سلام اسم من باران هستش و 21 سالمه و دانشجوی هنر هستم وخاطره ایی که میخوام براتون بگم مربوط میشه به حدود یکسال پیش زیاد میام وداستان هارو میخونم وواقعا باید بهشون گفت داستان تخیلی نه خاطره اما من واقعا خاطرس ن داستان تخیلی که مربوط میشه به سکس من وداداشم بابک داداش من 27 سالشه وواقعا خیلی خوشگل وجذاب هستش من از بچگی با داداشم خیلی باهم راحت بودیم کلی با هم شوخی میکردیم وخلاصه هرچی تو دلامون بود بهم میگفتیم مامان من خونه داره وبابام هم قاضی اون روز مامانم نوبت آرایشگاه داشت بابام هم برای سفر کاری رفته بود اهواز واقعیتش یه مدت بود خیلی تو کف بابک بودم ولی نمیدونستم چطور باید بهش نزدیکتر شم قبل از بابک هم با بی افم سکس داشتم اما نه اون طور باید وشاید خودمم قیافم خوبه پوستم سفید وجذابه وفیتنس هم هستم اون روز بهترین موقعیت بود برا نزدیک شدن به داداشم چون مامانم هم نوبت اپیلاسیون داشت هم میخواست اصلاح کنه وموهاشم رنگ بزنه بابامم که چند روزی اهواز کار داشت تازه از حموم دراومدم از قصد گوشه در اتاق رو باز نگه داشتم ولختی رفتم جلو آینه والکی مثلا داشتم موهامو سشوار میکشیدم اتاق من درست روبروی اتاق بابکه تو اتاقش بود تو اینه میدیدم که هرازچندگاهی بهم یه نگاه میندازه اما توجهی نمیکرد چون گفتم که با هم راحت بودیم نمیدونست چی تو کلمه دیگه کم کم داشتم از تحریک کردن واومدنش به اتاقم نا امید میشدم که صداش اومد گفت که باران گوشیم کو گفتم من چه میدونم گفت ببین تو اتاقت جا نمونده واقعا بهتر از این نمیشد الکی گفتم ا ا ا چرا اینجاست گفت خب بیارش بی زحمت گفتم به من چه من موهام دارم خشک میکنم خودت بیا ببر دیگه صدایی ازش نیومد در اتاقم که باز شد از تو اینه دیدیمش وانمود کردم که حولم باز شد البته شورت پام بود با حوله باز به سمتش برگشتم طفلی خشکش زد گفته بودم راحتیم ولی نه در اون حد به خودش که اومد گفت کو گوشیم به اون طرف تخت اشاره کردم گفتم اوناها افتاده رو زمین منم دقیق همون سمت بودم وقتی دید نیس گفت مسخرمون کردیا باران با خنده گفتم شوخی کدم داداشم و یه زبون گنده ازش دراوردم مثل همیشه با خنده اومد دماغمو محکم گرفت گفت خیلی رودار شدی باران کاری نکن بکشمتا مچ دستشو گرفتم گفتم عه بابی دلت میا من به این نازی بعدش خندیدم خواست بره ولی من مچشو گرفته بودم حولمم حالا باز شده بود خندشو خورد گفت کاری داری گفتم بابک گفت جونم فداتشم گفتم بابک یه چیزی ازت میخوام گفت چی دستشو کشیدم آوردم گذاشتم رو سینم ومالشش دادم گفتم خواهش میکنم وای وای وای یهو سرم داد زد گفت گوه نخور احمق من داداشتم میفهمی گفتم اره ولی من تورو میخوام چنان سیلی بهم زد که هنوزم که هنوزه دردشو احساس میکنم ولی بازم خودمو نباختم گفتم بابک توروخدا گفت گمشو از جلو چشاشم تو حالت خوب نیس حالیت نیس گفتم چرا خوبم ودستمو سریع گذاشتم رو کیرش خواست عقب بره ولی مچش تو دستم بود ناخون هامم تو گوشت دستش تند تند از رو شلوارش به کیرش دست میمالیدم چشاش خون شده بود همش میگف نکن باران نکن لعنتی منم