یه رفیق داشتم تو دانشگاه اسمش آرمین بود بچه خوبی بود اما اخلاق خاصی داشت برا همین بچه ها اسکولش می کردند مثلا برا بچه ها تعریف می کرد که دیشب مامورا منو مامانمو با هم گرفتند آخه مامانم خیلی جوونه و خیلی به خودش می رسه و خیلی خوشگله راست هم میگفت مامانش خیلی خوشگل بود اما مهمتر از همه هیکل رسیده و زنونه اش بود هیکل پری داشت از جلو و عقب هم که زده بود بیرون خلاصه پسر خودش به زبون اومده بود چه برسه به بقیه مردا اونم مردای بی معنی ایرونی خودمون من زیاد تو نخش نبودم چون هیچ جوری احتمال نمی دادم که مامان دوستم با من رابطه داشته باشه اما من یه دوست دختر داشتم آرمین خیلی تو کفش بود همیشه ازش تعریف می کرد و منم گفتم تو عالم رفاقت که این حرفا نیست گفتم بزار من که کاراشو کردم بعد تو برو رو کار بعضی جمعه ها با آرمین میرفتیم کوه یه هفته قرار شد دوست دختر من مرضیه هم بیاد از اون طرف آرمین هم گفت مامان منم میاد اولش گفتم نه من پیش مامانت خجالت میکشم با دوست دخترم بیام آرمین گفت نه مامانم اصلا اینجوری نیست دوست دخترم خیلی خوشگل بود اما ریزه میزه بود هیکل نداشت اونروز تو کوه مامان آرمین افسانه خانم اتفاقا با همه گرم گرفت یه سویی شرت و شلوار گرمکن مخملی پوشیده بود لامصب کونش تو این سر بالایی دو متر از خودش عقب تر بود با هر قدم که بر میداشت لمبرای کونش از رون تا کمر مثل ژله تکون میخورد بس که این کون لامصب بزرگ بود و خوش تراش و شهوتی نمی تونستم ازش نگاهمو بردارم همش به این فکر می کردم که بابای آرمین اگه بخواد این کونو بکنه باید دو متر کیر داشته باشه وگرنه که کیرش به نزدیکای سوراخم نمیرسه هر کسی که از کنارمون رد میشد تا صد متر پایین تر عقب عقب میرفت و کون افسانه خانمو نگاه میکرد از جلو هم یه وضعه دیگه زیپ سویی شرت تا نصفه باز بود و روسریش که کنار میرفت سینه هاش تا نصفه پیدا بود سینه های سفید و گندشم که اینجوری تو چشم بود دیگه داشتم کسخول میشدم کلی رفتیم بالا بعد یه سایه پیدا کردیم برا استراحت یه خورده آت و آشغال خوردیم آرمین گفت من سر مامانشو گرم کنم تا اون یه خورده بره رو مخ مرضیه مرضیه کلا خیلی بی محلش می کردآخه فهمیده بود مرضیه یه جورایی می خواست به من بفهمونه که آرمین تو نخشه مرضیه گفت بچه ها ها بیاین یه چرت بزنیم من گفتم خوب پس تو دراز بکش ما یه ذره میریم تا بالاتر آرمین یه چشمک زد به من گفت منم خستمه به افسانه گفتم تو دیگه نگو خستمه گفت باشه بریم راه افتادیم یه ذره که دور شدیم مسیر یه خورده سخت تر شد بعضی جاها دستشو میگرفتم بعضی جاها تا زیر بغلشم می گرفتم و تو زور زدنام یه گوشه هایی از سینه هاش میخورد به دستام بیشتر اون جلو می رفت منم نگاهم فقط تو کونش بود یه چند بار لیز خورد منم سریع از پشت می گرفتمش اما از عمد فقط دستم رو کونش بود دستم که به کونش خورد و خواستم هلش بدم جلو یه حالی شدم خیلی نرم بود یه نگاه کرد عقب گفت میشه تو جلو بری من هول میشم گفتم نه خطرناکه اینجوری می تونم بگیرمت شیب خیلی تند بود دوباره لیز خورد اینبار کونش چسبید به کیر شق شدم دستمو حلقه کردم دور شکمش زیر پستوناش گفتم مواظب باش خیلی زود ولش کردم ولی تو همین چند ثانیه کیرم رفت لای لمبرای کونش و در اومد داشت آبم میومد افسانه هیچی نگفت همون جا نشست