همین اولش بگم که تمامی اسم ها مستعاره و اسم واقعی نیست من ادم حشریی هستم و بچه که بودم تو مدرسه هرکس که بهش کونی میگفتن من باهاش رابطه داشتم خیلی بیشتر از بقیه برای همین لقب دیوث رو بهم دادن بریم سر اصل مطلب ماجرا از اونجایی شروع شد که فرشاد یکی از دوست ها ی صمیمی من بود سوم راهنمایی بودیم که فرشاد تو کف سیاوش رفته بود اونم بنده خدا هیچی از این چیزا نمیدونست من سیاوش رو اینقد دوستش داشتمو دارم که نگو اما نمیتونستم بهش نزدیک شم اون خیلی خوشو بالا میدونست هرکاری کردم نشد تا اینکه سه سال گذشت اوایل ترم دوم بود که پیش هم نشستیم خوشو بهم میمالید منم تجربه زیادی داشتم و هدفش رو فهمیدم تو هر فرصتی که پیش می اومد دستی بهش میزدم خوبیش این بود که من دست چپ بودم و اون دست راست و وقتی صندلی هامونو بهم میچسبوندیم چیزی وسطمون نبود یبار پام به کونش خورد ولی واکنش نشون نداد زنگ بعدش یه لحظه برگشتو منو دید که دستم یکم باکونش فاصله داره ی نگاهی به اطرافش کرد و کونش رو به دستم نزدیک کرد منم دیگه شروع کردم به مالیدن کونش دیگه هر زنگ اونو میمالیدم کون خوبو پشمالویی داشت خیلی این رابطه بهم حال میداد ی روز ازش خواستم برام بخوره اونم قبول کرد یواشکی ی گوشه ای تو مدرسه پیدا کردیم و کیرمودراوردم اون با حرص و ولع شروع کرد به خوردن بهش گفتم دیگه کیر چربه قنبل کن بزارم کونت تونم قبول کرد چه کونی داشت وقتی کردنم تموم شد و ابم اومد مث عاشقا نگاش کردم اونو تو آغوش خودم گرفتم بهش گفتم تو مال منی عشق منی نفسم به نفسات بنده لباشو خوردمو گفتم بریم از اون روز به بعد رابطمون قوی تر شد اما بخاطر حرف بقیه هم که شده از من فاصله میگرفت من اینجوری دوست نداشتم ولی به نظرش احترام گذاشتم ولی هرروز که میدیدمش دوست داشتم بغلش کنم و لباشو بخورم دیگه همینطور گذشت تا اینکه رفتیم دانشگاهو راهمون از هم جدا شد نوشته دیوث
0 views
Date: February 9, 2019