ادامه میدادم خشکش زده بود یکی از دستاشو با دست خودم کشیدم رو کسم ومالش دادم انگار راضی شده بود چون اونم داشت همراهی میکرد زیر لب گفت خودت خواستی باران لبشو گذاشت رو لبام هردو محکم میمکیدیم یه دستش رو کسم بود یه دستم رو کیرش رو تخت دراز کشیدیم کیرش شق شده بود واااااای همون لحظه ایی بود که مدت ها انتظارشو میکشیدم از شلوارکش بیرون اوردم چه کیری بود کلفت وبزرگ یه زبونی به سرش کشیدم وگفتم بابی چ کیری داری گفت بخورش همش مال خودت اولش سرشو براش لیس میزدم وبعد زیرش رو دیدم حالش خیلی بد شده همشو گذاشتم دهنم تند تند براش ساک میزدم صدای جووووووون واووووف گفتناش تو کل خونه پیچیده بود موهامو گرفته بود وخودشم همزمان تند تند کمرشو بالا پایین میکرد کیرشو از دهنم دراوردم وگفتم میخوری ودستمو کشیدم رو کسم یک ان انداختم رو تخت وپاهامو باز کرد دیوث خیلی وارد بود معلوم نبود چندتا رو کرده زبون میکشید رو چوچولم ومیذاشت تو دهنش ومی مکید وااااااااااای چه حالی داشت زبونش یه ذره میبرد تو سوراخ کسم ومیچرخوند اوووف واقعا ماهر بود یکم دیگه که خورد گفت پشت کن باران میذارم عقب منم که از خدا خواسته حالت سگی شدم ولی خشک بود واسه همینم میترسیدم گفتم خشکه میسوزه درد داره گفت وایسا برم کرم بیارم گفتن نه خودم دارم از تو کمدم کرم اوردم وسوراخ کونم وکیرشو چرب چرب کردم گذاشت در سوراخ ومحکم گذاشت داخل سوراخ اولش یکی سوخت اما بعدش عالی شد تند تند تلمبه میزد صدای اه وناله مون پیچیده بود حدود یه ربع تلمبه که زد گفت داره میاد چی کار کنم گفتم بریییییز تو ویهو ابشو با فشار ریخت تو کونم معلوم بود ابش خیلی زیاد بود چون حتی از سوراخ کونمم بیرون زد کیرشو دراورد وگذاشت لای کونم این بار من عقب جلو میکردم واااای کیرش داشت کونمو میسوزوند یه دستشم رو چوچولم و تند تند می مالید رو تخت دراز کشیدم گفتم بابی ارضا نشدم گفت الان ارضات میکنم کیرشو گذاشت رو چوچول خیسم ومحکم تملبه میزد وبا دست دیگش ممه هامو می مالید چیزی طول نکشید که لرزیدم وارضا شدم با اب کس خودم دوباره کسم رو تند تند میمالید انگار بازم میخواست 69 شدیم حدود ده دیقه براش ساک زدم واونم کسمو میخورد یهو گفت میخواد بیاد گفتم بریز رو زبونم کنار دهنم زانو زد وبرای بار دوم ارضا شد وآبشو ریخت رو زبونم واقعااااااا عالی ترین سکسی بود از اون موقع هر چند روز یه بار موقعیت که پیش بیاد میکنمتم وکسمو میخوره موقعیتم که نباشه شبونه یواشکی میاد تو اتاقم خیلی بهش وابسته شدم بهم میگه هات ترین دختری هستی که تاحالا کردمش خیلی واردی بعضی وقتا از شدت حشر وشهوت چیزی نمیمونه که جرم بده ولی خییلی حال میده ومنم راضیم ببخشید طولانی شد اگه وقت کردم ماجرا پرده زدننم که حدود سه ماه پیش بود براتون میفرستم اماقبلش یه چی بگم اونم اینه که خیلی سخته داداشت محرم دردت محرم رازت الان شده باشه شریک جنسیت تو سکس خیلی بهم خوش میگذره اما وقتی بهش فکر میکنم واقعا درد اوره وفقط دارم خودمم سرگرم میکنم که بهش فکر نکنم مرسی
0 views
Date: October 31, 2019