با سلام قبل شروع داستان میخواستم خدمتتون عرض کنم این داستان برگرفته از بهترین رابطه عاشقانه و سکسی من است که داشتم کاری با درست و غلط بودنش ندارم اما بهترین رابطم بود سعی میکنم داستان را با بهترین شکل و خلاصه خدمتتون عرض کنم راستی چون تقریبا رابطمون 3سال طول کشید ممکنه داستانم چند قسمتی بشه پس لطفا بخونید و هر جای داستان رو نقد کنید من مهرداد هستم متولد و ساکن تبریز این داستان مربوط به سال 87 میشه زمانی که من داشتم دانشگاهم رو تموم میکردم که با پیشنهاد یکی از دوستام توی یک شرکتی تبلیغاتی شروع بکار کردم محیط اونج تقریبا محیطی دوستانه و گرم بود به جز من 3 نفر مرد و 5نفر دختر اونجا کار میکردن روز های اولم چون تو محیط نا آشنا بودم زیاد از اتاقم بیرون نمیومدم هفته دوم تقریبا به همه گرم گرفته بودم و کلا تو نخ هیشکی نبودم و کسی هم اصلا با من کاری نداشت این شرکت یک مسئول روابط عمومی داشت که از نظر من خیلی خوشگل و ناز بود از نظر من خوشگل و ناز یعنی دختر بلوند و لاغر اما من میترسیدم بهش پیشنهاد دوستی بدم فقط در حد حرف های همکاری بود روز های آخر مهر بود که بچه گفتند فردا تولد سونیتا است و میخواهیم براش کادو بخریم و یک کیک با هم پول گذاشتیم و من رو مامور کردن برم یه کادو بخریم بماند که با پول جمع شده یه کادوی خوب خریدم اما ته دلم می گفتم باید خودم هم برای یه کادو بخرم واسه همین دلیل از دوستم که لوازم آرایشی داره یه ادکلن خوب گرفتم و گفتم کادوش کنه هدیه خودم رو گذاشتم تو اتاق و با هدیه دسته جمعه رفتم پیش همکار ها یه عصر خوب شد و یه جشن کوچولو گرفتیم موقع عصر قبل رفتن به خونه کادو رو برداشتم و رفتم اتاقش و این دیالوگ شکل گرفت به جای نام خانوادگی اسم ها رو میارم مهرداد خسته نباشی سونیتا خانوم شما هم آقا مهرداد مهرداد راستی بازم تولدتون مبارک مرسی ممنون بابت کادو مهرداد کادو گفتین راستش من خودم یه کادوی جدا گرفتم خجالت کشیدم پیش بچه ها بدم میخواستم الان بدم خدمتتون چرا زحمت کشیدی یه خنده ناز مهرداد صورت قرمز شده من خوب خواستم بدونی واسه من جایگاه خاصی داری خنده ناز و کشیده دیگه خوبه هنوز یه ماه شده اومدی اینجا جایگاه هم واسه من گذاشتی مهرداد دیگه چی کار کنم از همون روز های اول میخواستم باهاتون حرف بزنم اما خجالت می کشیدم بهت نمیاد پسر خجالتی باشی مخصوصا که با همه شوخی و میگی و میخندی مهرداد بلی اونا همه هستند اما شما یه فرد دیگه هستین آیکون خجالت آقا مهرداد من دیرم شده مرسی از کادوت اگه امری نیست برم مهرداد خیر خواهش میکنم داشتم اتاق رو ترک میکردم که گفتم مهرداد میشه فقط شمارتون رو داشته باشم شماره من رو مهرداد بلی دیگه البته اگه ناراحت نمیشین از درخواستم داشت میومد سمت در که بره بیرون و در رو ببنده نه بابا بزن رو گوشیت 0914 مهرداد بذارین منم بگم زنگ بزن شمارت بیفته دیرم شده و من یه تک زنگ بهش زدم و با خداحافظی از شرکت اومدیم بیرون اون سوار ماشینش شد و من پیاده رو به خونه اومدم تو کل مسیر که تا خونه که میشد 10 دقیقه مونده بودم بهش یزنم نزنم اصلا چیزی بگم یا نه رسیدم خونه و مشغول دیدن فیلم و یکم درس خوندم شدم ساعت حدود 9 شب بود گفتم بهش یه اس ام اس بزنم گوشی رو برداشتم و نوشتم مهرداد سلام سونیتا خانوم سلام همکار گرامی مهرداد مزاحم نیستم نه کسی با تلفن شخصی مزاحم نمیشه راستی یادم رفت بابت کادوت تشکر کنم بوش خوب بود مهرداد قابل شما رو نداره کم به من شما بگو مهرداد درسته سخته اما چشم انگار واسه دوست دخترت زیاد ادکلن و عطر میخری مهرداد آره تا پارسال می خریدم یه ساله نمی خری