رو زمین گفت خسته شدم من نمیام دیگه روسریشو در آورد موهاشو ریخت بیرون من که جلوش ایستاده بودم تا سینه هاشو دیدم کیرم جلوش علم شد نفس نفس که میزد سینه هاش بالا پایین میشد با روسریش عرقای گردنشو پاک کرد بعد یه خورده بیشتر زیپ سویی شرتو باز کرد دستشو برد تو دور تا دور سینشم پاک کرد تو همین لحظه یه نگاه به من کرد گفت شما یه خورده اونطرفم نگاه کن منظره به این قشنگی صبح تا حالا نگات تو سینه منه منم خجالتو گذاشتم کنار گفتم آخه مگه میشه این سینه های خوشگلو نگاه نکرد اگه بزاری اون نصفه دیگشم ببینم خیلی ممنون می شم گفت حات بد نشه در ضمن من شوهر دارم تو هم که خودت دوست دختر داری خلاصه رومون تو رو هم باز شد خیلی حرف زدیم یه چند بار نشستم پیشش دستمو کشیدم روی روناش اما هلم میداد کنار اما بازم میخندید و شوخی میکرد جامون یه مقدار گود بود دور و برم پیدا نبود دستمو کردم توی سویی شرتش سینشو گرفتم یه مکث کرد بعد دستمو پس زد می گفت نکن برو گمشو دیوونه اما دیگه داشت ناز میکرد آروم آروم سویی شرتشو باز کرم سینه هاشو از سوتینش در آوردم عجب سینه هایی داشت گرد و گوشتی و نرم و بزرگ انقدر خوردم و مکیدم که سینه هاش قرمز شده بود گفت بسه دیگه پوستشو کندی یه کوله کوچیک داشتم با یه زیر انداز یه جا صاف پیدا کردم و افسانه رو خابوندم شلوارشو درآوردم تو یه چشم به هم زدن شلوار و شرت خودمم در آوردم و سر کیرمو از رو شرتش می مالوندم در کسش همش حرفای سکسی میزد می گفت جون عجب کیر بزرگی داری این بزرگترین کیریه که تا حالا دیدم گفتم مگه تا حالا چند تا کیر دیدی گفت منظورم کیر شوهرمه آخه اون خیلی کوچیکه گفتم دروغ نگو غیر شوهرت با کس دیگه ای خوابیدی گفت چه کا به این کارا داری اصلا دیگه حرف نزن فقط بکن مردم از شهوت شورتشو در آوردم و کیرمو هل دادم تو عجب کس داغ و لیزی داشت یه چند دقیقه کردمش و آبمو خالی کردم تو کسش برش گردوندم رو شکم چار دست و پاش کردم کونشو خودش داد عقب گفت کونمو دوست داری گفتم آره کیه که همچین کونیو دوست نداشته باشه گفت خودم میدونم همه بهم میگن گفتم مثلا کیا گفت باز شروع نکن منظورم همین مردای تو خیابونن هر جا که تنها راه میرم بهم متلک میگن لمبرای گندش بهم چسبیده بود تا کیرمو گزاشتم روی کونش یه تکون خورد کونش یه جوری لرزید که داشت دوباره آبم میومد منم برای اینکه تابلو نشه سریع کیرمو هل دادم تو کونش و آبمو خالی کرم تو کونش کونش خیلی گشاد بود تابلو بود که خیلی داده خوب که خودمو خالی کردم توش خوابیدم کنارش کیرمو گذاشته بودم لا پاش و با پستوناش بازی می کردم گفتم خوب جنده خانم داشتی می گفتی تو با این هیکل عمرا اگه با کیر کوچولوی شوهرت ارضا بشی راستشو بگو گفت آخه شوخی نمی کنم خیلی کوچیکه گفتم خوب پس به بقیه هم میدی گفت بعضی وقتا اما جنده نیستم تا حالا به غیر از تو به دو نفر دیگه دادم گفت حالا زود باش برگردیم بچه ها شک می کنن گفتم به شرطی که قول بدی برام تعریف کنی وقتی برگشتیم دیدم آرمین نیست مرضیه هم تنها نشسته افسانه نشست رفتم دنبال آرمین دیدم مثل این عاشقا خیره شده به افق گفتم چته پسر گفت که به مرضیه گفته که با هم دوست باشن مرضیه هم گفته اصلا من ازت خوشم نمیاد خیلی حالش گرفته بود اما من عجب حالی داشتم نوشته
0 views
Date: October 24, 2018