زنگ زدم گفت من الان ی جا قرار ملاقات دارم شما برو به فلان ادرس که منشی من تو دفتره بعد از پرس جو من محل کارشون پیدا کردم رفتم خودم معرفی کردم که نگو ظاهرا قبلن به منشیش گفته بود کسی برای دیدن میاد اگه اومد بگو بشینه من هم چون بار اول بود ی دسته گل ی جعبه شیرینی رفتم نشستم منتظر که تا سوسن بیاد حدود 20 دقیقه اومدنش طول کشید وقتی اومد ی نفر دیگ هم همراش بود خلاصه اومد با هم رسمی جلوی اونها سلام احوالپرسی کردیم که برگشت به منیشیش گفت تو میتونی بری به فلانی هم بگو بعد از ظهر نیاد من خودم هستم اخه دوتا منشی داشت یکی تا دو کار میکرد اون یکی هم چون دانشجو بود پاره وقت میومد خلاصه منشی رفت من به سوسن ی چشمک زدم این یکی چی که بهم گفت شما خسته ای برو پشت یکم استراحت کن اخه دفترش ی جوری بود که پشت به اندازه ی قالی جا داشت که موقع ظهر خوراکی گرم میکردن برا ناهارشون بعد چن دقیقه دوست سوسن که الهام بود اونهم گفت میخوام برم خسته ام که خداحافظی کرد رفت موقع رفتن کلید دفتر بهش داد گفت میخوای بری ار قفل کن برو من خودم کلید دارم که تو این فاصله سوسن اومد پیشم دست دا د روبوسی کردیم یهو دیدم تو اون صندلی که من نشسته بودم اومد نشست روپام سوسن بدن خیلی پری داشت بدن سفید با سایز ممه 95 باور کنین وقتی روپاهام نشست خودم قفل کردم اخه این سوسن که پشت تلفن بهم پا نمیداد اینجوری با حرص ولع نشسته روپام خودشو فشار میداد من هم که کیرم می ترکید تو شلوارم بلندش کردم خودم جابجا کردم لب تو لب شدیم وقتی لبای من میخورد دستم تو کوسش بود خیسی وداغی کسشو حس میکردم خلاصه لخت شدیم فقط نوک ممه هاشو داشتم میخوردم که یهو گفت بسه بکن دارم میمرم وقتی که تلمبه میزدم بهم میخندید بهم میگفت بهت نمیاد اینجور کیری داشته باشی اخه من خودم یکم لاغرم قد165 که اون وقتا وزنم به زور به 60 میرسید خلاصه من اونروز تا غروب پیشش بودم چهار پنج بار به تناوب کردمش یادم رفت این اول باید بهتون میگفتم که ما تابستان رفتیم اردو افتاده بود ماه رمضان که ما باید چون بیشتر از ده روز باید میموندیم باید روزه می گرفتیم تو همون روز اول که روزمون بگا داد خلاصه اونروز تا غروب نزدیک افطار پیشش بودم که گفت صب کن چون روز اولی هست که اومدی جایی را هم بلد نیستی الان خیلی شلوغ میشه یه تاکسی برام گرفت من هم رفتم رسیدم به هتل خلاصه این روز اول ماجرا بود نمیدونم بعد نوشتم یا خوب ببخشید اگه خوشتون اومد پیام بزارین تا ادامه ماجرا واون ده زوزی که اونجا بودم را براتون بنویسم ادامه نوشته
0 views
Date: May 7, 2020