پس حتما یه چیز دیگه میخری مهرداد نه بابا جدا شدیم چرا مهرداد والا اصرار ازدواج داشت منم گفتم نمیتونم فعلا هنوز بچم کوچولو چطوری مهرداد خوب دروغ میگم انگار شما بزرگین به من میگین کوچولو ناراحت نشو شوخی کردم چی شد بالاخره مهرداد هیچی رفت با یکی دیگه ازدواج کرد الته قبلش به من کلی حرص داد عیب نداره یکی دیگه پیدا میکنی خبر نداشت میخواستم به اون پیشنهاد بدم اما فکر میکردم گند زدم که گفتم این حرفا رو بهش مهرداد امیدوارم مهرداد دیگه مزاحم نشم شبتون بخیر شب تو هم بخیر شب با کلی فکر و خیال خوابیدم نمیدونستم صبح چجوری باهاش برخورد کنم خجالت میکشیدم صبح با خرید دو عدد نون روانه شرکت دم تا دور همی صبحونه بخوریم با همکار ها مشغول خوردن صبحانه بودیم که یکی از دختر ها گفت سونیتا بوی ادکلنت خیلی محشره کی خریدی اسمش چیه سونتیا نخریدم کادو گرفتم حتماشوهرت داده با شنیدن این حرف میخکوب شدم من چه غلطی کردم آخه اصلا به قیافش نمیخورد متاهل باشه اصلا حلقه تو دستش نیس رنگم پرید ندوسنتم چای رو چطور خوردم سونیتا بلی اون داده خنده ریز من همچنان متعجب و بهت زده بودم که چه خبره اینجا که اون یکی همکار پسر بود گفت مهرداد دیگه زیاد نشین چایی پاشو بیار منم با یه حالت همراه با قیافه عصبانی و گفتن مگه من نوکر باباتم رفتم چایی رو بیارم بعد خوردن صبحانه یک سر رفتم اتاقم و بهش اس ام اس زدم مهرداد چرا نگفتی متاهلی سونیتا واسه کادو دادنت فرق می کرد مهرداد نه اما واسه من یه فرق دیگه داشت سونیتا چه فرقی مهرداد من فکر کردم مجردی اه به خشکی شانس سونیتا فکر کن مجردم مهرداد نمیشه که یهو در اتاقم بدون در زدن باز شد و اومد تو سونیتا البته هنوز پیشنهاد ندادی که قبول کنم یا نه اما اومدم بگم زیاد فکر نکن روش مهرداد رو چی سونیتا متاهل بودنم مهرداد نه بابا سونیتا جدی میگم مهرداد پس همون حد همکاریمون بمونه آخه میترسم گناه بکنم سونیتا آخ گفتی گناه یاد کتاب هوس از امیل زولا افتادم که میگه لذتی که تو گناه هست تو هیچی نیس مهرداد آخه سونیتا خلاصه می تونیم با هم دوست باشیم شاید یکم زندگی من شادتر شه مهرداد باشه خدائیش دیگه فقط علاقم بود که به گناه گفتم آره زیاد فرد متعدی نیستم واسه گناه و این چیزا اما زن شوهر دار رو میترسیدم خلاصه اون روز تموم شد وداشتم میرفتم خونه که گفت سونیتا آقا مهرداد صبر کن برسونمت مهرداد مزاحم نمیشم من مسیرم نزدیکه سونیتا بیا یه شرکت آرزوشنه من با دست فرمونم ببرمشون خونه الان تا داری کلاس میذاری مهرداد باشه بیا خانم شوماخر سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم به یه مسیری رفت که مسافت زیاد بشه تو حین رانندگی گفتم بهش مهرداد جدا میخواهی با هم دوست بشیم ببین من جدا میخوامت اما چون شوهر داری میترسم سونیتا اگه نمیخواستم نمیگفتم مهرداد باشه پس از امروز میشی دوست دختر خوشگل من و دستم رو گذاشتم رو دستش و یه ناز کوچولو کردم بعد چند دقیقه گشتن من رو رسوند خونه و رفت تا برسم خونه تو راه کوچه بهش اس ام اس زدم مهرداد من چطور بهت بنویسم شوهرت گوشیت رو نمیبینه سونیتا نه تو فکر خودت باش که اگه دیر جواب بدی قهر میکنم و باید کلی التماسم کنی چون من سنگدلم مهرداد فدای دوست دختر سنگدلم خودم دلت رو آب میکنم تا خود شب این اس ام اس ادامه داشت و من به امید دیدنش شب رو روز کردم خوب این قسمت اول داستان بود که خدمتتون عرض کردم تا اینجا هیچ حرفی از سکس تو داستان نبود اما بعد این قسمت رابطه من و سونیتا وارد فاز جدیدی میشه که میخوا با این سبک نوشتن خدمتتون بگم ادامه نوشته
0 views
Date: February 22, 2020